دکتر کرامت اله راسخ :
چرا « عقب » افتاده ایم ؟
عللی که برای عقب افتادگی جامعه ی ایرانی تا قبل از انقلاب 57 و حتی بعد از آن ، توسط روشنفکران و متفکران جامعه ی ما ذکر شده متفاوت است . بعضی وجود استعمارگران را دلیل اصلی دانسته اند ، گروهی سیستم سلطنت ، دسته ای حکومت هزار فامیل ، عده ای وجود چاه های نفت ، برخی موقعیت جغرافیایی و سوق الجیشی کشور ، جمعی بی سوادی مردم و بعضی هم دین اسلام را علت اساسی معرفی کرده اند .
موضوعی که در متن تمام این نظرات نسبت به علل گرفتاری های ایرانیان به خوبی ملاحظه می شود این است که همه می خواهند عوامل و علل خارج از وجود ایرانیان را مقصّر معرّفی کنند ، و در حقیقت ، کمتر کسی می خواهد حتی برای یک لحظه هم که شده نظرش را به خود ایرانیان و خلقیات فرد فرد ساکنان این مملکت معطوف کند و یا لااقل این فرضیه را به ذهن بیاورد که شاید تمام گناهان به گردن دیگران نباشد .
در اینجا ما عامل « خلقیات ایرانیان » را به عنوان یکی از عوامل « ممکن » عقب افتادگی اضافه می کنیم و آن را تحلیل می کنیم .
عواملی که ممکن است باعث عقب افتادگی ما ایرانیان باشند :
1. استعمارگران
2. سیستم سلطنتی
3.حاکمیت هزار فامیل
4. ذخایر نفتی
5. موقعّیت سوق الجیشی کشور
6.بی سوادی مردم
7.دین اسلام
8.شخصیت اخلاقی ما ایرانیان .
استعمارگران :
احتمالاً وجود دولت های استعمارگر به عنوان عامل اساسی عقب افتادگی بیشترین طرفدار را در بین روشنفکران ایران دارد . طرفداران این نظریه معتقدند کشورهای استعمارگر که سمبل آن ها انگلستان دیروز و آمریکای امروز هستند ، برای حفظ بقای خود نیاز دارند که چرخ اقتصادشان به طور دائم با سرعتی پرشتاب بچرخد تا گرفتار بحران و در نهایت سقوط نشوند . برای این منظور ، کم و بیش همراه با سایر کشورهای صنعتی غرب تلاش می کنند تا کشورهای دیگر را به هر شکل که شده است اسیر و برده ی خود نگه دارند . تا بتوانند آن ها را از دو جهت استثمار کنند : یکی با سرمایه گذاری در آن ممالک و استفاده از منابع طبیعی و کارگران ارزان قیمت ، و دیگری با انباشتن بازار آن ها از محصولات بُنجل .
برای حصول این منظور است که با دخالت های نامشروع خود کنترل حکومت های این گونه ممالک را در اختیار می گیرند . بدین ترتیب که با فشارهای تبلیغاتی ، تطمیع ، تهدید و عند الاقتضا کودتا و یا هرکار ممکن دیگری فاسدترین افراد را در رأس هیئت حاکمه نگه می دارند و به دست آن ها ارتش و اقتصاد آن کشور را در اختیار می گیرند و بر مردمش سوار می شوند و با اجرای برنامه های فرهنگ استعماری و فاسد کردن مردم ، امکان سواری کشیدن از نسل های آینده شان را فراهم می کنند . طرفداران این عقیده مثال های بارز و روشنی که غیر قابل انکار است ارائه می دهند ، در حقیقت ، به گواهی تاریخ گذشتگان و تجربیات عینی دنیای موجود ،کشورهای استعماری هر جا که توانسته اند ملّت های دیگر را به زیر سلطه در آورده اند .
سیستم سلطنتی :
اگر این سیستم می توانست ذاتاً علّه العلل عقب افتادگی باشد ، پس باید کشورهای انگلستان و سوئد و نروژ و دانمارک و ژاپن نیز از این بابت گرفتار و عقب مانده باشند ؛ در حالی که آن ها با داشتن سیستم سلطنتی تمام خصوصیات کشورهای پیشرفته ی بسیار موفق را هم دارند و سیستم سلطنتی در آنجا مانند آنچه در ایران عمل می کرده ، نیست و به صورت یک دیکتاتوری خشن و غارتگر درنیامده است . از طرف دیگر ، اگر حذف سلطنت می توانست همه ی مشکلات را حل کند ، باید تاکنون کشورهای مصر و عراق و لیبی و ترکیه به عرش اعلی رسیده باشند ، در حالی که می بینیم نه تنها آن ها بلکه کشورهای دیگری در جهان هستند که شاه ندارند ولی دیکتاتوری و فساد و فقر و انواع گرفتاری های دیگر را دارند .
