مقدمه
کشور ما ایران در چند ساله ی اخیر هدف بدترین تحریم های آمریکا و به تبع آن سوءمدیریت های غیر قابل دفاع در داخل کشور بوده است . از آنجا که روح حاکم بر سیستم حکومتی در یک کشور بسیار نزدیک به روح حاکم بر سیستم آموزشی در آن کشور است ناگفته پیداست که این سیستم ها اثر متقابل و نظام مند بر یکدیگر دارند .
آموزش و پرورشی که تمایل دارد بگوید درمانده است و مصرفی است و بدون بودجه! قطعا برای تغییر منتظر بحران است تا نقشه و برنامه!
این که ابتدا بر فعال بودن آموزش و پرورش تاکید دارم به خاطر این است که این فضا نسبت به ارگان ها و سیستم های بالاتر حکومتی بیشتر در اختیار ما و تحت تاثیر تصمیمات و رفتار ما است! باید دید از نظر روح حاکم بر سیستم آموزشی به کجا داریم می رویم ؟ آیا ما داریم به سمت حیات طیبه که در سند تحول بنیادین بر آن تاکید شده می رویم یا به سمت اهدافی که در کتب به اصطلاح غربی آمده است ؟ اینکه به کجا داریم می رویم تعیین کننده این است که چه باید بکنیم! به نظر می رسد ما هنوز در عمل به یک اجماع تئوری و عملی برای ترسیم افق سیستم آموزشی نرسیده ایم .
هر سال تصمیمی دفعی، کتابی جدید، بخش نامه ای تازه و کنکوری نو!
چند گروه پژوهشی تشکیل داده ایم که ما به حیات طیبه که هدف عالی در آموزش و پرورش است نزدیک شده ایم و اگر دور شده ایم چرا؟! معمولا ضرب باورها در تجربیات افراد در طول عمرشان به طرز برخورد با مسائل و چالش های زندگی آنها معنا می دهد.
تصمیمات سرعتی و مافیای آموزشی
مثلا امسال برای فرهنگیان نظام رتبه بندی همچون نظام 6،3،3 در حال اجرا است و واکنش های مختلف و پراکنده در حال شکل گیری. عده ای می گویند هنر انتخابات است. بعضی می گویند پرداخت نخواهد شد و بعضی معتقدند حتی اگر پرداخت شود به احتساب تورم مشکلی از فرهنگیان حل نخواهد کرد و از همه مهمتر افرادی آن را عادلانه نمی دانند! جالب اینکه احساس می شود جواب به این واکنش ها و پژوهش علمی روی آنها نه در اولویت حاکمیت است نه در اولویت مسئولین وزارت و... انگار وقت و حوصله ی این بحث ها نیست! اما من ریشه ی این برخوردها را در این می دانم که اصلا مطالبه ای نیست که پاسخی داده شود.
وقتی یکی در رسانه می گوید که اگر پول باشد چغندر هم می تواند وزیر شود یعنی در آموزش و پرورش مافیای کنکور نیست، گزینش ، آموزش و استخدام غلط نیست و... شما مدارس را بنگرید که مدارس برخوردار مثل شاهد و هیئت امنایی چه محصولی بهتر از مدارس عادی داشته اند؟! شاید بگویید قبولی در کنکور! اولا لطفا سهم شهرستان ها با تهران را مقایسه بفرمایید. ثانیا هدف ما در آموزش و پرورش تربیت شهروند خوب بود اما هدف مافیای کنکور قطعا این نیست چون حتی در بودجه 99 هم مالیاتی بر گردش مالی میلیاردی آنها تعلق نگرفته است. همین افراد که در سطح مسئولان ما هم نفوذ کرده اند تصمیمات ضرب العجلی را با چاپ کتب رنگارنگ و کلاس های فراوان و تبلیغات گسترده توجیه می کنند. آنها نه به دنبال حیات طیبه هستند و نه شهروند مطالبه گر و سالم فردا مد نظر حضرات است . محصول آنها شهروندان ساکن در کانادا و یا پزشکان سهمیه ای هستند که دوست ندارند مالیات دهند و در این ایام سخت شیوع کرونا حاضر نیستند در مطب حضوری فیزیکی داشته باشند تا جان مردم خطر را کمتر ببیند و درمان را بیشتر حس کند چه برسد به برخورد عاطفی که علیرyم زحمات بسیار زیاد این عزیزان که هر تقدیر و توجهی نسبت به کار این بزرگواران کم است ،عده ای از آنان هنوز با الفبای رابطه با بیمار آشنا نیستند! که در زمینه بهداشت و درمان یک نفر هم زیاد است.
مشاوره و روانشناسی در مدارس
امروزه در اکثر مدارس به خصوص مدارس ابتدایی به دلیل نگاه از روی جهل و بی خردی مشاور و روانشناس جایگاهی ندارد در حالی که ناگفته پیداست طبق به روز ترین پژوهش ها بیشتر اختلال های روانی بخصوص رفتارهای ایذایی مثل پرخاشگری، کینه توزی، انفجاری و... خود را در دوره ابتدایی نشان می دهند و اتفاقا راحت تر از دوره های دیگر مثل متوسطه قابل پیگیری و درمان هستند اما رویکردهای اداری می گویند نیرو کم داریم و باید ابتدا به داد متوسطه 1 برسیم که انتخاب رشته و کنکور و از این مزخرفات دارد. شهروند خوب کجا می خواهد تولید شود خدا می داند! در بنگاه های کنکوری هم عده ای با مذهبی سازی فضا ها مثل وقف عام و... همچون مافیای بزرگتر از خود در حال دوشیدن قشر فقیر و پولدار مملکت هستند و با مدرکی نامرتبط و با توجیه شرکت در کلاس های دکتر فلانی خود را مشاور و روانشناس می دانند! و جهاد می کنند! معمولا ضرب باورها در تجربیات افراد در طول عمرشان به طرز برخورد با مسائل و چالش های زندگی آنها معنا می دهد. وزیر آموزش پرورش شخصا ماهی یک بار با یک معلم منتقد به ترتیب از هر استان در فضای مجازی و یا تلویزیون ملی ! بحث و گفت و گو کند.
ساختار حقوقی حاکم بر مدارس و تقویت مسئولیت گریزی!
اگر همه جانبه بنگریم عدم تمایل سیستماتیک به فراگیری و به کارگیری مهارت های زندگی در این سیستم موج می زند. دانش آموزانی که مهارت دوست یابی را به درستی نیاموخته اند به احتمال خیلی زیاد گرفتار همسالان منحرف خواهند شد ؛ به عنوان مثال ما از نظر شکلی در آموزش و پرورش دچار یک کاریکاتور سمی شده ایم و بچه های کلاس ششم را در کنار بچه های سوم و چهارم ابتدایی نگهداری می کنیم بدون هیچ نوع آموزش و آمادگی ! در حالی که اغلب دانش آموزان ششم دیگر از آن مرحله ی نهفتگی جنسی گذشته اند و وارد مرحله ی فوران میل جنسی شده اند! از طرفی فضا و آموزش مهارت نیست و از طرفی قانون هم می گوید اگر سن فرد بالا بود نهایتا از شهر به روستا فرستاده می شود و از همه مهمتر کبر سن میدهند تا ادامه تحصیل دهد!!
برای نمونه حالا اگر یک دانش آموز ششمی مشکلی از نظر جنسی برای یک دانش آموز کم سن دیگر به وجود بیاورد موانع بعدی را عقاید فرهنگی به وجود می آورند مثلا می گویند اگر شکایت کنیم آبرویمان می رود ! حق 3 یا نهایتا 7 روز اخراج دارید! چون این اتفاق قابل اثبات نیست ( بحث مربوط به 4 شاهد عادل و قسم و...) در حالی که در کشور خودمان طبق مصوبه حمایت از رفاه کودکان سال 1381 اگر شخصی از تجاوز جنسی کودکان مطلع شود و به مراجع قانونی گزارش ندهد 3 ماه تا یکسال حبس و یک میلیون تومان جریمه خواهید شد و همین قانون در یک ایالت آمریکا 5000 دلار جریمه دارد! این همه تضاد و بالا و پائین در بحث حقوقی قطعا خسته کننده است. این یک نمونه ی کوچک بود که آثارش را داریم می بینیم . دانش آموزان در این محیط خود به خود به سمت پنهان کاری، دروغ گویی و از همه مهمتر درماندگی تربیتی خواهند رفت. این درماندگی آموخته شده به دانش آموزان این قدرت را می دهد که آگاهانه مسیر رقابت درست را انتخاب نکنند و به تقلب و انحراف متمایل شوند.
منابع آموزشی
در مورد کتب درسی به یک نکته اکتفا خواهم کرد: پژوهشی از دانشگاه امام حسین (ع) مطالعه می کردم که می گفت از نظر شهید مطهری (رض) ارزش های انقلاب،عدالت اجتماعی ، استقلال ، آزادی و معنویت اسلامی است و بعد از آن با آمار پژوهشی ثابت می کرد که ما در سیستم آموزشی آن هم فقط در کتب آن هم فقط در پایه ی اول بیشتر روی استقلال و معنویت تاکید داشته ایم و به آزادی و عدالت اجتماعی برای دانش آموزان با درصد خیلی کمتری ورود کرده ایم! و در مقاله ای دیگر خواندم: تاکید ما بر خودشکوفایی بیشتر از جرئت مندی بوده است .
