«غصه این مردم بیشعور و بیصاحبی را میخورم که هیچ نمیفهمم چی میگویند و چه میجویند و حرف حسابشان چیست و چرا زندهاند. در این محیط حیرت انگیز با مردمی سروکار پیدا کردهام که حتی به روغن امامزاده هم بندند از شمال تا جنوب و از مغرب تا به مشرق هر کلاهی برای برداشتن و هر جیبی برای بریدن و هر پولی برای خوردن است. در تمام دستگاههای این مملکت خواه ملی باشد خواه دولتی هیچ چرخ و ماشینی نمیچرخد مگر آن که روغن رشوه به آن برسد.
در بالای هر در و هر دروازهای به خط جلی نوشتهاند بی مایه فتیر است و کارت بیش از هر کس دیگر گیر بکند تا به او مراجعه کردی فوراً دو انگشت شصت و سبابهاش را به هم میمالد و میرساند که یعنی کشک، به اسم سبیل چرب کردن و خر کریم را نعل کردن کلیدی دارند که به هر قفلی میخورد و هر دری را میگشاید و هر طلسمی را در هم میشکند و هر مشکلی را حل میکند. مظلومترین مردم کسی است که دستش از این کلید مشکل گشا کوتاه باشد.
هرچه بیشتر با این مردم میجوشم و با آنها نشست و برخاست میکنم کمتر اخلاقشان به دستم میآید و کمتر از کار و بارشان سر در میآورم. حرفهایشان هم همه سست است و سر به طاقی و ادعاهایشان جمله بیاساس است و پا در هوا. مردم دنیا اگر دروغی بگویند برای مقصود و منفعتی است ولی اینها محض رضای خدا دروغ میگویند. مردمان لاابالی بیبند و باری هستند که از بس گهی پشت بر زین و گهی زین به پشت داشتهاند لاقید بار آمدهاند و بسیاری از قیود که در عرف مردم دنیا به شرایط آدمیت و انسانیت معروف است پابست نیستند چنانکه مثلاً اگر نمک کسی را بخورند فرضاً هم که نمکدان را نشکنند لااقل به اسم «کش رفتن» به جیب خواهند زد. با همه قیافه جدی که به خود میدهند هیچ کار دنیا را به جد نمیگیرند مگر در سه مورد مخصوص یکی شکم یکی کیسه و یکی تنبان.
وقتی پای این سه چیز به میان آید یوسف را به کلافی و خدا را به خرمایی میفروشند. چطور میخواهی دلم به حال این مردم کچلک باز و دوز و کلکی مزاج نسوزد که برای حل و فصل معضلات امور و مشکلات دنیا تنها به سه طریقه معتقدند که عبارت است از «سر هم بندی» و «سیاست عالیه ماستمالی» و «روش مرضیه ساخت و پاخت». این هر سه از مبتکرات فکر بدیع و از کشفیات قریحه سرشار خودشان است و در این میدان الحق که گوی سبقت را از جهان و جهانیان ربودهاند. بالخصوص در فن «ماستمالی» مهارت عجیبی پیدا کردهاند و بالنتیجه مصرف ماست چنان بالا رفته است که اگر همه آب دریا ماست شود باز کفاف احتیاجات را نخواهد داد.
فرمول دیگری هم دارند که معجون افلاطون و دوای هر دردی است و عبارت است از دستور مجرب و مطاع «خودش درست میشود» که اعجاز میکند. از تمام اینها گذشته دستگاه شگرفی هم دارند به نام «بوته اجمال» که به منزله انبار بیته و بن و گاوخانی جاودانی بسیار عمیقی است که هرچند قرنهاست که هر روز و هر ساعت خروارها کار انجام نایافته در آن ریختهاند هنوز تا کمر خالی است و باز برای نسلهای فردا و پسفردا جای خالی دارد. این مردم تنها در یک موقع ممکن است از طریق سر به طاق کوبیدن اندکی منحرف شوند و آن هم در مورد کارهای حسبالامری است که آن وقت هر طور شده برای حفظ ظاهر به ظاهرسازی پرداخته و به قول خودشان کار را فیصله میدهند.»
راه آب نامه_ محمد علی جمالزاده
( محمدعلی جمالزاده، نویسنده ایرانی یکی از نامزدهای دریافت نوبل ادبیات در سال ۱۹۶۹ میلادی بود )
نظرات بینندگان
متن از جمالزاده است