حاکمیت هزار فامیل :
نمی دانم اولین بار چه کسی حکومت هزار فامیل را به عنوان علت عقب افتادگی ایرانیان معرفی کرده است . ولی به هر تقدیر ، عده ای از روشنفکران قدیمی که اعتقاد داشتند جامعه طبقاتی با منافع خاص خود درجه بندی شده است و هر فردی از طبقه ی خود دفاع می کند و می خواهد که قدرت خود را حفظ نماید ، می گفتند در ایران حدود یک هزار فامیل حکومت را در دست دارند و همیشه مهره های اصلی هیئت حاکمه از میان این ها انتخاب می شوند . این هزار فامیل هیچ گاه به توده ی مردم اجازه نمی دهند که در امور زندگی خود دخالتی داشته باشند . در حقیقت ، توده مردم مانند بردگانی برای این تافته های جدا بافته ی حاکم ، کار می کنند و رنج می برند .
از این رو ، روشنفکران مزبور فقط وجود هزار فامیل را در خوب و بد جامعه مؤثر می دانستند و در نتیجه آن را عله العلل بدبختی های جامعه می پنداشتند ، می گفتند همین هزار فامیل هستند که همواره قدرت حکومت را دست به دست می کنند و همین این ها هستند که با بهره گیری از پشتیبانی کشورهای استعماری انگلستان و ـ در سنوات اخیر ـ آمریکا ، امکان تسلّط سیاسی و اقتصادی آن ها را در مملکت فراهم ساخته اند ، همین این ها هستند که شاهان را می آورند و می برند و هم این ها هستند که در واقع گاهی زیر پرده و زمانی کاملاً آشکار گرداننده ی اصلی مملکت اند و همین سلطنه ها و دوله ها و خلاصه اشراف زادگان و فرزندانشان اند که همه کاره ی کشور بوده اند و هنوز هم هستند .
با عنایت به اینکه در پنجاه سال گذشته اکثر شخصی پوشان متنفّذ ، مانند وزرا و وکلا و استاندارهای مملکت ، فرم پوشان مقتدر نیروهای زمینی و هوایی و دریایی و سایر مهره های اصلی حکومت از اولادان طبقات متوسط جامعه بوده اند و هیچ ارتباطی به دوله ها و سلطنه ها به طور اختصاصی نداشتند ، عدم صحّت این نظریه نیز ثابت می شود . اگر روزی ادّعای حکومت هزار فامیل به خاطر محدود بودن امکانات تحصیلی و انحصاری بودن آن برای طبقات خاصی از جامعه می توانست تا حدّی معنی دار باشد ، آنچه مسلّم است در حال حاضر و برای نسل موجود کاملاً غیر قابل قبول است و باید به سراغ نظریات دیگری برای یافتن علّت اساسی گرفتاری هایمان باشیم .
منابع نفتی :
وجود منابع نفتی را به شوخی یا جدّی از عدّه ای – حتی همین روزها – شنیده ایم که امّ الفسادش می دانند و می گویند اگر این ماده متعفّن را نمی داشتیم ، این همه مورد طمع کشورهای دیگر قرار نمی گرفتیم و به خاطر آن دیکتاتورهای فاسد را بر ما تحمیل نمی کردند و این چنین تسمه از گُرده مان نمی کشیدند ، اگر نفت نمی داشتیم ، رضا خان بر ما سوار نمی شد و آن همه فجایع بیست سال دیکتاتوری سیاه را نمی دیدیم ، اگر نفت نمی داشتیم ، مصدّق را سرنگون نمی کردند و شاه به ماه تحمیل نمی شد . و به طور خلاصه اگر نفت نمی داشتیم ، ما را مانند ترکیه رها می کردند تا سرنوشت مان را به دست خودمان بگیریم . . . و با این طرز استدلال نتیجه گیری می کنند که نفت باعث تمام بدبختی های ملّت ایران بوده و هست و تا زمانی که تمام نشود ، این گرفتاری ها وجود دارد و خواهد داشت .
موقعیت سوق الجیشی کشور
موقعیّت جغرافیایی کشور به عنوان دلیل عقب افتادگی مردم ایران نیز نظریّه ای است که طرفدارانی دارد . این گروه می گویند : ایران همیشه بر سر راه قدرت های بزرگ جهان و جهان گشایان بزرگ قرار داشته است . هر دیکتاتوری و قلدری ، هر جا قیامی می کرده و پر و بالی می گرفته ، ایران را مسیر سُمّ ستور خود می کرده است . ایرانیان همیشه در معرض خطرات غارت و قتل عام بودند . اگر بدبختی های قرون گذشته و اثر حملات خارجیان به ایران را روی عقب افتادگی امروزمان مؤثّر ندانیم ، در همین قرن اخیر در دوران قاجار گرفتار روسیه و عثمانی و انگلیس بودیم ، بعد از جنگ جهانی اوّل گرفتار روس و انگلیس شدیم و حالا هم گرفتار اطرافیان مان هستیم . آن ها نمی گذارند ملّت ایران جان بگیرد و خود را از عقب افتادگی ها نجات دهد . عله العلل همه ی بدبختی ها همین موقعیّت جغرافیایی و سوق الجیشی است و چون نمی توانیم آن را تغییر دهیم ، پس باید فقط با «کیاست و سیاست » حضرات صاحب قدرت را « فریب » دهیم و در بین قدرت ها خود را حفظ کنیم.
دین اسلام
در ایران دین اسلام را دو گروه و از دو نظر مختلف عله العلل بدبختی ها می دانند : اول گروه خشکه مقدّسان که می گویند چون خسرو پرویز شاه ایران نامه پیغمبر اسلام را پاره کرد و به دستیارانش دستور داد که نویسنده ی نامه را نزد وی اعزام دارند ، از این نظر ایران نفرین شده است و دیگر از آن تاریخ تاکنون کمر راست نکرده و حتی تا قیامت نیز نخواهد کرد [1].
گروه دوّم لامذهبان هستند که هر دینی را عموماً و دین اسلام را خصوصاً به عنوان عله العلل عقب افتادگی ها قلمداد می کنند . اینان دین را به عنوان تریاک و مخدّر اجتماع می دانند و می گویند دین مردم را بیکاره و از تمدّن و ترقّی دور می کند ، جلوی فعالیت ها را می گیرد و ظلم ها را مشیّت اللهی تلقّی می نماید ، باید دین را که مانند زنجیری به پای ملّت بسته شده کنار گذاشت ، همان طور که اروپاییان بعد از رنسانس آن را کنار گذاشتند و سپس آزادانه با کمک علم جلو رفتند .
گروه اوّل که ایران را نفرین شده می دانند هیچ دلیلی برای این ادّعای خود ندارند ، تنها حدس می زنند که چنین باشد . به این گروه چون متدیّن هستند ، یادآور می شویم که قرآن گمان بردن و حدس زدن را به عنوان راه حقیقت جویی قبول ندارند . ( نجم / 28 ) .
از طرف دیگر ، در برابر همین حدسیات آن ها می توان سؤال کرد که آیا مردم سوریه ، مصر ، سودان و اکثر کشورهای مسلمان نشین که هنوز هم این چنین عقب افتاده اند ، به خاطر این بوده که دائر مدار مملکت شان در عصر پیغمبر نامه ی حضرتش را پاره کرده است و در نتیجه نفرین شده اند ؟
آیا اصولاً از نظر دین اسلام این انصاف و عدالت است که در 1400 سال پیش شاهی در کشور ایران باشد که از ظلمش همگان در عذاب به سر بردند و آن وقت چنین ظالمی نامه ی پیغمبر اسلام را پاره کند و بدان خاطر اولاد مردم شاه زده ی آن روز ، خدازده ی قرن های بعد تا قیام قیامت گردند ؟
این تنبیه نمی تواند با عدالت تطبیق کند و بنابراین چنین چیزی نمی تواند صحیح باشد و نمی تواند علّت عقب افتادگی ها تلقّی گردد . قرآن با قاطعیت این قبیل نظریه ها را رد می کند . ( بقره ، 141 )
اشتباه گروه دوّم بیشتر ناشی از بی اطلاعی آن ها از دین حقیقی اسلام است که که آن را با کلیسای اروپای قبل از رنسانس مقایسه می کنند . ولی باید دانست کلیسا مخالف علم بود، در حالی که دین اسلام مشوّق آن است ، کلیسا تفتیش عقاید می کرد ، در حالی که دین اسلام تجسس در کار دیگران را منع می کند .
شخصیت اخلاقی ما ایرانیان
هم عقیده با عده ای که اساسی ترین عامل عقب افتادگی مردم ایران را خلقیات آن ها میدانند و کلیه ی ظلم و ستم هایی را که در ادوار تاریخ بر آن ها رفته است به حساب همان می گذارند ، شخصیّت اخلاقی مان را به عنوان عاملی در این مورد معرّفی می کنم .
فصل دوم
شخصیت اخلاقی ما ایرانیان
خداوند وضع زندگی هیچ قومی را تغییر نمی دهد تا زمانی که آن قوم خلقیات شان را تغییر دهند . . . [2]
. . . خدا نعمتی را که به قومی داد تغییر نمی دهد تا وقتی که آن قوم خلقیّات خود را تغییر دهند . . . [3]
مقدمه
نتیجه گیری از دو آیه ی فوق و تجربیات عینی به ما می گوید :
اقوامی که از راه خدا منحرف شده و پیروی شیطان را اتّخاذ نموده اند ، و دروغ گویی ، دزدی ، غارت ، تقلّب ، عهد شکنی و سمبل کاری را پیشه ساخته اند ، سرنوشت محتوم شان کم شدن تدریجی درآمد ملّی و تمام عوارض ناشی از آن است . این ها با هم رابطه ی علّت و معلولی دارند ، و تا زمانی که مردم دست از آن اعمال برندارند ، خداوند هم سرنوشت شان را تغییر نمی دهد و از نعماتش بهره ی بیشتری نصیب شان نمی سازد .
و به همین قرار ، اقوامی که اعمال شان با دستورات الهی ـ دانسته یا ندانسته ـ تطبیق دارد ، یعنی راست گویی ، درست کاری ، وفای به عهد ، امانت ، دقّت و توجه در کارهایشان از عادات معمول زندگی شان شده است ، نعمات الهی هم برایشان جاری است و تا زمانی که خلقیاتشان را تغییر نداده و از راه درستی و شرافت که همان طریق الهی است منحرف نشده اند ، خداوند نعماتی را که به آن ها داده است تغییر نمی دهد .
« مردم چطور با هم رفتار می کنند ، چطور با هم معامله می کنند، و خلقیات شان چیست؟»
در حقیقت ، اساسی ترین عامل تعیین کننده ، نحوه ی گذران و زندگی یومیّه شان است . از تجربیات عینی برمی آید که در هر جامعه ، خلقیات مردم و نحوه ی ارتباط آن ها با یکدیگر علت است و سیستم حکومت و نحوه ی زندگی و مآلاً رفاه و آسایش یا بدبختی و ادبارشان ، معلول . و این همان سنّت الله است و مفهوم آیات فوق ، همان نوع سنّت الهی که آتش را تعیین کرده است تا بسوزاند و یخ را تا سرد کند .
نظریات خارجیان درباره ی ما ایرانیان
1. هرودت
هرودت مورّخ یونانی در 24 قرن پیش ( دوره ی کوروش ) از خوبی ها و بدی های اخلاق ایرانیان نوشته ولی خوبی های آن بیشتر بوده است . در این مورد می نویسد:
چیزی که برای پارسی ، کردنش ممنوع است ، گفتنش هم جایز نیست ، دروغ گویی را ننگین ترین عیب می دانند و پس از آن شرم آورترین نقص ، داشتن قرض است . و جهت عمده ی آن از جمله این است که گویند مقروض مجبور است دروغ بگوید [4] .
مردم ایران دروغ نمی گفتند و در نتیجه تمام معایب ناشی از آن راه هم نداشتند . خداوند هم نعماتش را در اختیار آن ها قرار داده بود و از پیشرفته ترین مردم عصر خود بودند . تدریجاً که خلقیّات شان عوض شد [5]، نعمات الهی هم ازآن ها دور شد . در این مورد است که نوشته های گزنفون حکایت می کند .
2. گزنفون
گزنفون ، شاگرد معروف سقراط ، که تقریباً یک قرن بعد از هرودت بوده است ، مقایسه ای بین روحیه و اخلاق ایرانیان در دوره ی کوروش ( عهد هرودت ) و روحیه و اخلاق آن ها در زمان اردشیر دوّم ( عهد خودش ) به عمل آورده و تغییر و انحطاط آن ها را در دوره ی خودش ، مفصّلاً می نویسد که خلاصه اش از این قرار است »
این روزها خیلی ها فریب شهرت پارسی ها را از حیث وفای به عهد و حفظ سوگند ـ مطابق آنچه در سابق بوده است ـ می خورند ، و همین که آن ها را نزد شاه می برند ، سرشان را از بدن قطع می کنند . این روزها برعکس سابق ، کسانی که به نفع شاه خیانت کنند مورد عنایت شاه قرار می گیرند . این روزها افراد متموّل را مانند جانیان حبس می کنند تا از آن ها پول بگیرند . دیگر کسی نمی خواهد به قشون شاه ملحق شود . روح ورزشکاری و سلحشوری در آن ها به کلّی مرده و به تن پروری و پُرخوری خو کرده اند . مملکتی نیست مانند پارس که در آن ، آن همه مردم از زهری که به دست دیگران به آن ها خورانده شده بمیرند یا علیل شوند . تقوای پارسیان در آن ها خاموش شده است . عدّه ای بی شمار گلدان و جام های گرانبها دارند و از داشتن آن به خود می بالند ؛ اما اینکه تمام این تجملات با وسایل شرم آور تحصیل می شود باعث شرم ساری آنان نیست . برخلاف گذشته ، بی عدالتی و حّب منافع نامشروع و بی شرفی در نزد آن ها ترقی کرده است . خلاصه پارسی و مردمانی که تابع آنان هستند ، این روزها تقدّس شان نسبت به خدایان و احترام شان به والدین و انصاف شان درباره ی خلق و شجاعت شان در موقع جنگ بسیار کمتر از آن است که در سابق بود .
3. آمی ین مارسلین
آمی ین مارسلین مورّخ معروف رومی که در قرن چهارم میلادی می زیسته در کتاب خود ایرانیان را به قرار ذیل توصیف نموده است :
بسیار پُرگو و خودستا هستند ، چه در موقع کام کاری و چه در اوقات مصیبت . همیشه لفظ تهدید و تخویف بر لب دارند . مکّار و متکبّر و بی رحم اند . راه رفتن شان بسیار سنگین و موقّر و طبیعی و روان است . بهترین جنگجویان دنیا هستند ؛ ولی در کار جنگ ، خدعه و مهارت شان بیشتر از شجاعت شان است . نسبت به غلامان و زیر دستان و مردم خُرده پا به استبداد رفتار می کنند و خود را مالک و صاحب اختیار جان و مال آن ها می دانند . نوکران و گماشتگان شان حق ندارند در حضور آن ها لب به سخن بگشایند.
4. گرنت واتسون
گرنت واتسون مؤلّف کتاب تاریخ ایران و دوره ی قاجاریه از قول « سِره پوتینگر » مینویسد :
در میان خودی ایرانیان با هم ردیف و هم شأن خویش مهربان و مؤدب اند ، ولی در مقابل برتر از خود خاضع و متواضع و نسبت به زیر دستان زورگو و متکبرند .
5. جیمس موریه
جیمس موریه ی انگلیسی در کتاب سیاحت ایران و ارمنستان و آسیای صغیر و استانبول ، که ترجمه ی آن در سال 1813 میلادی در پاریس چاپ شده است ، در مورد خلقیات ایرانیان زمان فتحعلی شاه قاجار می نویسد :
در تمام مردمی به لاف زنی ایرانیان وجود ندارد . لاف و گزاف اساس وجود ایرانیان است . هیچ ملّتی هم مانند ایرانیان منافق نیست و چه بسا همان موقعی که دارند با تو تعارف می کنند باید از شرّشان بر حذر باشی . ایرانیان تا دلت بخواهد حاضرند به تو قول و وعده بدهند که اگر احیاناً اسبی ، مزرعه ای ، خانه ای و یا هر چیز دیگری را در حضورشان تعریف و تمجید نمایی ، فوراً می گویند تعلّق به خودتان دارد . عیب دیگری هم که دارند دروغ گویی است که از حدّ تصور خارج است . ایرانیان لبریزند از خود پسندی و شاید بتوان گفت که در تمام دنیا مردمی پیدا نشوند که به این درجه به شخص خودشان اهمیت بدهند و برای خودشان اهمیت قائل باشند .
نظریات خودمان درباره ی خلقیّات مان
1. سعدی
ستایش سرایان نه یار تواند نکوهش کنان دوستدار تواند
به نزد من آن کس نکو خواه تست که گوید فلان چاه در راه تست
هر آن کس که عیبش نگویند پیش هنر داند از جاهلی عیب خویش
سپس درباره ی هموطنان می گوید :
ابریق رفیق بر می دارند که به طهارت می رویم و به غارت می برند .
