معرفی کتاب:
تاملی در اخلاق در حوزه عمومی؛ کتاب دکتر میرسپاسی
"اخلاق در حوزه عمومی؛ تاملاتی در باب ارزشها و نهادهای دموکراتیک" عنوان آخرین اثر منتشر شده از علی میرسپاسی استاد رشته جامعه شناسی دانشگاه کلمبیا به زبان فارسی است که نشر ثالث آن را منتشر کرده است. میرسپاسی یکی از روشنفکران پراگماتیک متاثر از جان دیویی و ریچارد رورتی در این اثر تلاش میکند تا ضمن بررسی مفاهیم نظری مرتبط با دموکراسی، تبیینی جامعه شناسانه نیز از پروژه ی دموکراسی و کارکرد آن ارائه دهد.
وی همچنین از پرداختن به مشکلات و معضلات جامعهی ایرانی غفلت نکرده است و به تناسب بحث به مسائل جامعه به خصوص در حوزهی روشنفکری و دانشگاهی ایران و باورها و ارزشهای آنها میپردازد.
اگر بخواهم در یک جمله بحث میرسپاسی را خلاصه کنم باید به جملهای از جان دیویی فیلسوف پراگماتیک امریکایی اشاره کنم که در این کتاب نقل شده است. جان دیویی می گوید: "دموکراسی ارزشی است که کلیهی ارزشهای دیگر را مشروعیت میبخشد." کتاب اخلاق در حوزه ی عمومی نیز به نوعی حول همین محور است. میرسپاسی تلاش میکند با عبارتهای ساده و پرهیز از بحثهای پیچیدهی فلسفی نشان دهد که الزامات دموکراسی به مثابهی مهمترین ارزش یک جامعه چه چیزهایی است و جامعهای که خواهان دموکراسی است، باید به چه اموری اهمیت بدهد و از چه کارهایی اجتناب کند. در واقع باورهای اعتقادی افراد جامعه و رفتار آنها و معیار و ارزش های مرتبط با این رفتارها موضوع اصلی کتاب است.
میرسپاسی تاکید میکند که برخلاف اعتقاد رایج، بحران اخلاق در سطح اجتماع نشانهی بیاعتقادی و بدکرداری شهروندان نیست. به عبارت دیگر، این ارزشها و باورهایی که نهادهای اجتماعی و عمومی جامعه بر اساس آنها سامان یافتهاند، بر ذهنیت و رفتار شهروندان تاثیر میگذارد و باعث ایجاد رفتارهای دوگانه و متضاد میشود.
از منظر فلسفهی عملگرایی (پراگماتیسم) اخلاق و امید اجتماعی دو مفهوم کلیدی دموکراسی هستند. بدین ترتیب آنچه دموکراسی را توسعه میدهد فلسفه یا عقلانیت نیست بلکه نهادهای دموکراتیک و ارزشها و باورهای دموکراتیک است. از این رو میتوان گفت که یکی از مهمترین مشکلات جامعهی روشنفکری ایران نیز سوءتفاهم در همین باب است. روشنفکران ایران بیش از آنچه لازم است به مباحث فلسفی و مفاهیم نظری دموکراسی و مدرنیته میپردازند و وقت بسیاری را صرف بحثهای تکراری در باب روشنگری، عقلانیت، مدرنیته و... میکنند و به نظریات ساده شدهای که اغلب مدرنیته را در مقابل سنت، یا دین را در مقابل سکولاریسم میگذارد، دل خوش دارند و از این رو به راهحل های خاصی نیز چون دست برداشتن از سنتها یا فرهنگ ضد دموکراتیک ایران یا مشکلات عمدهی زبان فارسی میرسند. میرسپاسی این بحثها را فرار از بار مسوولیت میداند و بارها به نقش و سهم روشنفکران در رابطه با همین مشکلات و مباحث اشاره میکند.
