درست است در «ایده تربیت رسمی» (خواه دینی یا غیردینی) افراد برای چیزی تربیت میشوند. بهعنوان مثال، دانشآموزان و دانشجو معلمان برای «جامعه دموکراتیک» یا «طراز جمهوری اسلامی» تربیت میشوند. اما، نه «ایده انسان» و نه «ایده تربیت» تا این حد مصالحهگر نیستند که زیر بار هر «برای»ای بهصورت نامشروط بروند ؛ زیرا در هر دوی آنها انسان «هدف» است، نه «وسیله». از این رو، کسانی که به «ایده انسان» و به «ایده تربیت» نظر دارند، بیش از سؤال دربارة «انسان برای» به سؤال درباره «برای انسان» گرایش دارند، و بالتبع به بحث «تربیت برای انسان» بیش از «تربیتِ انسان برای» الویت و بها میدهند.
تز «تربیت زن برای خانواده» نیز در معرض اینگونه سؤالات قرار دارد. مثل این سؤال که این تز چگونه تربیتی را برای زن تجویز میکند؟ آیا این تربیت برازنده مقام انسانی زن هست؟ آیا در کنار تأکید بر نقش همسر آرامشبخش و مادر مراقب، امکان توسعه بدون محدودیت قوای ایمانی، اخلاقی، شناختی یا بیشتر را برای او فراهم میکند؟ آیا آنگونه که ادعا میکند، به معیار ارزش برابری زن و مرد متعهد است؟ یا نه، با وارد شدن ایده «تربیت جنسیتی» به مدار تربیت رسمی، «ایده تربیت» و معیارهایش از مدار خارج شدهاند؟
اگر واقعیت داشته باشد و ایده تربیت و معیارهایش از مدار تربیت رسمی خارج شده باشند، اما تلههایش همچنان گسترده است (بهدلیل حضور دائمی در مدار ذهن تربیتگران راستین)، و سیاست ا و برنامههایی را که به معیارهای اخلاقی آن ملتزم نباشند به دام میاندازد.
بنابر این، ایده «تربیت جنسیتی» اگر میخواهد به عرصه تربیت رسمی کشور وارد شود، و به یک سیاست و برنامه بیاثر تبدیل نشود، باید خودش را با پشتوانه اخلاقی محکمتری برای متقاضیان و عاملان تربیت توجیه کند. نباید به دلیل پایب ندی به «خانوادهمحوری» از حق توسعه قوای نفس انسانی تخطی کند، و نابرابری به ارمغان بیاورد، وگرنه به شهادت همان شواهد دینی که احضار کرده است، قابل مخالفت میشود، و البته به حکم معیارهای تربیت قابل مقاومت میشود، و در نهایت به سیاست و برنامهای خنثی بدل میشود، درست مثل سایر سیاست ها و برنامههای بیاثری که نتوانستند عاملان و متقاضیان تربیت را به لحاظ اخلاقی یا منطقی توجیه کنند و ناکام ماندند.
گرچه نهاد خانواده رکن مهم جامعه دینی ماست، اما قرار نیست این نهاد مهم تنها با ایثار و وظیفهشناسی زنان و عقبنشینی آنها تا آن سرپا بماند ، بلکه لازم است خود زنان نیز به عنوان هدف مهم باشند. از آن روی که انساناند، و همانند انسان مذکر باید با موهبت و سرمایه انسانی خود، یعنی اختیار، آگاهانه انتخاب کنند، عمل کنند و سرنوشتشان را رقم بزنند. اگر زن باید از موهبت اختیار خود کمال استفاده را بکند، پس همانند انسان مذکر نیاز دارد بر ضعفهای وجودی خویش غلبه کند، و قوای ذهنی و عقلیش را گسترش دهد تا در موقعیتهای خطیر و دشوار درست انتخاب کند، درست تصمیم بگیرد و درست عمل کند ،وگرنه، با عقل سلیم و نهفقط تحقیق و آمار هم میتوان فهمید نتیجه منطقی و اخلاقی تبعیض چیست. البته به شرطی که اصلاحگران دینی ما موفق شوند، لحظهای از افلاک نظر برگیرند و به خاک اسلام نظر بیفکنند. آن گاه شاید متوجه وضعیت فلاکتبار مردمان آن بشوند. آنگاه شاید بفهمند اکثر این مردمان فلاکتزده در دامان مادران مسلمان فلکزدهشان پرورش یافتهاند که خود در دامن حکومتها و دولتهای دینیشان بدین سرنوشت و استضعاف افتادهاند و اینها حکایت از آن دارد که نهاد کوچک و محدود خانواده نتوانسته است امکان رشد و توسعة گسترده را برای زنان مسلمان فراهم کند. اگر غیر از این بود، زنان برخی کشورهای مسلمان به دلیل اشتغال تمام وقت در نهاد مقدس خانواده باید قدسیتر و توسعهیافتهتر از همتایان خود در سایر جاها بودند، و دستپرودههایشان نیز باید مرغوبتر از سایرین بودند؛ نه اینکه با وجود این الویت و این امکانات رشد و توسعه بینظیر و تمام وقت در نهاد مقدس خانواده، در نهایت پسران و دختران محرومتر از خودشان به جامعه تحویل بدهند. پس بعید است و بهدشواری میتوان قبول کرد، و قبولاند در زمانه ما توسعه قوای نفوس انسانی زنان با محصور ماندن در حصار نهاد خانواده میسر باشد، همانگونه که برای مردان میسر نیست.