در برابر چو گوسفند سلیم در قفا همچو گرگ مردم خوار
2. فردوسی
هنر نزد ایرانیان است و بس ندارند شیر ژیان را به کس
3. قائم مقام فراهانی
قائم مقام فراهانی متخلّص به « ثنایی » در نکوهش ایرانیان در جنگ با روسیه شعری دارد که ابیاتی از آن بدین شرح است :
آه ازین قوم بی حمیّت بی دین کُرد ری و تُرک خمسه و لُر قزوین
عاجز و مسکین هرچه دشمن و بد خواه دشمن و بدخواه هرچه عاجز و مسکین
قائم مقام از بزرگان فضلای عهد اخیر ایران است . پس از خدمت گزاری های بسیار به ایران روز 29 صفر 1251 قمری در باغ نگارستان به امر محمدشاه قاجار دستمالی در حلقش فرو بردند و او را خفه کردند ؛ چون که محمد شاه سوگند یاد کرده بود که خون او را نخواهد ریخت .
4. میرزا آقاخان کرمانی
میرزا عبدالحسین معروف به میرزا آقاخان کرمانی ( در چهارم صفر 1314 هجری قمری در تبریز سرش را بریدند) در کتاب سی مقاله در حقّ هموطنان خود چنین نوشته است ـ و خدا می داند اگر می دانست که عاقبت سرش به دست هموطنان خواهد شد چه می گفت :
کمتر کسی از اهالی ایران است که میرغضبی نداند یا ستم و تعدّی نتواند و ظلم و بی انصافی نپرورد . تمام سکنه ی آن ویران و خرابه ، از طبقه حکما و حکّام و وزرا گرفته تا حمّال و بقّال ، همه ستمگر و بی مروّت و همه خون خوار و بی مرحمت و همه فریاد دارند که چرا ما میر غضب باشی نیستیم ؟ و همه می خواهند ظالم منفرد و حاکم مستبد و جلادباشی باشند .
5. رحیم نامور
نامور در مقاله ای در روزنامه شفق سرخ 6 شهریور 1311 هجری شمسی ، درباره ی هموطنانش می گوید :
. . . پای بند هیچ یک از ملکات اخلاقی نیستند و به شؤون و مقدّسات فردی و اجتماعی اعتنایی ندارند و جز پر کردن کیسه و اطفای شهوات مشئوم از زندگی چیزی نمی فهمند . دروغ می گویند ، فریب می دهند ، مانند خاکشیر به هر مزاجی می سازند و در مقابل هر بادی تسلیم می شوند ، و این کار را زبر دستی و زرنگی می دانند . حقایق را زیر پا گذاشته و برای استرضای خاطر کسی که خود را محتاج به وی و او را قوی تر از خود تصوّر می کنند بله قربان بله قربان و صحیح است صحیح است می گویند و از خود رأی و اختیاری ندارند . امروز از یک چیز تعریف می کنند و فردا با لحن زننده ای همان چیز را تکذیب می نمایند . مبالغه را در تعریف و خوش آمد گویی به جایی می رسانند که مقام فرشتگان آسمانی را به یک نفر می دهند ، و لحظه ای بعد بدون اینکه گفته های سابق خود را در نظر بیاورند همان شخص را مجسمه ی وقاحت و جانشین ابلیس می خوانند .
6. شهید مرتضی مطّهری
شهید مطهری در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران ، 1349 صفحه ی 128 می نویسد :
. . . از همه عجیب تر این است که عده ای به نام حمایت از ملیّت ایرانی و نژاد ایرانی بزرگترین توهین ها را به ملّت ایران می کنند .
گاهی می گویند ملت ایران با کمال جدّیت می خواست از حکومت و رژیم و آیین خودش دفاع کند ، ولی با آن همه شوکت و قدرت و جمعیت صد و چهل میلیونی و وسعت سرزمین ، در مقابل یک عدّه ی پنجاه شصت نفری عرب شکست خورد . اگر راست است پس چه ننگ بزرگی !
گاهی می گویند : ایرانیان از ترس ، کیش و عقیده و ایمان خویش را عوض کردند .
واقعاً اگر چنین باشد ایرانیان از پست ترین ملل جهان اند . ملتی که نتواند عقیده ی قلبی خود را در مقابل یک قوم فاتح حفظ کند ، شایسته ی نام انسانیت نیست .
گاهی می گویند : ایرانیان چهارده قرن است که زیر یوغ عرب هستند . یعنی با آنکه سیادت نظامی عرب یک صد سال بیشتر طول نکشید ، هنوز پشت ایرانیان از ضربتی که در چهارده قرن پیش خورده راست نشده است .
زهی ضعف و ناتوانی و بی لیاقتی و بی عرضگی . ملت های نیمه وحشی آفریقا پس از قرن ها استعمار همه جانبه ی اروپایی ، زنجیرها را یکی پس از دیگری پاره می کنند و خود را آزاد می نمایند ، اما ملتی متمدّن دارای سابقه ی فرهنگی کهن ، از قومی بیابانی شکست می خورد و طولی نمی کشد که قوم فاتح نیروی خود را از دست می دهد ؛ اما این ملت شکست خورده هنوز از خاطره ی شکست چهارده قرن پیش وحشت دارد ؛ روز به روز بیشتر فکر و آداب و رسوم و زبان قوم فاتح را علی رغم میل باطنی خود وارد زندگی خود می کند .
گاهی می گویند : ایرانیان از آن جهت شیعه شدند که در زیر پرده ی تشیّع معتقدات و آداب کهن خویش را حفظ کنند ؛ در همه ی این مدت طولانی از روی نفاق و دورویی اظهار اسلام کردند و همه ی ادعاهای مسلمانی شان که تاریخشان را پر کرده است و از هر قوم دیگر بیشتر بوده است دروغ محض است . چهارده قرن است که دروغ می نویسد و دروغ تظاهر می کنند ؟ زهی بی شرافتی و نامردمی !
. . . همه این ها تهمت به ایران و ایرانی است . ایرانی هرچه کرده به تشخیص و انتخاب خود بوده است . ایرانی لایق بوده نه بی لیاقت ، راست و صریح بوده نه مناتفق و دروغگو ، شجاع و دلیر بوده نه جبان و ترسو ، حقیقت خواه بوده نه چشم به حوادث زودگذر ، اصیل بوده نه بی بُن و بی ریشه .
برخی از خصوصیات مردم ایران :
1. با محبت ، آبرو دوست و مهمان نواز
2. عزت نفس یا فیس و افاده
3. گاهی به من چه و به تو چه ، گاهی دایه ی مهربان تر از مادر
4. تجسّس و دخالت در کار همه
5. علامه دهر ، احترام به شؤونات
6. اصل و نسب
7.استهزاء ، غیبت ، بدگمانی
8. عجله ، بی بند و باری ، سمبَل کار
9. فرار از نظم و برنامه
10. رشاء و ارتشاء
11. لجبازی و انتقام جویی
12. متجاوز ، ترسو ، کجدار و مریز کن
13. دروغ گویی
از قول داریوش ، بر کتیبه ای چنین نوشته شده است : « خدا این کشور را از دشمن ، از خشکسالی و از دروغ نگاه دارد».
جالب اینجاست که این مطالب را همه مان با آب و تاب می گوییم، همه از دروغ گویی دیگران ناله سر می دهیم و از دست غیر می نالیم ، ولی هیچ گاه به فکر این نیستیم که اعمال خود را در نظر آوریم و به قول سعدی از دست خویش فریادی بزنیم یا کارهای یومیّه ی خود را با دقت ارزیابی نماییم و از دروغ های خود لااقل بکاهیم .
انواع دروغ گویی در ایران عبارتند از :
1. دیپلماسی: یکی از انواع دروغ گویی ها در ایران رُل بازی کردن و تظاهر کردن است .
2. گول زدن و گول خوردن : « گول زدن » به عنوان یک راه تربیتی و برای آرام نگه داشتن کودکان به کار می رود . بچه را از همان دوران شیرخوارگی که پستانک دروغین به دهانش می گذارند « گول » می زنند .
3. بگو چشم ولی نکن
4. فکر کج ، راه کج و بدبینی
5. دروغ مصلحت آمیز : در سرزمین ما یکی از راه های موجّه جلوه دادن دروغ گویی ، مصلحت آمیز دانستن آن است و شیخ سعدی علیه الرحمه را هم به شهادت طلبیدن ؛ که گفته است : « دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز »
6. حفظ ظاهر و تجدّد طلبی
7. تعارفات یومیّه : ایرانیان وقتی که به هم می رسند ، از روی تظاهر تعارفاتی می کنند که هم گوینده و هم شنونده می دانند منظور و مقصودشان مطلقاً آن نیست که بین شان ردّ و بدل می شود ؛ در عین حال این کار را می کنند و اگر هم یکی نکند ، دیگری بدش می آید. اسم این کار راه هم می گذارند « حفظ ظاهر» چون معتقدند انسان باید به هر حال رعایت حفظ ظاهر را بکند .
8. خاکشیر مزاجی ، رنگ پذیری ، بوقلمون صفتی
9. دورویی و نفاق
10. بدقولی ، عهد شکنی و دبّه
11. قسم خوردن .
نتیجه گیری :
اگر دروغ را علت اصلی عقب افتادگی هایمان معرفی می کنم نه تنها از این جهت است که چون در هر معامله ای وارد شود آن را فاسد می کند ، در بین مردم بدبینی و سوءظن به وجود می آورد ، مقدار قابل توجّهی وقت و انرژی آن ها را به هدر می دهد و مآلاً رفاه و آرامش و امکان هر نوع ترقّی را از آن ها می گیرد و یا شدیداً مانع می شود ، بلکه به خاطر این است که رواج دروغ در بین مردم باعث می شود که رشد شخصیت بالغی را در اطفال به کلی متوقف کند و یا آن را آسیب دیده و معیوب سازد و نتیجتاً مردان و زنانی تحویل جامعه دهد که در بین آن ها منطق و استدلال و عقل جای خود را به احساسات و هرج و مرج طلبی دهد و جهل را مافوق علم بنمایاند.
با عنایت به فرضیات روان شناسان در مورد شناخت انسان و با توجه به مشاهدات عینی از آنچه ما ایرانیان می گوییم و می کنیم و اعتقاد داریم ، می توان نتیجه گرفت که متأسفانه به خاطر رواج شدید دروغ در بین ما مردم ایران ، اکثراً شخصیت بالغی مان به شدّت آسیب دیده و حکومت بر وجود ما دائماً بین شخصیت های والدینی و یا کودکی مان دست به دست می شود و بیشتر معایبی که داریم عوارض همین نقص شخصیت اخلاقی ماست .
فرضیه ها :
فصل اول : چرا « عقب » افتاده ایم ؟ ( ص 37 و 38 )
توضیحی در مورد عواملی که ممکن است باعث عقب افتادگی ایرانیان شده است .
1. استعمارگران ( ص 39 و 40 )
2.سیستم سلطنتی ( ص 44 )
3.حاکمیت هزار فامیل ( ص 45 و 46 )
4. منابع نفتی ( ص 46 )
5. موقعّیت سوق الجیشی در کشور ( ص 47 و 48 )
6. بی سوادی مردم ( ص 49 و 50 )
7. دین اسلام ( ص 51 و 52 )
8.شخصیت اخلاقی ما ایرانیان . ( ص 56 )
فصل دوم : شخصیت اخلاقی ما ایرانیان ( ص 57- 58 )
نظریات خارجیان درباره ی ما ایرانیان ( ص 59 تا ص 64 )
نظریات خودمان درباره ی خلقیات مان ( ص 70 تا ص 80 )
فصل سوم : برخی از خصوصیات مردم ایران ( ص 87 تا ص 127)
انواع دروغ گویی در ایران ( ص 129 تا ص 142 )
شناسه کتاب
ایزدی ، علی محمد
چرا عقب مانده ایم ؟ : جامعه شناسی مردم ایران / علی محمد ایزدی ـ تهران : علم ،1382 .
351ص : مصور
فهرست نویسی بر اساس اطلاعات فیپا .
1. جامعه شناسی - - ایران ، 2. عقب ماندگی اجتماعی - - ایران - - علل . 3. اخلاق ایرانی . 4. اخلاق ایرانی در ادبیات . 5. ایران - - اوضاع اجتماعی .
الف . عنوان . ب. عنوان : جامعه شناسی مردم ایران .
9 الف 2 ف /62 IIM 0955/301
کتابخانه ملّی ایران 16555- 82 م
[1] حضرت رسول ( ص) در سال ششم هجری خسرو پرویز را به دین مقّدس اسلام دعوت کرد . وی از این موضوع سخت ناراحت شد و نامه ی آن جناب را پاره نمود و برای « بازان » عامل خود در یمن نوشت که نویسنده ی این نامه را نزد وی اعزام کند . بازان دو نفر ایرانی را به نام بابویه و خسرو به مدینه فرستاد و پیام خسرو پرویز را به آن جناب رسانیدند. . . حضرت فرمود : فردا بیایید و جواب خود را دریافت کنید . روز بعد که خدمت آن جناب آمدند ، حضرت فرمود : « شیرویه دیشب شکم پدرش خسروپرویز را درید و او را هلاک ساخت » ( مرتضی مطهّری : خدمات متقابل اسلام و ایران ، ص 483 .)
[2] رعد . 11
[3] انفال . 53
[4] حسن پیرنیا ( مشیرالدوله ) : تاریخ ایران باستان ، چاپ جیبی ، ج 6 کتاب دوم ، ص 1536 .
[5] تعیین علت تغییر خلقیات در طول یک قرن – آن هم به این شدت ـ موضوع جالبی برای تحقیق است .
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.