(به مناسبت روز بزرگداشت سید جمال 18 -اسفند )
در تاریخ معاصر ایران کمتر شخصیتی را می توان یافت که همچون سید جمال الدین اسد آبادی ، این چنین مورد قضاوت های گوناگون و گاهی متناقض قرار گرفته باشد. البته این مسئله نه منحصر به یک فرد ،بلکه از ویژگی های حافظۀ تاریخی ماست :قضاوت های گاه متناقضی که از شخصیت های سیاسی و فرهنگی ارائه می گردد و در نهایت هیچ یک از آنها خاکستری نمایان نمی شوند، یا سیاه هستند یا سفید. ما مفاخر خود را در هاله ای از داوری ها گُم می کنیم.در این وضعیت ،چهره ها گویی در انعکاس آینه ای شکسته به ما رخ می نمایند و خودشان نیستند.
ما نیاز داریم فارغ از فضای له و علیه،میراث فکری این بزرگان را باز شناسی کنیم.راه های آزموده شده توسط آنان را پی بگیریم.به جای اینکه در کار پذیرش قطعی و یا ردّ تمام عیار یک شخصیت مشغول شویم ،بیاییم به حیات فکری او به عنوان یکی از عناصر سازنده فرهنگ و تمدن مان توجه کنیم و در فراغت ها ،کتاب آموزنده و تفکر برانگیز اندیشه های اورا ورق بزنیم.
اینکه سید جمال که بود و چه کرد؟ در تاریخ ثبت است. حالا بپرسیم او چه درسی برای آموختن به ما دارد؟ او در مقام یک نو اندیش دینی به وجوه ضد استبدادی و استعماری عنایت خاصی ابراز می نمود و در عمق اندیشه هایش رگه هایی از تحول خواهی به چشم می خورد. بی شک سید جمال خواستار تحولی بنیادی در ساختار ادارۀ سرزمین های اسلامی بود.پیشبرد این اندیشه را منوط به تحول اندیشه و عمل زمامداران می شمرد. اما گوشه چشمی هم به تغییر ساختار های فکری جامعه داشت.به این ترتیب مانند همۀ متفکران پیشرو ،به مسئلۀ آموزش و تربیت توجهی ویژه می نمود.
تشکیل محافل علمی و طرح بازگشت و احیای معارف اسلامی در دستور کار او بود.کمتر به امور اختصاصی مذاهب وفِرَق اسلامی پرداخت وبه جای آن، نگاه مخاطبان را به وجوه اشتراک دینی در جوامع مسلمان متوجه ساخت.طرح وحدت ،به عنوان یک پادزهر برای جلوگیری از انحطاط و حتی زوال جوامع مسلمان ،آن هم در زمانی که هژمونی غرب به اوج خود رسیده بود ،طرحی مؤثر و چاره ساز می نمود.عجیب نیست که در میان مخاطبان محفل او به اشخاصی همچون محمد عبده بر می خوریم که تعلق خاطرش عقاید اهل سنت و جماعت است اما طرح بازگشت واحیای نهج البلاغه را در ذهن می پروراند.
سید جمال در طرح آموزش و تربیت خود ،نه تنها احیای اندیشه دینی را مطرح می کردو این احیاء در قالب بازگشت به قرآن و تفسیر و بهره گیری از دقایق و ظرایف آن بود، بلکه نوعی انتقاد از وضعیت آموزش رسمی و متداول را نیز در بر داشت. وضعیت تفکر و اندیشۀ معاصر خود را مورد سنجش گری قرار می داد .او از وضعیت آموزش در جوامع مسلمان راضی نبود. عدم خرسندی اش را در گفتارها و مقالاتی چند آورده است. در این ایرادها ،گوشه چشمی هم به پیشرفت های علمی مغرب زمین دارد. او علمای مسلمان را سرزنش می کند که چرا در کار کم حاصل غور در نوشته های متقدمین زمین گیر شده اند .
در یکی از سخنرانی هایش می گوید:"هر امتی که رو به تنزل نهاده است اول نقصی که در آنها شده است در روح فلسفی حاصل شده است."بعضی از صاحب نظران سعی داشته اند که تأثیر رگه های تفکر پوزیتیویستی را در رویکرد سید جمال در راه نواندیشی نشان بدهند. بی شک وی در پیشرفت و توسعۀ غرب به نوعی علم باوری تکیه می کرد . اعتمادی که به علوم تجربی داشت ، او را به این سمت می برد که به صراحت، سنخ علوم رایج در میان حوزه های علمی مسلمانان را مورد نقد قرار دهد وبگوید: "عجیب تر آنست که یک لمپئی در پیش خود نهاده از اول شب تا صبح شمس البارعه را مطالعه می کنند و یک بار درین معنی فکر نمی کنند که چرا اگر این شیشه او را برداریم دود بسیار از آن حاصل می شود"در همان جا از "تاربرقیها (الکتریک) و آگنیپوتها (کشتی های بخار) و ریل گارها(راه آهن) سخن می گوید.اغلب نام گالیله ونیوتون و کپلر و بعضی از عالمان طبیعی را بر زبان می راند.او از اینکه بعضی علمای متحجر عصر از علم فرنگی و تعلق آن به کفار در میان توده مردم سخن می رانند خشمناک می شود.می گوید:" این را نفهمیدند که علم ،آن چیز شریفی است که به هیچ طایفه ای نسبت داده نمی شود."
اشتباه است اگر با انتساب سید جمال به اصحاب تحققی فلسفه ،بخواهیم خیلی راحت این فراز از نظرات او را پشت سر بگذاریم.وی هیچ کجا به وضوح بیان نمی کند که چنین فلسفه ای را می شناسد. با اینکه در پاریس هم بوده نامی از آگوست کنت نمی برد و ضمناً تصریحی بر این مطلب ندارد که محصول علوم را باید به وسیله فلسفه جمع آوری و تحلیل کرد. وی در جای دیگری از همان سخنرانی می گوید:"مسلمانان صدر اول را هیچ علمی نبود لکن به واسطۀ دیانت اسلامیه در آنها یک روح فلسفی پیدا شده بود و به واسطۀ آن روح فلسفی از امور کلیه عالم و لوازم انسانی بحث کردن گرفت."اما به راستی منظور سید از "روح فلسفی "چیست ؟ برای ما مُحرز است که سید جمال با حکمت مشایی آشنا بوده در مصر بخشی از آثار ابن سینا را تدریس می کرده، گفته می شود که در جوانی نیز با آثار بزرگان شیخیه مأنوس بوده و می دانیم که این گروه همواره گرایش به نوعی تفسیر باطنی از شریعت وعقلانیت داشته اند.با این ملاحظات ،چگونه است که در سفرهایش به غرب کمتر از فیلسوفان تراز اول آنها تفحص می کند؟ چرا از دکارت و لایبنیتز و اسپینوزا و حتی کانت و هگل نامی نمی برد؟بی شک او از روح علمی و فلسفی برای بیان منظور خاصی نام می برد آن هم در سخنرانی که درباب تعلیم و تربیت است.ظاهراً این روح فلسفی چیزی از جنس بیداری ،خودآگاهی و به جریان افتادن پرسش گری است ، وضعیتی که در آن تحرکی فکری و علمی در جامعه شروع می شود و تکاپو برای رشد و گسترش علوم خاص (به تعبیر سید جمال علم فیزیک،علم کیمیا،علم نباتات و...) رونق می گیرد.او ابایی ندارد که گاهی ردّپای این توسعۀ علمی را در دولت منصور دوانقی هم نشان بدهد.
اگر روح فلسفی (که برای او مترادف روح علمی است آن چنان که امروزه ما می فهمیم ) در جریان تعلیم و تربیت بیدار نشود،نفعی از آن عاید جامعه نخواهد شد.او تلاش های دولت عثمانی و خدیویت مصر را نشان می دهد ومی گوید اینها:" شصت سال است که مدارس از برای تعلیم علوم جدید گشوده اند و تا هنوز فائده ای از آن علوم حاصل نکرده اند ...به سبب نبودن روح فلسفه." فلسفه در این معنای عام ،نوعی اندیشیدن و تفکر در باره "امور کلی عالم" وبحث از لوازم انسانی آن است.تعلیم و تربیت باید به موجودی به نام انسان چنین ویژگی ببخشد.این روح که بیدارشد ،علوم در خدمت رفاه انسان برای بالیدن هر چه بیشتر و بهره مندی از یک زندگانی انسانی در می آید.
سید جمال برای رسیدن هر جامعه به این موقعیت ،فرآیند تعلیم وتربیت را مطرح می کند.اما به نظر می رسد ایجاد و گسترش این روحیه ،نیازمند بسیاری از تغییرات مرتبط با جامعه انسانی است و او به خوبی واقف بود که حتی رونق آموزش نیز نیازمند ظهور چنین روحی در میان افراد هر جامعه است.ورود تکنولوژی وایجاد میان بُر های علمی می تواند نمودار تلاش برای بهبود شرایط زندگی و کاهش مرارت انسانها باشد ،اما بیانگر رونق روح علمی و فلسفی در میان جامعه نیست.
متأسفانه این بُعد از اندیشۀ سید جمال الین اسد آبادی زیر شخصیت سیاسی او مدفون و مغفول ماند و کمتر متفکری سعی کرد دنباله کار فکری اورا گرفته وکنکاش نماید و ابعاد مختلف این مسئله را بشکافد و به انجام رساند.
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.