تحولات عینی نشان میدهند، رشد و توسعه قوای نفس انسانی با تحصیل ایمان، دانش و فضیلت میسر شده است که به نظر نمیرسد، حدی برای آن نه به لحاظ جنسیت، نه به لحاظ زمانی و مکانی و نه به لحاظ میزان و مقدار از سوی پروردگار تعیین شده باشد. همین تحولات عینی نشان میدهند، توسعه قوای نفس انسانی، فارغ از زن یا مرد بودن، میسر نشده است مگر با حضور آگاهانه و فعال در جای جای جهان هستی، خواه با حضور آگاهانه و فعال در محضر خداوند، تؤام با بیم و امید، و مستغرق در تجربة ایمان بر سجاده یا در جاده، یا با حضور آگاهانه و فعال در صحن خانه، تؤام با لذت و مشقت، و مستغرق در روابط عاطفی خانوادگی، یا با حضور آگاهانه و فعال در صحن طبیعت، تؤام با حیرت و کنجکاوی، و مستغرق در یک تجربه بینظیر علمی از پشت چشمی یک تلسکوپ خیره شده بر اعماق آسمان یا از پشت چشمی یک میکروسکوپ خیره شده بر اعماق ذرات عالم، یا با حضور آگاهانه و فعال در صحن جامعه، تؤام با اندوه و شادی، و مستغرق در روابط پیچیده اجتماعی، و با حضور آگاهانه و فعال در صحن کارگاه کار و هنر و معاش، تؤام با تلاش و پشتکار، و مستغرق در تجربه ساختن و لذت آفرینش.
توسعه قوای نفس انسانی، فارغ از مرد یا زن بودن، میسر نشده است مگر از طریق استقرار آگاهانه و فعال در موقعیتهای حل مسئله، تحلیل، تأمل، بصیرت، خلاقیت، یا قرار گرفتن بر سر دوراهیهای حساس ایمان و در تقاطعات پر تصادف اخلاق، یا با گیر افتادن در موقعیتهای پیچیده انتخاب و تصمیم و عمل.
و سرانجام، توسعه قوای نفس انسانی میسر نشده است مگر از طریق تجربه فهم دیگری، درست شبیه تجربه ما در این لحظه، وقتی آگاهانه و فعالانه با فهم دیگری ارتباط برقرار میکنیم، و تجربه این روابط سودمند با حضور در صحن یک انجمن علمی یا یک پایگاه تخصصی به منظور گسترش این نوع ارتباطات اجتماعی برای توسعة قوای عقلی افراد آن اجتماع رها از زن یا مرد بودن، ممکن شده است.
بنابر این، وقتی اقیانوس امکانات هستی برای توسعه قوای نفوس انسانی فارغ از زن یا مرد بودن تا این حد گسترده است، و ما نیز از موهبتی آسمانی به نام «اختیار» برخورداریم، پس چرا باید تنگنظرانه دنیای بدین گستردگی را تا این اندازه محدود و محدودتر کنیم، تا حدی که دنیای زن بشود «نهاد مقدس خانواده» که باید از باند کم پهنای آن به ملکوت پرواز کند.
فکر میکنم، از نهادهای تحقیقاتی علاقهمند به مسائل زنان مثل مرکز تحقیقات زن و خانواده انتظار میرود، با وسعت نظر بیشتری به نفس انسانی زن و راههای توسعه آن بنگرند، و راه هایی را جستجو کنند که موانع رشد و توسعه آن را برطرف کنند، نه اینکه نتایج تحقیقاتشان سیاستگذاریهای محدودکننده برای زنان را تشویق و تحریض کنند. نه بدین دلیل جنسیتی که نهاد تحقیقاتی ناظر به زن و مسائل زنان هستند، بلکه بدین دلیل حقیقی که نام «تحقیقات» بر خود دارند. «نهاد تحقیقات» هم مثل «نهاد خانواده» مهم است، زیرا فرزند حقیقت به بار میآورد، و حقیقت نیز همانند انسان مقدس است. پس، از نهاد تحقیقات انتظار داریم، بدان امید میبندیم، و از این امید دست نمیکشیم، زیرا بر این باوریم، «تحقیق» مرزهای تاریکی را در مینوردد، و ماهیتاً توسعهطلب و رهاییبخش است. پس، دلالتهایش ضرورتاً توسعه و رهایی به همراه میآورند، نه محدودیت و اسارت.
*در طبقهبندی فیلسوفان اسلامی مثل ابنسینا نیز تربیت فرزندان تدبیر یا سیاست منزل، و نه سیاست جامعه یا حکومت به شمار آمده است.
* یعنی، ممکن است شامل حال مردان نیز باشد.
* صبری که وقتی به کفه خلقت زن افزوده میشود، اثبات میکند کمفروشی همانند بیعدالتی به ذات و صفات خدا راه ندارد.
* سابقة تماس مدرنیته با دنیای اسلام حداکثر به یکی دو قرن پیش میرسد. در حالی که افول تمدن اسلامی قرنهاست که آغاز شده است. پس، با فرافکنی نمیتوان فلاکت و عقبماندگی در دنیای اسلام را صرفاً به استعمار و استثمار خارجی نسبت داد. اما، میتوان حدس خام زد که بخشی از این افول به دلیل عقبماندگی و محدودیتهای زنان به وقوع پیوسته است. زیرا برای تربیت فرزند نیز مثل سایر کارهای بشری باید عاقل بود، و آگاهانه عمل کرد.
* عضو انجمن فلسفه تعلیم و تربیت ایران
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
نظرات بینندگان