میرسپاسی در سه بخش و نه فصل به این مباحث میپردازد. بخش اول تحت عنوان مفاهیم نظری به مهمترین فضیلتها و ارزشهای اجتماعی روشنگری اختصاص دارد. نویسنده با اشاره به تجربهی دموکراسی در غرب فضیلت را اساسیترین مفهوم کلیدی در تاسیس دموکراسی میداند. فضیلت که از عاطفهی اجتماعی یا حُسن اخلاقی سرچشمه میگیرد، ارزشها و خصوصیاتی است که شهروندان جامعهی دموکرات را قادر میسازد تا از منافع زودگذر شخصی فراتر بروند و عشق به کشور و هموطنان را سرلوحهی عمل خود قرار دهند. نویسنده سپس به مهمترین فضیلتهای اجتماعی و نهادها مهم در بسط و توسعهی این فضیلتها می پردازد. فضیلتها و ارزشهایی نظیر صلح اجتماعی، اعتمادورزی، امیدواری، مشارکت، عدالت و همدردی، آیندهنگری، جهانوطنی و... که برای تحقق دموکراسی در هر جامعه ضروریاند، و نهادهایی چون نهاد دولت، نظام حقوقی کشور، نهاد آموزش و پرورش، اصناف، احزاب، دانشگاهها، رسانهها و نهادهای غیردولتی در ترویج این ارزشها نقش به سزایی دارند.
از این رو توسعه و تحقق دموکراسی در ایران تا حدود زیادی وابسته به بحث و گفت و گو دربارهی مسائل نظری مثل معنی و منابع فضیلت مدنی و عملی (تحقق نهادهای حوزهی خصوصی و عمومی) دموکراسی و تقویت و توسعهی نهادهای دموکراتیک است و نه مباحث فلسفی.
در واقع ، میرسپاسی اشاره میکند که پیوند فلسفه و جامعهشناسی پیوندی نامبارک است و برای بشر فاجعه آفریده است. هدف دموکراسی ساختن بهشت روی زمین نیست و دموکراسی بر مبنای انسان این جهانی تنها در پی ایجاد شرایط بهتری برای اوست. از این رو بیش از هر چیز باید از دانش جامعهشناسی کمک گرفت و نه فلسفه.
به نظر میرسپاسی این یکی از مشکلات عمدهی جامعهی دانشگاهی و روشنفکری ایران است. جامعهای آشفته، کلافه و ناامید که به ندرت به کار تخصصی خود میپردازد و علاقه مند به الگوی دائره المعارفی و دل مشغول یافتن حقیقت است. از این رو نمیتواند میان حوزهی عمومی و خصوصی تفکیک قائل شود و مثلا بحثهای مربوط به حوزهی تخصصی را در حوزهی عمومی مطرح میکند، در پی تحقق مدرنیته است اما نیچه و هایدگر و فوکو میخواند و مدعی یافتن حقیقت (سکولاریسم، لیبرالیسم یا دین) است. گفت و گو و نقد و تفکر عملی (اخلاق علمی) را نیآموخته است و از این رو با اشتباهات پی در پی خود، مجال بیشتری برای دخالت دولت فراهم میکند.
میرسپاسی ، پروژهی مدرنیته را نوعی توجیه عقلانی جامعهی انسانی با توجه به عوامل و عناصر فرهنگی این جهانی تعریف میکند؛ یعنی فرآیند این جهانی شدن و نهادینه شدن روابط انسانها که باید به قدرتمند و خودمختار شدن آنها منجر شود. بنابراین دموکراسی پروژهای عملی است که از کیفیتی امیدوارانه برخوردار است؛ یعنی امید داشتن به تغییر و اصلاح شرایط نامساعد.
از این منظر است که در توسعهی جوامع مدرن، جامعهشناسی اهمیت بیشتری از فلسفه دارد. توانایی انسان برای تغییر شرایط زندگی و درک این موضوع که به رغم محدودیتها، انسان در تعامل با دیگران توانایی رهایی از شرایط نامساعد را دارد. این آگاهی که پیش فرضهای اساسی جامعهشناسی هستند، هر دو کیفیتی امیدوارانه دارند و این پتانسیل رهایی بخشی در واقع اساس دموکراسی است. از همین روست که جان دیویی دموکراسی یا مدرنیته را چگونگی تعامل انسانها تعریف میکند که مبتنی بر تحمل دیگران، سعادتمندی بشر و صلح است و هابرماس تحقق آن را در رابطهی مستقیم با گسترش حوزهی عمومی (عرصهی تعامل و تعاون انسانها با یکدیگر) میداند.
بر این مبنا، در دموکراسی ذات، اساس و اصالتی وجود ندارد. در پروژهی دموکراسی اخلاق اجتماعی قانون مند میشود و نهادهای قانونی در جامعه از طریق وضع قوانین، نوعی تعادل میان آزادیِ انسان و مصلحتهای نهاهای اجتماعی برقرار میکنند. آنچه اهمیت دارد این است که بدانیم هر آنچه وجود دارد، اتفاقی و ارتباطی و جزء ساختار اجتماعی و قابل تغییر است. به عبارت دیگر ، دموکراسی در پی حقیقت نیست و مباحثی از این دست باید به حوزهی خصوصی واگذار شود. دموکراسی بر مبنای اخلاق است و اخلاق مجموعهای از اصول است که از وفاق بین افراد در جامعه در شرایطی خاص و برای سازگار کردن رابطهی اجتماعی حاصل میشود.
بخش دوم کتاب به لزوم تفکیک میان حوزهی دولت، حوزهی عمومی و حوزهی خصوصی اختصاص دارد. میرسپاسی در ابتدا به بحث دولت میپردازد و اشاره میکند که یکی از مشکلات بسیاری از کشورهای جهان سوم تصور غلطی است که آنها از جایگاه و مسوولیتهای دولت دارند.
به نظر بسیاری، دولتهای مدرن در جوامع در حال توسعه نمیتوانند پروژهی دموکراسی را پیش ببرند و غالبا خود مانعی جدی برای توسعه دموکراسی هستند. سپس نویسنده به تعاریف مختلف از حوزهی عمومی و خصوصی اشاره میکند و در نهایت با رورتی همراه میشود و به تعریف او از حوزهی عمومی میپردازد. بر مبنای نظر رورتی حوزهی عمومی فضایی است که در آن همبستگی اجتماعی مرکزیت دارد و حوزهی خصوصی فضای استقلال شخصی است. از منظر رورتی آنچه در یک نظریهی دموکراتیک اهمیت دارد کاستن از درد دردمندان و به طور کلی انسانهاست تا بتوانند زندگی بهتر و سعادتمندی مطابق آمال و آرزوهایشان داشته باشند. آرزوهایی که در حوزهی خصوصی تعریف میشود.
بخش سوم کتاب به نقد روشنفکران میپردازد که به بخشی از آن اشاره شد. به طور کلی نویسنده یکی از مهمترین دشواریهای جامعهی روشنفکری ایران را عدم توجه به نقشی میداند که گفت و گو به معنی عمومی آن در پدید آوردن جامعهی دموکراتیک برعهده دارد. میرسپاسی همچنین به مفهوم روشنفکر دینی در این بخش میپردازد و به دلایل و شرایطی که باعث ظهور و تحول آن در غرب و ایران شد، اشاره میکند. از نظر وی روشنفکر دینی کسی است که در پی بومی کردن مدرنیته با توجه به ارزشهای دینی است.
به طور کلی به عقیدهی میرسپاسی، در جامعهی روشنفکری بحث و تبادل نظر از اهمیت به سزایی برخوردار است و پیش فرض گفت و گو، پذیرش این معناست که دانش ما باید افزایش یابد و این مهم با گفت و گو و نقد و تلاش دائمی به دست میآید. حال آن که در ایران به جای گفت و گو، بیشتر شاهد نبرد غولهای روشنفکری هستیم؛ نبردی بیحاصل و غیر دموکراتیک.
بحث دیگری که میرسپاسی در این بخش از کتاب به آن میپردازد مسالهی زبان و این باور رایج است که زبان فارسی قابلیت بیان مفاهیم جدید را ندارد. میرسپاسی گرچه با برخی از این نظرات موافق است دلیل اصلی را در حوزهی روشنفکری و دانشگاهی جست و جو میکند. به نظر وی ناتوانی زبان فارسی برآمده از ناتوانی حوزهی روشنفکری در تولید فکر و دانش است. تحول زبان ریشه در تحول فکر دارد و تا زمانی که جامعهی دانشگاهی ایران تنها به بازگو کردن اندیشهی دیگران میپردازد و ناتوان از پرورش اندیشمندانی چون هگل، فوکو، رورتی و... است، نمیتوان سخن از تحول زبان فارسی گفت.
