مبانی و اصول نظام آموزش و پرورش در جمهوری اسلامی ایران برگرفته از مکتب اسلام و جهان بینی آن توام با ایدئولوژی اسلامی است. آموزش این دکترین از اولویت های اساسی است که بر عهدهء تعلیم و تربیت است.برای تحقق این امر سعی و تلاش شده تا مفاد درسی مانند قرآن و کتب تعلیمات دین و اخلاق ، هدیه های آسمان،دین و زندگی و...در برنامهءدرسی در مقاطع تحصیلی گنجانده شود. در این مواد درسی فصولی باعنوان مبحث خداشناسی آورده شده است .مربیان این دروس بعضا با سوالات عدیده ای مواجه می گردند که لزوما جهت پاسخ دادن می باید از معلومات زیادی در این زمینه بر خوردار باشند و دیگر اینکه مجهز به نظریات گوناگون پیرامون آن مبحث از مکاتب تربیتی دیگر باشند چرا که اگر این گونه نباشند ،خواسته و ندانسته نگرش دینی و سمت و سوی اعتقادی دانش آموزان را بالاجبار در جهتی سوق خواهند داد که اندیشه آنان چشم و گوش بسته ،فراتر از آموخته ها نگردد و اصل تفکر و تدبر نادیده گرفته شود .
در این راستا بر آن شدم جهت بهره گیری مربیان تربیتی ،نظریاتی راجع به خدا و دین مرقوم نمایم ؛ امید است موجبات تعالی اندیشه را فراهم آورده و مربیان با تامل خاص بتوانند مجهز به نقدی منصفانه در خصوص این مطالب گردند تا دچار چالش در این حوزه نشوند.
جورج رومانز زیست شناس ، دنباله رو داروین
او در اثر خود با نام "بررسی ساده و صریح خداشناسی"با نام مستعار "فیزیکوس"مطرح ساخته که :تا آن جا که عقل ما کار می کند چه بسا هیچ جهانی بدون خدا نتواند پدید آمده باشد ،ولی شاهد راستینی بر وجود خداوند وجود ندارد".
او می گوید:"علم بالضروره این تصور را مفروض می گیرد که طبیعت، یک نظام و نمایانگر نظم جهانی است و خداشناسی دینی ،تبیین معقولی از این نظم جهانی به دست می دهد.
باری اگر ما بخواهیم از آفریننده ی مفروض نظم و نظام جهان ،به عنوان یک "ذهن الوهی"سخن بگوییم ،باید در نظر داشته باشیم که هیچ یک از صفات متعلق به اذهانی که ما با آن آشنا هستیم، به درستی قابل اطلاق به خداوند نیست .بنابراین بحث در بارهء خداشناسی به لا ادری گری می انجامد".
بیان مذکور در بر گیرنده این مطالب است که :
1- نبود شاهد راستین بر وجود خدا
2- خداشناسی دینی فقط از طریق تبیین عقلی نظم جهان ،خدا را می شناساند و این امری ذهنی است .
3- خداشناسی ذهنی رد می شود .
4- در مورد خداشناسی لاادری گری بهتر است چرا که پایانش همین می شود.
جان استوارت میل و آگوست کنت
اعتقاد این دو به یک خدای متناهی است که انسان می تواند با او همیاری داشته باشد.
اعتقاد "میل" بر آن است که دین همانند شعر می تواند در دل انسان ،آرمان هایی بر انگیزد که فراتر از آنهایی باشد که در زندگی عادی بشر تحقق می یابد .بنابراین ارزش دین برای فرد در گذشته و حال به عنوان منبع خشنودی خاطر و احساسات والا ،محل چون و چرا نیست و ما در مسیحیت صورتی از خیر و خوبی آرمانی را در شخص مسیح مجسم می یابیم .
اسپنسر
به عقیده ی او "وحدت وجود" و "توحید یا خداپرستی دینی" دفاع ناپذیرند. مراد او از وحدت وجود ،قول به وجود جهان واحدی است که از وجود بالقوه به وجود بالفعل می رسد.در مورد توحید یعنی این قول که جهان را یک عامل خارجی آفریده است ،نیز باید بگوییم که دفاع ناپذر است چون این مساله فهم ناپذیر است.او در پایان به وجود موجودی به نام "شناخت ناپذیر"معترف می شود .
او معتقد به خدایی با قدرت محدود نه با قدرت مطلق است.چون از نظر وی همان گونه که برای ساخت یک دوچرخه از ادوات و وسایل استفاده می کنیم ،خدا هم برای ساخت عالم هستی از ادوات و وسایل استفاده کرده است ،پس قدرت او مطلق نیست و محدود است.
جان دیوئی
او خدا را می پذیرد اما نه به شرط این که این یک معنای وجود فراطبیعی موجود است بلکه به معنای وحدت امکانات آرمانیی است که انسان می تواند از طریق عقل و عمل تحقق بخشد.
او می گوید:"ما نه در حضور آرمان هایی هستیم که در عالم هستی تجسم یافته باشد و نه آرمان هایی که صرفا بی ریشه و خواب و خیال و مدینه فاضله اند ؛ زیرا نیروهایی در طبیعت و جامعه هست که این آرمان ها را تکوین و از آنها حمایت می کند ،بعدا این نیروها به کمک عمل با هم یگانه می شود و انسجام می یابد .همانا رابطه ئ فعال بین آرمان و عمل است که من به آن نام خدا می دهم.
بخشی از نگرشها که ممکن است عنوان گردد :
۱- پیرامون نظم حاکم بر جهان که ما را رهنمون به سمت خدای واحد می کند ،اگر شخصی ادعا کرد که بی نظم تر از این جهان چیزی وجود ندارد و این انسان هایی که ظرف شان کم حجم و سطح فهم و حواس شان محدود است،فکر می کنند که جهان منظم است و هر یک از دید خویش چنین ادعایی می کند در صورتی که از کجا معلوم بی نظم ترین امور همین نظم به ظاهر حاکم بر جهان نباشد.
۲- کسی مدعی شود خدایی که فقط در ظرف عقل انسان بگنجد و با دلیل عقلی اثبات شود خدا نیست چرا که دلیل عقلی دلیل راستین نیست.پس حتما با مرگ انسان و یا حالت اغماء که عقل کار نمی کند ،دیگر خدا هم از بین می رود .
۳- انسان معتقد به "خدای واحد" صرفا اعتقادش از روی ناچاری و عجز و ناتوانی برای رسیدن به اکمال است و راه نجات از سرگردانی و تحیر همین است و تنها همین اعتقاد ساختگی( موجود ماورایی ) او را خشنود می سازد.
۴- یک نظر در مورد دین این است که اگر تمام ادیان الهی اند ،مربی تربیتی حق تدریس دین خاصی را ندارد و تمام ادیان به لحاظ الهی بودن ،مقدس اند و تعصب در تدریس یک دین خاص جایگاهی ندارد.
موارد یاد شده از جمله ملزوماتی است که مربیان تعلیم و تربیت می بایست به آنها پرداخته و اعتقاد خود و شاگردان خود را در هر سطح ،اعتقادی راسخ گردانده و اعتقاد راسخ با پژوهش و تامل و انتخاب ،فارغ از هرگونه تعصب در آرائ مکاتب گوناگون صورت می پذیرد.
(بر گرفته از وبلاگ شخصی ماحصل تحقیقات نویسنده است).
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان