روزگار ارزشیابی دانستهها سپری شده است ! و امروزه توانایی عمل و به کارگیری دانستههاست که محور ارزیابی قرار میگیرد. پرسشهای هر روز فرزندانمان در خانه و مدرسه را مرور کنیم: "با حفظ و دانستن این مطالب چه میتوان کرد؟" "اثربخشی این دانستهها چیست؟!" "این بستههای معرفت چه نسبتی با زیست اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ما دارد؟"
به ویژه وقتی بر اساس حفظ آنها توانایی انجام عملی اعم از بینشی، اندیشه ای، مهارتی و قلبی دشوار است. دانسته هایی که بعضا راهی به بصیرت نمی گشایند، جسارت عملی را به همراه ندارند و سرنوشت محتوم فراموشی در انتظار آنها است!
پرسش کانونی این است آیا بازگشت به پداگوژی در آموزش راه حلی برای این پرسش ها به دست میدهد؟
نگارنده در این مقاله این پیش فرض بنیادی را ترویج می کند که "معلمی" چیزی بیش از دانستن دانش موضوعی یا حتی توانایی تدریس آن است. معلمی نیازمند توانایی صحنه پردازی کنش تربیتی یا "پداگوژی" است. کنش تربیتی امری فرهنگی،اخلاقی، نظری و عملی است که در کیفیت صحنه پردازی یادگیری دانش آموزان متجلی می شود.
پیش فرضها
یکم، ما دانشمندان بزرگ زیادی داریم ولی لزوماً همه دانشمندان بزرگ، معلمان اثربخشی نبوده اند. برای معلمی به چیزی بیش از دانش تخصصی-موضوعی (didactic) نیازمندیم. فهم تربیتی و توانای تحلیلی کنش ها تربیتی، شناخت دانش آموز، دانش و بینش لازم برای تحلیل و طراحی فرصت های یادگیری موثر نیاز معلمی است.
معلمی چیزی بیش از "ماشین آموزش" و انتقال مفاهیم توصیفی یا تجویزی است. ارتباط کلامی و غیر کلامی اش، و حرکات و سکناتش احیا کننده است و اگر درست و حرفه ای عمل کند اندرز و انذارهایش عین ذکر است، نجات بخش، تحول آفرین، احیاگر و نافع.
دوم، کنش تربیتی از جنس ارتباطات اجتماعی (social interaction) اثربخش است، بیشتر کیفی است و کمتر به ابزارهای کمی معمول برای اندازه گیری تن می دهد. عین حیرانی است. در حالی که بزک های اجتماعی (social makeup) عین زیرکی است و بعضاً آنچه می نماید سرابی بیش نیست و در عمل کارائی قابل قبول و اثربخشی به دست نمی دهد.
در ساختار مدرن آموزشی به جای بزک های بازاری آموزش که جلوه می فروشند و عشوه گری می کنند به ارتباطات اجتماعی سازنده و فربه کننده سازه های اجتماعی و بصیرت نیازمندیم.
بازگشت به پداگوژی چرا؟ و چگونه؟
برین سیمون در مقاله ای با عنوان چرا در انگلستان پداگوژی نیست؟در سال 1981 به تفصیل به تاثیر محیط های فرهنگی و اجتماعی در تحول ریشه ها و اندیشه های تربیتی در بریتانیا می پردازد.
دو دهه بعد-در سال 2004- رابین الکساندر، استاد دانشگاه کمبریج ، با بازبینی آراء سیمون، بیش از بیست سال تحول در این زمینه را نقد و بررسی می کند. نتیجه مطالعات او جالب است:"انگلستان هنوز هم فاقد پداگوژی است"
پژوهش های نگارنده نشان می دهد که این نتیجه گیری پژوهشی دارای ریشه های تاریخی عمیق تری است. اثر پژوهشی الکساندر بین نمونه ای از این دست مطالعات است که در سال 1884 در نیویورک و با عنوان "تعلیم و تربیت به مثابه علم" منتشر شده است.
نمونه دیگر، اثر فرانسیس پالمر که در سال 1887 با عنوان "علم تعلیم و تربیت" در نیویورک منتشر شده است. دقت در تحلیل های نویسندگان این آثار نشان می دهد که آنها با ظرافت به جای پداگوژی از کلید واژه هایی مانند کنش تربیتی، پژوهش تربیتی، روان شناسی تربیتی، و ... استفاده می کنند.