به عبارت دیگر ، این بحثها بیشتر فرار از مسوولیت است. همچنین علاقهی بسیار جامعهی روشنفکری به مباحث فلسفی و پرداختن به اندیشهی فیلسوفانی چون نیچه، هایدگر، فوکو و... به جای جان دیویی یا رورتی یکی دیگر از مشکلات روشنفکری از منظر میرسپاسی است.
آخرین فصل کتاب نیز به کارنامهی اصلاحات اخیر ایران اختصاص دارد. نویسنده جدیترین نقدی را که به اصلاحات وارد میداند سستی و ضعف آن در ایجاد نهادهای دموکراتیک و برقراری ارتباطی موثر با مردم و ایجاد امید اجتماعی میداند. توجه بیش از حد به مسائل سیاسی و رقابتهای درون گروهی عملا باعث غفلت آنها از مباحث اجتماعی و اقتصادی شد. همچنین آشفتگی فکری اصلاحطلبان و ناکارآمدی مدیران و کارشکنیهای رقیب، در نهایت باعث شکست دولت اصلاحات شد.
با این حال ، جنبش اصلاحطلبی در ایران به نظر میرسپاسی همچنان زنده است و به پیش میرود. تنها باید این باور را تقویت کرد که دموکراسی به خودی خود ارزش است و به هیچ پیش شرط اخلاقی یا موضعگیری ایدئولوژیک نیازمند نیست، تنها همدلی و امید میخواهد. از این روست که بررسی تجربههای تاریخی کشورهای مدرن بیش از دانستن فلسفهی آنها اهمیت پیدا میکند. بازخوانی جنبشهای اجتماعی به ما میآموزد که دستگاه سیاسیای نیست که تغییر نکند و تنها راه چارهاش سرنگونی انقلابی باشد. آنچه برای تحقق دموکراسی اهمیت دارد باور به توانایی انسان و برنامهریزی برای اصلاح، امید و حوصله است.
کتاب اخلاق در حوزهی عمومی میرسپاسی، به راستی کتابی قابل تامل و حاوی نکات ارزندهای است. این کتاب بیش از هرچیز سعی کرده تبیینی واقعبینانه از وضعیت جامعهی ایران ارائه دهد و به روشنفکران یادآور شود که بخشی از مشکل، خود آنها هستند و همه چیز را از چشمِ دولت دیدن، بیانصافی است.
با این حال میرسپاسی آن چنان که باید به نقش دولت در این کتاب نپرداخته است، هرچند که اشاره میکند دولت در ایران به لحاظ ساختاری نقش و تاثیر بسیاری در پروژهی دموکراسی دارد، اما به این نقش و جایگاه نمیپردازد. به علاوه مباحث کتاب تا حدودی پراکنده و از هم گسیخته است.
در واقع به نظر میرسد میرسپاسی به رغم نقد الگوی دائرهالمعارفی، خود گاهی در این دام میغلتد و به مباحث مختلفی گریز میزند و نکاتی را بر میشمارد، اما کمتر به دلایل میپردازد. بدین ترتیب گرچه تا حدودی در توصیف وضعیت جامعهی روشنفکری ایران موفق است غالبا معلول را جای علت میگذارد و به علل اصلی نمیپردازد. البته میرسپاسی از جهاتی حق دارد؛ جامعهی دانشگاهی و روشنفکری ایران اشتباهات بسیاری مرتکب شده است و غالبا نیز حاضر به پذیرش مسوولیت و اشتباهات خود نیست. با این حال این جامعه نیز خود معلول پدیدهای دیگر است و عوامل گوناگونی در پیدایش آن دخالت داشتهاند.
ساختار سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظام بینالملل، همگی در ظهور این شرایط تاثیرگذار بودهاند و برای خروج از این دوره 150 ساله، باید با رویکردی جامعهشناختی و همه جانبه نخست به تبیین دقیق صورت مساله و وضعیت اجتماعی و سیاسی ایران پرداخت، علل را جستجو کردو در نهایت به دنبال راهحل بود.
کتاب اخلاق در حوزهی عمومی، تلنگری است به جامعهی روشنفکری و دانشگاهی برای خارج شدن از دنیای سیاه و سفید و گام نهادن در دنیای خاکستری، برای آغاز گفتگو و مشارکت در فهمیدن و ساختن.
نظرات بینندگان