دقیق که نگاه کنیم در برنامه های ما یکسری اهداف بلند و دهن پرکن وجود دارد که بدون توجه به پیش فرض ها و مقدمات فقط می خواهیم به آنها برسیم!ا والا ما تعریف دقیق، جامع و واضحی از واژه ها نداریم! آن چه معنویتی است که بدون پرداختن به عدالت جویی به دست آمده است!؟ ثانیا آن چه شکوفایی است که بدون پرداختن به جرئت مندی به دست می آید!؟
بخش نامه ها
در مورد بخش نامه های مهارت محوری می توانم بگویم: روزی با یکی از مولفین کشوری کتاب فارسی جلسه ای داشتیم و در حین استفاده از تجربیات گسترده ی ایشان متوجه شدیم مولف عزیز اصلا طرح کنونی کیفی توصیفی را در مدارس ابتدایی قبول ندارد! این همه دوگانگی و تضاد قطعا بی اعتمادی و ناکارآمدی و به تبع آن ناامیدی را تقویت خواهد کرد.این نتیجه ی همان نداشتن افق و نگاه پیشگیرانه در جامعه است. چرا حجم بخش نامه ها تنظیم نیست و چرا اولویتی برای اجرا ندارد! و از طرفی بخش نامه ها مناسبت محور است تا نیاز محور و تقاضا محور ! همان طور که تفاوت های فردی در بین انسان ها وجود دارد قطعا در بین استان ها ، مناطق و مدارس تفاوت هایی از لحاظ فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی هست که می بایست در تدوین و توزیع بخش نامه ها مورد توجه قرار گیرد. در بحث نظارت بر اجرای همین بخش نامه ها در این سیستم ، یکی از ادله ی مهم بر عدم نظارت این است که هدف از نظارت اصلاح نقص ها و بهبود خوبی ها نیست. هدف از نظارت، دادن آمار است و رفع تکلیف و در بهترین حالت تاکید بر اجرای بخش نامه هاست! چرا نظارت با خود یک دانش آموز پرتلاش از مدرسه دیگر نیست تا ببیند معلم در کلاس به او چگونه آموزش می دهد یا او چگونه یاد می گیرد!؟
طیف رویکردها
وضعیت کشور به گونه ای است که هیچ چیزی قابل پیش بینی نیست و آنچه واقعیت دارد سه طیف انسان در سیستم فرهنگی و آموزش و پرورش وجود دارند:
- آنها که در این شرایط منتظر خبرهای بد و بحران های جدید هستند و از این بحران ها احساس خوبی پیدا می کنند و گویا می خواهند انتقام ظلمی که معتقدند در کشور به آنها رفته از این طریق!!! از مسئولان گرفته شود.
- افرادی که در این بین به صورت افراطی مشغول بت سازی و برخورد جناحی و انتخاباتی و فاجعه سازی از حوادث طبیعی و غیر طبیعی هستند و نتیجه گیری فوری، سبکی از زندگی آنها شده است .
- گروهی که روش امیدواری بدبینانه را پیش گرفته اند که از طرفی نمی خواهند ابزار دست شبه احزاب و تند روها باشند و از طرفی نمی خواهند بر خانه ی آتش گرفته نفت بریزند و دانش آموزان و ملت را قربانی امیال سرکوب شده ی خود کنند! ما در سیستم آموزشی آن هم فقط در کتب آن هم فقط در پایه ی اول بیشتر روی استقلال و معنویت تاکید داشته ایم و به آزادی و عدالت اجتماعی برای دانش آموزان با درصد خیلی کمتری ورود کرده ایم! و در مقاله ای دیگر خواندم: تاکید ما بر خودشکوفایی بیشتر از جرئت مندی بوده است .
آنچه در این مجال ارزش تامل دارد این است که در این اوضاع چه نوع شخصیت هایی به جای سوال" چه می شود ؟!" می پرسند" چه کار باید کنم!؟" معمولا ضرب باورها در تجربیات افراد در طول عمرشان به طرز برخورد با مسائل و چالش های زندگی آنها معنا می دهد. از نظر آلبرت الیس( 1980) باور هایی همچون اعتقاد به سه "باید" در زندگی، سرنوشت انسانها را تغییر داده است و آن سه عبارت اند از:
1. من باید در زندگی همواره خوب عمل کنم.