در عین حال اندیشه ورزانی که با حوزه عمل ارتباط بیشتری داشته اند یا خود عملا درگیر مدرسه داری بوده اند، بیشتر به تحلیل پداگوژی پرداخته اند.
فرانسیس پارکر از جمله آنها است. او کتابی با عنوان "گفت وگو در باره پداگوگیکز" دارد که در سال 1894 در نیویورک و شیکاگو منتشر شده است. محتوای کتاب بیشتر شامل بررسی ها و تجربه های زیسته پارکر در آلمان و آموزه های دوران مدرسه داری او است.
جی او نیت هم نمونه دیگری از این گروه پژوهشگران تربیتی است. او کتابی دارد با عنوان "مطالعات پداگوژی" که در سال 1899 در آمریکا منتشر شده است. نیت در این اثر که به مثابه کتاب درسی او در دانشگاه تربیت معلم ایندیانای شرقی است، به بررسی سیر تحول پداگوژی، روش های آموزش به ویژه در ارتباط با پژوهش های روان شناختی کودک و یادگیری پرداخته است.
بیشتر مباحث این آثار جهدی جدی است برای یافتن پاسخ این پرسش بنیادی که آیا تعلیم و تربیت علم است؟
سیمون براساس کار بین به این نتیجه رسیده است که بلی اما "هنوز چیزی کمتر از علم". تجربه های نگارنده در شرق و عموما چین و ژاپن نیز نشان می دهد که این پرسش های عمیق علی رغم ریشه ها و اندیشه های فرهنگی تاریخی متفاوت همه جا هنوز جلوه می فروشند و به مثابه پرسش های اساسی در محافل علمی و تربیتی مطرح اند.
این پیش فرض احتمالا بر این بنیاد استوار است که در این جوامع وزن انگاره ها و اندیشه های تاریخی-فلسفی و فرهنگی-اجتماعی در تحلیل مسائل تربیتی زیاد و سنگین تر از یافته های علم تجربی است.
رهیافتها
یکم، اروپایی ها معمولا وقتی از واژه "پداگوگی" استفاده می کنند آن را به مثابه یک بسته معرفت شناختی کارآمد در باره آموزش و یادگیری به کار می برند. ولی در ایران بعضاً آن را تا حد ابزار، مهارت و روش تقلیل داده اند.
اندیشه در باره "بار شناختی" و درک تحول معنای "پداگوژی" نیاز امروز حانواده ها و موسسات آموزشی، اعم از آموزش عمومی و عالی، است. به نظر می رسد بازاندیشی در سیر تحول بار معنایی و مفهومی پداگوژی ضروری است و ترویج گفت وگوهای جدی و تازه در این باره سازنده است.
برای مثال، بارمعنایی پداگوژی حقوق اندیش یعنی پداگوژی مبتنی بر حقوق کودک و دانش آموز با پداگوژی تکلیف اندیش یعنی پداگوژی مبتنی بر تکلیف کودک و دانش آموز چه تفاوتی دارد؟ و این تفاوت ها در فرهنگ های آموزشی متفاوت چگونه مدیریت می شود؟
در دنیایی که فرزندان ما بیشتر از حقوق خود می پرسند و بزرگسالان اغلب از تکلیف سخن می گویند، کجا و بر اساس چه مکانیزمی چالش ها و تنش های میان این دو تقاضا مدیریت می شود؟
پداگوژی در سبک ارتباط و شرایط فرهنگی اجتماعی که مسئولیت گوینده یا نویسنده در مقابل شنونده یا خواننده بیشتر است چه تفاوت هایی با شرایط متفاوت از آن دارد.
برای مثال در فرهنگ ژاپنی، میزان مسئولیت شنونده یا خواننده در درک مطلب، تشخیص مفاهیم و درک معانی، بیشتر از گوینده یا نویسنده است؛
در حالی که در فرهنگ آمریکایی میزان مسئولیت گوینده یا نویسنده بیش از شنونده یا خواننده است.
ژاپنیها اگر محتوای گفتار یا نوشتاری را که میشنوند یا میخوانند به نحو اثربخشی متوجه نشوند، ابتدا در توانایی خود شک کرده، علت آن را در خود جستوجو میکنند و مسئولیت آن را بیشتر بر عهده خود میدانند.
این در حالی است که در شرایط مشابه، آمریکاییها بیشتر گوینده یا نویسنده را به خاطر شفاف و واضح بیان نکردن مقصود خود مسئول می دانند.
دوم، اندیشه در موقعیت های پداگوژیکی نیاز به روزی است. زیرا تعریف آموزش دشوار است و موقعیت های پداگوژیکی مدام تغییر می کنند. به ویژه آنکه به زعم نگارنده در دنیای امروز آموزش "طراحی فرصت های یادگیری" است و به تعبیر "شون" طراحی یعنی گفت و گوی فکورانه با موقعیت.
بنابر این آموزش صحنه پردازی یادگیری دانش آموزان است و معلمان طراحان و سناریو نویسان این صحنه هستند!
سوم، اثربخشی میزان و کیفیت ارتباط نظر و عمل در پژوهش های تربیتی نیازمند ارزشیابی و بازبینی است. به ویژه زبان و نقش و اهمیت نوشتن و ارتباط آن با اندیشیدن، بیش از پیش مورد توجه است.
این البته مختص نظام های آموزشی است که پژوهش های تربیتی را صرفاً برای پژوهش یا کمک به پژوهشگران انجام نمی دهند بلکه برای گره گشایی از مسائل آموزشی و یادگیری و به دست آوردن چشم اندازهای واقعی تری از دورنمای روندها و فرآیندهای تربیتی انجام می دهند.
نظام های آموزشی که هنوز در باره اهمیت یا نقش پژوهش های تربیتی تردید دارند البته با مسائل بیشتری درگیرند و نیازمند تعریف دوباره آموزش و یادگیری و راه های کیفیت بخشی آن و بازاندیشی در ترجمه ایده ها، داده ها و یافته های دیگران هستند.
چهارم، امروزه محیط به طور عام و شرایط زیست محیطی فرهنگی و اجتماعی نقش اثربخش تری در تربیت فرزندان دارند. به ویژه با گسترش فناورهای ارتباطی شرایط غیر رسمی بیش از محیط های رسمی مانند سازمان های تربیتی، خانوادگی و زیست اجتماعی بر پرورش دانش آموزان اثر دارند.
بنابراین تاثیر محیط های فرهنگی در تحول بار معنایی پداگوژی و نقش مربیان تربیتی نیز موضوع اندیشه و عمل تربیتی بسیاری از پژوهشگران و کنشگران تربیتی است.
پنجم، بررسی و واکاوی کنش های تربیتی نیازمند چارچوبه ذهنی و نظری خلاق، اثربخش و گویا است. گویا به این معنا که دقیقاً مشخص کند شما در چه زمینه ای (context) سخن می گویید و از چه مناسباتی در جهان واقع تصویر ارائه می دهید. نسبت معرفت و شرایط زیست محیطی، فرهنگی و اجتماعی شما چگونه تبیین شده است. تعیین حدود و ثغور این زمینه و مناسبات، منطق،جنس و کیفیت گفتمان ها را تعیین می کند.
در پژوهش های نگارنده حدود این زمینه ها به سه سطح تقسیم می شوند. گفتمان های جهانی، گفتمان های ملی و گفتمان های محلی.
براساس چهارچوبه نظری و پژوهشی نگارنده گفتمان معرفت شناسی و پدیدارشناسی بیشتر سطوح لوکال، میکرو و فردی را پوشش می دهد.
در سطح بالاتر گفتمان های ساختاری، سازمانی و ملی هستند. و در نهایت در سطح فراتر از آنها گفتمان های سیستماتیک، ماکرو و جهانی قرار می گیرند.
پژوهشگری که متوجه زمینه ها یا به عبارتی "متن" سخن است مدام مانند سعی مروه و صفا بین این گفتمان ها در حال حرکت و تعامل سازنده و گفت و شنود (dialogue) است. این سعی و تعامل به حلاجی، واکاوی کنش های تربیتی و ارزیابی میزان اثربخشی آنها در اجتماعات محلی یاری می دهد.
فلذا در این میان نقش و تاثیر زبان برای بررسی و تحلیل اندیشه و عمل تربیتی حیاتی است. به علاوه کیفیت زبان به معنی میزان مدرن یا کلاسیک بودن زبان در متن فرهنگ شفاهی یا نوشتاری نیز موضوع بررسی است. چه خصوصیات زبانی به گفتمان های رقیب مجال می دهد تا جهان را از دریچه دیگری ببیند و البته فرصت می دهد تا نتایج این گفت و شنودها نضج گرفته و به دانشی زنده و اثربخش برای تعمیق، تعریف، تحلیل و یافتن راه حل مساله یاری رساند.
کنش تربیتی حامل گفت و شنود و اندیشه ایجاب می کند توانایی لازم برای بررسی سخن از متن و زاویه دید "بخوانید لنز" رقیب و رهیافت های او و بازبینی خود در آیینه ارزیابی دیگران را پرورش دهیم. در این فرآیند عمل تربیتی این چنین می توان از خلاقیت و تعمیق اندیشه ها و گشودن راه های تازه سراغ گرفت.
ششم، برای بهسازی آموزش توجه به سرمایه های پداگوژیکی ملی ضروری است. تمیز کیفیت آموزشی به احصائ تجربه های ملی و بومی پداگوژی اعم از مدارس قدیم، مکتب خانه ها و محیط های تربیتی خانوادگی و اجتماعات محلی، فرهنگی و غیر رسمی...بستگی دارد. ترویج گفت وگو میان این حوزهای شناختی و منطقه ای سازنده است و به بالندگی محیط های تربیتی و کنش گران آن یاری می رساند.
چشم اندازها
پداگوژی ایرانی ما چه ویژگی هایی دارد؟ به این پرسش چگونه پاسخی می توان داد؟ اگر پاسخ این پرسش دشوار است احتمالا برای این است که به نظر می رسد در فرآیند تغییرات مداوم و سریع برخی از آنها را رها کرده ایم. هنوز رگه هایی از آن مانده است این ها احصا، بازسازی و باز زنده سازی نیاز دارد. در مواردی هم لازم است داشته ها را مرمت و احیا کنیم.
به زعم نویسندگان کتاب "قدرت پداگوژی" به نظر می رسد که ما در دنیای امروز بیش از نگاه پسینی (backward)، توصیفی و تجویزی "بخوانید ادوکیشن" که با اطمینان ویژه اثبات گرایان برای هر مساله اس نسخه ای آماده دارد به نگاه پیشینی(forward) دینامیک و تعاملی و چندوجهی "بخوانید پداگوژی" و شرایط و موقعیت های گوناگون پداگوژیکی و تفاوت و تحول بارمعنایی پداگوژی توجه دارد، نیازمندیم.
به نظر می رسد کوشش های نظری و عملی برای فهم پداگوژی و تحول تاریخی بار معنایی آن در موقعییت های گوناگون لازم است. چون پداگوژی کنش تربیتی است، تربیت امری فرهنگی است و تدریس امری اخلاقی، نظری و عملی است.
با بازگشت و توجه به بار شناختی و تحول مفهومی پداگوژی راه های اثربخش تری برای بهسازی روش های سازماندهی برنامه های درسی مدارس، کلاس های درس و بهبود مستمر "معلمی" پدیدار می شود، و یادگیری جمعی ترویج و درکی سازنده از ساختن جامعه ای در حال یادگیری یا به تعبیر مترجم کتاب پداگوژی "جامعه پداگوژیزه شده" فراهم می آید.
این فهم مشترک بستری برای طراحی فرصت های یادگیری اثربخش تری را برای همه فراهم می آورد.
ان شاء الله
منبع : همشهری آنلاین (با اندکی تلخیص )
نظرات بینندگان
اي كه وگفتي ! يعني چه ؟
سركار جون زير ديپلم حرف بزن ما هم بفهميم!
نظر اينجانب : معلم نيازمند حقوق مكفي جهت تامين خوراك ، پوشاك و مسكن ( از عصر پارينه سنگي اصولي ثابت است) مي باشد.
به نظر من نظام آموزش ایران در کنار نظام آموزشی امریکا از موفق ترین سیستم های دنیا هستند.
افرادی که اموزش و تربیت در ایران را نا کار آمد به حساب می اورند اهداف و فلسه تعلیم و تربیت فنلاند یا ژاپن را با نتایج تعلیم و تربیت در ایران مقایسه میکنند. شما سند تحول آموزش و پرورش ایران را مطالعه بفرمایید. و با نتایج و خروجی این سیستم مطابقت دهید. نتایج به طور چشمگیری مطابقت دارند.چنانکه در فنلاند و امریکا هم مطابقت دارند. به نظر من بر اساس فلسفه تعلیم و تربیت در ایران انچه که از همان 5 ،6 بند اول ان بر می آید و مورد انتظار است تربیت افرادی منفعل غیر خلاق و عرب پرست وطن گریز است. و در این مورد ما واقعا موفق هستیم.
شاد باشید دوستان