2. دیگران باید با من منصفانه رفتار کنند و ؛
3. من نباید در زندگی سختی ببینم! بله همین نوع باورها حکومت ها و افراد را تدریجی به ورطه ی ناامیدی و اضمحلال خواهد برد. مارک تواین جمله ی جالبی دارد: زندگی من پر از بدبیاری هایی است که هیچ موقع رخ نداده اند! از آنجایی که برای اثبات تاثیر باور های معقول در زندگیبیش از 2000 پژوهش علمی انجام شده است بنابراین این مقوله ارزش یک بار مطالعه کردن را دارد. از نظر ویلیام گلاسر(1998) دانش آموزان به دلیل اینکه رهبر آموزشی را دوست دارند مطالب را یاد می گیرند نه برای اینکه مطالب جذاب است، ما می توانیم این جمله را در ساختار کلی آموزش و پرورش و حتی کشور تعمیم دهیم به این معنا که مردم هم به حرف های کلی، زیبا و رویایی ما توجهی نمی کنند اگر ما را دوست، پدر یا دلسوز خود ندانند!
راهکارها ی غفلت شده:
اول: این پیش فرض ها را کنار بگذاریم: 1. باید اندیشی ما را رویین تن می کند. 2. تنبیه اثر بخش است.3. مهمترین مسئله در آموزش و پرورش پول است. 4. بوروکراسی و گزارش دادن مهمتر از کار کیفی در مدارس است. 5. تفاوت تربیتی در خانواده و مدرسه مهم نیست . ( مشارکت و رابطه خانواده با مدرسه دخالت است)!
دوم. حتما در سطح وزارت و ستاد نیاز به کارگروه مهارت های زندگی داریم و تعریف معاونت مهارت های زندگی کار بسیار لازم و ارزشمندی است.
سوم: طبق پژوهش ها آموزش رسمی برای کودکان تا 11 سالگی ممنوع است . بنابراین باید سعی شود که به بازی و شادی در مدارس ابتدایی توجه به سزایی شود و همین طور به مسائل و مشکلات آنها اعم از جسمی، جنسی و روانی علمی و تخصصی نگریسته شود. دانش آموزان در این محیط خود به خود به سمت پنهان کاری، دروغ گویی و از همه مهمتر درماندگی تربیتی خواهند رفت. این درماندگی آموخته شده به دانش آموزان این قدرت را می دهد که آگاهانه مسیر رقابت درست را انتخاب نکنند و به تقلب و انحراف متمایل شوند.
چهارم:سلامت جسمی و روانی دانش آموزان و کارکنان را جدی بگیریم. در جامعه ای که وزیر بهداشت آن به کمبود تخت روان پزشکی اذعان دارد و نسبت به افزایش میزان افسردگی در کشور اعلان خطر می کند می بایست خطرات و آسیب های ناامید شدن و ناامید کردن خود و دیگران را بشناسیم و در حالت آماده باش باشیم. باید مشاوران و روانشناسان دلسوز و متخصص راکه زیر نظر سازمان روانشناسی باشند در مدارس به خدمت بگیریم ، باید در غالب کلاس های ضمن خدمت هم با مشورت با متخصصین امر و از طریق معرفی کتب روانشناسی موثر سطح آگاهی های همکاران برای مواجهه با مشکلات روحی و روانی را بالا ببریم. آنها باید درک کنند که " ناامیدی" هنوز یک " انتخاب" است نه یک " اجبار" .
پنجم: از نظر قانونی و حقوقی تبصره های تسهیل گر برای سیستم آموزشی تعریف شود ضمن اینکه راهکارهایی فرا بخش نامه ای برای شاد کردن محیط های مدارس وجود داشته باشد و از نظرات و تجارب مدیران، همکاران، والدین و حتی خود دانش آموزان در این زمینه استفاده شود.
ششم: وزیر آموزش پرورش شخصا ماهی یک بار با یک معلم منتقد به ترتیب از هر استان در فضای مجازی و یا تلویزیون ملی ! بحث و گفت و گو کند.
آنچه بیشتر از همه آموزش و پروش را اذیت می کند توجیه دوگانگی های غلط در سطح آپ شهرستان ، ستاد و یا حتی وزارت است! و از همه مهمتر در بحث گزینش ها آنچه مشاهده می شود تصور اعضای این سیستم در مورد جابه جایی ها ست که هر انتصابی را نتیجه ی حاکمیت تفکر سیاسی و حزبی و... می دانند که در واقع ادامه این اندیشه قطعا منجر به تضعیف شایسته سالاری و آزاد اندیشی خواهد شد.
منابع
کتاب نظریه انتخاب دکتر ویلیام گلاسر- ترجمه علی صاحبی -1395- نشر رسا
کتاب خوب بودن، بهتر شدن وبهتر ماندن– آلبرت الیس
مجله ی پژوهش های یادگیری 1397
سایت میگنا
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان