ایمانوئل کانت (1804-1724) - از جمله فیلسوفانی شمرده می شود که در باره ی" آموزش و پرورش" اندیشیده و مباحث قابل تأملی را به یادگار گذاشته است.اگر چه،توجه به این مسئله در اندیشه ی نخبگان، سابقه ای دیرینه دارد،اما ظهور عصر روشنگری در غرب ،به آن جان تازه ای بخشید. "اشتفان کورنر" یادآوری می نماید که:"تدریس اصول تعلیم وتربیت،اجباری بود و مطابق مقررات دانشگاه ،به نوبت به عهدۀ هریک از استادان واگذار می شد."(1) امروزه خوانندگان آثار کانت ،به برکت این کلاس ها، ،حداقل دو منبع معتبر در این زمینه در دسترس دارند.یکی از آن ها، بخش انتهایی "درس های فلسفه اخلاق" است ،که کانت بین سال های 1775تا 1781 برای دانشجویانش در چند نوبت مکرر، تدریس کرده و بعد ها یادداشت های آن منتشر شده و متن دیگر،رساله ای است با نام " تعلیم وتربیت" که مجموعه ای از یادداشت های او است که به یکی از شاگردانش به نام "رینک"سپرده تا به صلاحدید خود منتشر کند.این یادداشت ها نیز در فواصل بین سالهای 1776تا1787به دفعات مکررتدریس شده اند. هر چند، این دو کتاب ما را با دغدغه های کانت در این باره آشنا می کنند،اما باید به دو نکته آشکار ویک نکته مستتر توجه داشت : اول اینکه این مباحث ،در چهارچوب "فلسفه ی نقادی" کانت قابل فهم خواهند بود. دوم ، این که اندیشه های تربیتی "روسو" متفکر نام آور فرانسوی نیز در شکل گیری نظریات کانت در این باره موثر بوده است.(2) به طوری که در بخش های متعددی از این مباحث ، نگاهی دقیق به روسو و کتاب "امیل" به چشم می خورد که خوانندگان کنجکاو باید حداقل اطلاعاتی از نظرات وی داشته باشند.
اما نکته ی دیگری هم وجود دارد و آن این است که کانت نه تنها یک فیلسوف آشنا با دستاوردهای علمی زمان خود ،بلکه معلمی صاحب ذوق و زبردست و آگاه به فنون تدریس هم بود.در مباحث خود از این تجربیات، فراوان بهره می برد. او تحولات آموزشی آلمان و سایر کشور های اروپایی را مطالعه می کرد و فعالیت مؤسسات آموزشی پیشتاز آن دوره، همچون "انستیتو دوّسو" را با دقت از نظرمی گذراند و موفقیت هایشان را می ستود.
در آغاز بحث شاید این سوال، به ذهن خواننده فهیم خطور کند که چرا کانت در زمینه ی تعلیم وتربیت کتاب مدوّنی را ننوشته است.همه می دانند که وی در نگارش اندیشه هایش تا چه میزان از انسجام فکری بر خوردار بوده ، و می توانسته خوانندگان عالِم خود را از دهلیز های پیچ در پیچ وشگفت آوری بگذراند.اما در این زمینه فقط به مجموعه ی پراکنده ی یادداشت هایش بسنده کرده؟
با حدس و گمان می توان پاسخ هایی را تدارک دید:مثلاً نسبت اهمیت اندیشه های مرتبط با فلسفه ی نقادی اش و نگرانی از کمبود فرصت وعمر،شاید این دلیل، ساده انگارانه به نظر بیاید .(اما ما می دانیم که کانت از دهه ششم عمر خود به نگارش کتاب های مهمش از قبیل "نقد عقل محض" ،"نقد عقل عملی"،"نقد قوۀحکم"و تعدادی دیگر ،پرداخته است).ویا این که شاید خواننده ی آگاه به فلسفه ی کانت ،با غور در متن اندیشه هایش در باره ی فلسفه ی اخلاق ،بتواند با در نظر گرفتن همین یادداشت ها نیز به نتایجی برسد. اما یک نکته ظریف دیگر هم به چشم می خورد و آن با تأمل در بعضی از جملات وی به ذهن تبادر می کند، مثلاً:جایی نوشته است :
" تعلیم و تربیت فنی است که اعمال آن فقط با جمع شدن نتیجه ی تجارب چند نسل باید تکمیل شود. هر نسل ،برخوردار از دانش نسل های قبل،هر روز بهتر از روز پیش می تواند تعلیم و تربیتی فراهم کند که استعداد های ذاتی آدمی را در ابعاد بایستۀ آن توسعه دهد".(3)در بخش دیگری از همین نوشته یادآور می شود که:" برآورد دقیق ظرفیت های آدمی برای ما مشکل است"(4).گویی کانت با تاکید بر اهمیت تجربه در آموزش و پرورش از دادن یک نظام بسته (ویک سند نهایی در مورد تعلیم وتربیت)،خود داری می کند. در جایی دیگر می نویسد:"طبیعت اراده کرده است که انسان تمام آنچه را که در ورای نظم مکانیکی وجود حیوانی او قرار دارد،تماماً از درون خود برآورد و فقط در کمال وسعادتی سهیم باشد که فارغ از[وآزاد از دخالت]غریزه ،به واسطه عقل خود فراهم آورده باشد."(5).مسوولیت سنگین "پرورش خویشتن" در عین برخورداری از آزادی ، مسأله ی آموزش وپرورش را پیچیده تر می کند.به نظر او:"بشر تنها با تعلیم و تربیت ،آدم تواند شد و آدمی چیزی جز آنچه تربیت از او می سازد نیست ."(6)کانت به همین لحاظ دوباره نوشت:" تعلیم وتربیت بزرگترین مسأله ای است که انسان با آن درگیر است"(7)ونیز چند سطر بعد تاکیدکرد: "دو تا از ابداعات بشررا می توان به حق از بقیه مشکل تر دانست: هنر کشورداری و حکومت و هنر تعلیم وتربیت.و مردم در بارۀ معنای واقعی این دو اختلاف نظر دارند."(8)،آیا او عنصر زمان و تحولات بعد از فلسفه ی انتقادی را خیلی جدی تلقی می کرد؟ آیا نخبگان بعد از ظهور این اندیشه ،می توانستند نظام تعلیم وتربیت جهان شمولی را تدوین وتبیین کنند؟
می دانیم دغدغه ی عموم نظریات در باره ی تعلیم وتربیت ،از همان آغاز ،پاسخ به سوالاتِ مرتبط با " طبیعت انسان " است .واکنش کانت در این باره چیست؟ او بر این نظر بود که:"آدمی در اصل گرایش های ذاتی به سوی بدی دارد"(9)اما این به آن معنا نیست که در ذات انسان ،گرایش به خوبی و خیر، وجود ندارد،به تعبیری، او مطرح می کرد که" بشر تمایل به خوب و بد را دو جانبه به ارث می برد"(10) لذا با کسانی که معتقد بودند: انسان در "وضع طبیعی" خوب بوده است ،مخالفت می کند.در کتاب جنجال برانگیز "دین در محدوده ی عقل تنها" آغاز خبث باطنی انسان را در گناه اولیه آدم نمی داند،می نویسد: "احتمالاً تمایلات خبیثانه بر اثر لزوم این تمایلات برای بقای بشر در شرایط بدوی،ریشه های نیرومندی در نهاد بشر گرفته اند. این تمایلات خبیثانه تنها در شرایط تمدن ، یعنی اجتماع متشکل ،به صورت مفاسد در می آیند."(11)بنا براین طبیعت انسان "نه این و نه آن " است ،" تعلیم و تربیت ما موجودات انسانی را از حالت طبیعی محض که در آن فقط حیوان محسوب می شویم به در می برد.(12) بحث طبیعت انسان کامل نمی شود اگر به این مطلب مهم اشاره نداشته باشیم که:"کانت می خواهد توانایی بشر برای تعقل ورزیدن را به عنوان بنیادی ترین ویژگی طبیعت بشر لحاظ کند."(13)البته به شرط آنکه معنای "عقل" را همان بدانیم که وی می دانست. (14)
کانت به ما یاد آوری می کند:" طرح یک نظریۀ تربیتی و لو نتوانیم آن را یک باره تحقق بخشیم ،کمال مطلوبی عالی و بی ضرر است"(15).اگر مجموعه ی مسائل تعلیم وتربیت، که از طرف او مطرح شده را در ظل ّ مباحث فلسفه ی اخلاق در نظر بگیریم ،متوجه خواهیم بود که در حقیقت ،"نظریه ی تربیتی" برای کانت ،بررسی شرایط تحقق نتایج آن جستارها در فرد (به تعبیر کانت شخص)و جامعه بشری است. او فرایند تعلیم وتربیت را زمینه ساز نشو و نمای استعدادهای آدمی می شمرد.در نظریه ی تربیتی کانت،اهداف ،روش ها و مبانی بر اساس شناخت حدود و ثغور توانایی های بشری معرفی می شوند.وی در سر می پروراند روزی را که "با حمایت بزرگان جهان وبا گرد آوری نیرو های عدّۀ زیادی از مردم می توانستیم آزمایشی در این باره ترتیب دهیم ،ممکن بود حتی بدین وسیله بتوان اطلاعات زیادی در مورد درجۀ عظمتی که انسان بدان نائل تواند شد کسب کرد."(16)بنا براین ،مبتنی بودن تعلیم و تربیت بر تجربه وآزمایش (به تعبیر کانت)منافاتی با داشتن یک نظریه ی منسجم تربیتی ندارد. وی با انتقاد از روش های رایج در زمان خود ،به طرح اصول تعلیم وتربیت می پردازد. برای مثال می نویسد:"باید همواره مدّنظر طراحان برنامه های تربیتی باشد که کودکان را نباید تنها بر حسب وضع فعلی نوع بشر بلکه برای شرایط بهتر احتمالی آیندۀ آن یعنی با انگارۀ آدمیت و مقصد کلی آن تربیت کرد."(17)به وضوح مشخص می شود که نظریه تربیتی کانت مبتنی بر "اومانیسم " بوده و اصول و روش ها واهداف تربیتی متناسب با آن ،کاربرد می یابند. انسان شناسی تجربی وعملی با اتکا به دستاورد های آتی می تواند در به وضوح در آمدن این انگاره از انسان کمک کند.
یادداشت های کانت در باره ی مراحل تعلیم وتربیت ،خیلی دقیق و متمایز به نظر نمی رسند.گویی وی از اینکه به وضوح این مراحل را از هم متمایز نماید ،به نحوی شانه خالی می کند.اینکه آیا دوره های تعلیم وتربیت را سه دوره ی تربیت جسمانی ،ذهنی و اخلاقی می داند؟ قدری نیاز به بررسی دارد.آنچه مسلّم می نماید ،این است که وی در کتاب خود (تعلیم وتربیت) فصلی را به تربیت جسمانی و فصلی را به آموزش (تقویت قوای ذهنی) ،فصلی را به بحث تربیت اخلاقی و فصلی را به تربیت عملی اختصاص می دهد.
سوال مهم این است که آیا تربیت عملی، خودش قسمی جدا از تربیت اخلاقی است؟همان طور که بعضی کار خود را در این بخش ساده کرده و چهار مرحله را مطرح کرده اند.مطالعه ی محتوا و مضمون مطالب کانت نشان می دهد که این فصل بندی خیلی دقیق نیست یعنی دوره های تربیت را سه بخش هم بدانیم ،از واقعیت مطلب دور نیفتاده ایم.
به نظر می رسد کانت در نظر داشته در بحث تربیت جسمانی به مسائلی از قبیل سرپرستی و مراقبت کودک بپردازد.او دستاوردهای خود و دیگران را درباره تربیت جسمانی و مراقبت از کودک و اقدام برای ورزیدگی و توانمند ساختن او برای بسط حرکات ارادی و استفاده بهتر از امکانات و اندام های جسمی ،مطرح می کند.در بخش تربیت ذهنی کودکان ،متوجه پرورش قوای ذهنی و فکری است. در این بخش،از پرورش و تقویت قوای احساس ،فهم ،حافظه سخن می گوید.
نکته قابل توجه در اینجا آن است که وی پرورش ذهن را به اعتباری تربیت بدنی نیز می نامد.(18)به نظر می آید که تا اینجا هم در قلمرو طبیعت هستیم ،هنوز در مرز حیوانیت سیر می کنیم.(کانت به صراحت تربیت ذهنی را هم نوعی تربیت جسم می شمارد ).حتی می گوید:"بنابراین ،می توان تربیت روان را همچون تربیت جسم به اعتباری مادی نامید".(19)منظور کانت از تربیت عملی چیست؟ در پاسخ می توان به مطالب او رجوع کرد.در بخش تربیت عملی وی از "مهارت"،"عقل معاش"یا تدبیر و "اخلاق" نام می برد. منظور از مهارت عمدتا توانایی های تکنیکی است، برای بهبود وضعیت معیشتی . در مورد تدبیرمی نویسد:"اما تدبیر، هنر به کار بردن مهارت در بارۀ مردم است.یعنی بلد باشیم مردمان را در راه نیل به مقاصد خویش هم داستان کنیم."(20)وسپس به ذکر مواردی برای موفقیت در این باره می پردازد.در بحث اخلاق نیز به مطالبی در باره ی "منش "و شکل گیری و قوام آن اشاره می کند.در همین بخش نیز اقسام وظایف را تشریح می نماید. وظایفی که هرکس نسبت به خود و یا دیگری دارد.در بخش سلوک اجتمایی و آداب و معاشرت ،فقط فنون "ظاهرالصلاحی" را مطرح می کند،اما در بخش وظایف اخلاقی نسبت به دیگران ،از اخلاق به معنای خاص بهره می گیرد.در اینجا "انجام وظیفه" به عنوان یک عمل منطبق بر قانون کلی اخلاق است.سپس از "حقوق انسانیت" بحث می گوید.انتظار دارد که در این مرحله تربیتی ،به کودکان خود عمل بر طبق وظیفه ومبتنی بر" حسن نیت" را یادآور شویم. قلمرو بحث های اخلاقی در این زمینه بسیار وسیع بوده ،اجمالاً اشاره می کنیم که کودک در این مرحله باید ویژگی های فعل اخلاقی را بداند و به کار ببرد.خود را نه با معیار های رایج در جوامع و حتی انسان های الگو شده ،بلکه "براساس مفاهیم عقلی که دارد ارزیابی کند".در این بخش، فلسفه ی اخلاق کانت وارد می شود و مفاهیم عقل عملی ،قوانین مطلق آن وعمل براساس تکلیف مطرح می گردد.کانت در ذیل این مباحث ،مسائل مهمی در باره تربیت دینی (با تفسیری که وی از دین در چهارچوب یک نظام اخلاقی دارد)وتربیت جنسی بیان می دارد.
کانت می نویسد:"آدمی می تواند یا صرفا"رام و دست آموز شود و ممارست پیدا کند و به طور ماشینی آموزش ببیند...[اما]تعلیم وتربیت با دست آموز کردن به پایان نمی رسد.مهم اینست که کودکان پیش از هرچیز اندیشیدن یاد بگیرند.با تفکر به آنجا می رسد که طبق اصول عمل کند."(21)این جملات حاوی مضامینی است قابل تأمل . اصولاً کانت در مباحث تعلیم و تربیت ،قائل به مراحل وبه تعبیری منازل است.مراحل از سرپرستی و مراقبت آغاز و به تأدیب و نظم بخشی وانضباط و ممارست در کسب مهارت های ارتباطی ادامه می یابد.تا می رسد به آراستگی به "زیورفرهنگ " یعنی "اطلاعات و تعلیمات".اما به تعبیر کانت فرایند تربیت باید انسان را "عاقل" کند،یعنی به او "بصیرت نسبت به جهان و بصیرت در زندگی خصوصی "ببخشد.از فحوای کلام کانت این طور برداشت می شود که این مسئله پیرامون ارتباط بین انسان ها دور می زند.شیوه هایی در تعامل وسلوک جمعی و در عین حال بیانگر نوعی تأثیر گذاری بر دیگران در جهت منافع دائمی و معیشتی فرد در اجتماع.ممکن است تصور کنیم که کانت ،مبلّغ نوعی فرهنگ منفعت جویانه است.اما نکته ی ظریفی در این نظرات مستتر است.تربیت برای "عاقل"کردن انسان ،با توصیفی که گذشت، موجب می شود که:"با جامعه انسانی توافق داشته باشد،محبوب واقع شود و متنفذ گردد."
به نظر کانت :"این متعلق به صورت خاصی از فرهنگ است که مدنیت نامیده می شود."به تعبیر دیگر مناسبات بین افراد در این مرحله براساس توافق، یعنی پذیرش هر فرد در جامعه بعنوان یک موجود مستقل و برخوردار از حقوق متقابل.دیگر سخن از ارتباط بر اساس اعمال "زور" نیست.در این شرایط افراد جامعه باید در ایجاد محبوبیت خود تلاش کنند و تعاملات خود را نه بر اساس موازنه ی قوا بلکه در تعمیق ارتباطات متقابل بجویند.
به نظر کانت این مرحله نیز پایان بخش فرایند تعلیم وتربیت نیست. او از مرحله دیگری نام می برد به عنوان" تهذیب اخلاقی".در این مرحله فرد درجهت کسب صلاحیت ها وپرورش شایستگی هایی گام بر می دارد که وی را به اندیشیدن به "مقاصد نیک" رهنمون نماید.مقاصدی که "ضرورةً مورد تأیید همگان و در عین حال جزء اهداف هر کس باشد."(22)در اینجا لازم به یادآوری است که بگوییم که از نظر کانت" هر فرد دارای یک وجدان ،یک احساس وظیفه،یک آگاهی از قانون اخلاقی آمر است." و "مآخذ اخلاقی تماماً از پیش در عقل موجود است."(23) بنابراین مقاصد فرد واجتماع در نهایت ،مشترک است. کانت سپس تذکر تکان دهنده ای می دهد:"ما در عصر تأدیب،فرهنگ و تمدن بسر می بریم،ولی هنوز به عصرتربیت اخلاقی نرسیده ایم."(24)این عبارت توضیحی است بر آن عبارت معروف کانت در مقاله ی مشهورش به نام "روشنگری چیست؟ " به نظر او بشر در "نابالغی " تعیش می کند. و مسوولیت چنین "تقصیری" نیز بر دوش خود اوست.او هنوز خود اتکاء نشده و اراده ودلیری به کار بردن فهم خود را نیافته است.(25) به این ترتیب ،تربیت اخلاقی نیاز به آمادگی هایی داشت که نظام های تعلیم و تربیت موجود در زمان کانت ،سازو کارهای لازم آن را نیافته بودند.آیا استقلال فکری وعملی که کانت می جست در لابلای اندیشه های نقادی نشده عصر او هنوز زمین مساعد خود را نیافته بود؟
کانت با انتقاد از تاریخ نگاران عصر خود،نوعی از فهم تاریخی را مطرح می کند که در بطن آن اندیشه ی پیشرفت به سوی هدفی ایدئال نهفته است.در عمق بینش تاریخی او ،تصویر حرکت انسان به وضعیتی نشان داده می شود که یادآور بهبود و تکامل است.هرچند کانت سعی دارد به طرق مختلف نشان دهد که این حرکت نه تماماً عقلایی است ونه صد درصد همچون حرکت یک موجود حیوانی در معنای مصطلح آن. اگر وضعیت مطلوب ،وضعیتی است که در آن "آزادی وبرابری، حقوق عقلانی طبیعی ،هنگامی به انسان داده می شود که از حالت طبیعی بیرون آمده و به حالت مدنی و به همین سبب به عقل دست یافته باشد."(26)
بنابراین آموزش وپرورش همچون وسیله ای محسوب می شود که اجتماع خام و واقعاً طبیعی را به جامعه ای مدنی تبدیل می نماید و به این قرار ایدئال های بشری، جامه ی تحقق به خود می گیرد یعنی آزادی وبرابری وبرخورداری از حقوق عقلانی .کانت معتقد شده بود که "کمال انسانیت در هیچ زمانی در هیچ شخص بشری تحقق نخواهد یافت زیرا هرچه انسان در طول تاریخ پیش می رود تکامل او همچنان ادامه دارد. لذا تکامل انسان، تکامل نوعی است و افراد فقط پله های نردبان تکامل را تشکیل می دهند و هر کدام به سهم خود این کاروان را می توانند یک قدم جلوتر ببرند."(27)به همین خاطر جامعه ی مدنی ،جامعه ی مخصوص انسان است و به سر بردن در آن است که جامعه ی انسانی را از دیگر جوامع طبیعی که در طول میلیون ها سال در بین حشرات و حیوانات شکل گرفته متمایز می کند.برای تحقق وضعیت شهروندی سه ویژگی مهم را مطرح می کند:" شهروندی تنها زمانی ممکن است که آدمی: 1-آزاد در نظر گرفته شود،2-چنان مشمول قانون باشد که دیگران مشمول آنند،3- بتواند در جامعه بالاستقلال زندگی کند یعنی از هر گونه فشار اجتماعی احتمالی در امان باشد."(28)
کانت آنقدر بصیرت داشت که اذعان کند که البته "مسئلۀ تأسیس یک قانون مدنی کامل ،تابع مسئلۀ ارتباط خارجی قانون مند حکومت ها با یکدیگر است "(29)به این ترتیب،کانت به تأسیس جامعه ی جهانی می اندیشید و این نظریه در دستگاه آموزش وپرورش کانت به اینجا ختم می شد که :"تصور طرح تعلیم وتربیت باید جهت جهانی پیدا کند."(30) به عبارت دیگر"تعلیم اخلاقی از حوزۀ ملیت باید به قلمرو انسانیت انتقال یابد."(31) همان طور که اگر به جای صرف وقت وانرژی و نیروی ملت ها در راه ایجاد موازنه ی قوا به بهانه ی امنیت ملی ، می توانستیم به رشد وتعالی انسان ها بیندیشیم ،وضعیت فعلی بهبود می یافت.
امید کانت به چه چیزی است؟ وی پاسخ خود را روشن وصریح داده است:" اما چگونه می توان به کمال دست یافت و به چه چیزی می توان امید داشت ؟ فقط تربیت و دیگر هیچ."(32)
منابع و مآخذ:
(1)کورنر ،اشتفان، فلسفه کانت، ترجمه عزت الله فولادوند،انتشارات خوارزمی ،تهران، 1367،ص 383
(2)"او عقیده داشت که روسو وی را از خواب جزمی در زمینۀ علوم اخلاقی بیدار کرده است ،همان طور که هیوم در زمینۀ مابعد الطبیعه اورا بیدار کرده بود." ویل و آریل دورانت، تاریخ تمدن،ترجمه ضیاءالدین علائی طباطبائی ، انتشارات علمی و فرهنگی ، تهران ،1374،جلد 10،بخش دوم، ص 739.
(3)کانت ، ایمانوئل، تعلیم وتربیت" اندیشه هایی در بارۀ آموزش وپرورش" ،ترجمۀ غلامحسین شکوهی ،انتشارات دانشگاه تهران، 1372،ص 66.
(4)همان ،ص 63.
(5)کانت، ایمانوئل،رشد عقل (معنای تاریخ در غایت جهان وطنی)،ترجمۀ منوچهر صانعی دره بیدی،انتشارات نقش ونگار،تهران ،1388،ص85.
(6)کانت، تعلیم وتربیت،ص 62.
(7)همان،ص 67.
(8)همان،ص68.
(9)همان،ص 150.
(10)ویل وآریل دورانت ، تاریخ تمدن،جلد 10 ،بخش دوم،ص742.
(11)همان.
(12)کانت،تعلیم وتربیت،ص150.
(13)تریک،راجر،دیدگاههایی در بارۀ سرشت آدمی،ترجمۀ جمعی از مترجمان، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی،تهران،1382،ص 128.
(14)"عقل ،قوۀ برتر شناخت است که انسان را از حیوان متمایز می سازد،ودر موارد متعدد جلوه گر می شود. به نظر کانت،عقل به همان اندازه که در تفکر جلوه گر می شود ،در عمل نیز ممکن است نمایان شود....عقل عملی وعقل نظری دو کارکرد یک قوه اند." محمد رضایی،محمد،تبیین ونقد فلسفه اخلاق کانت،مؤسسه بوستان کتاب،قم،1389،صص35و36.
(15)کانت،تعلیم وتربیت،ص 64.
(16)همان،ص 63.
(17)همان،ص 69.
(18)همان،ص 111.
(19)همان.
(20)همان.
(21)همان،ص 73.
(22)همان،صص 72و73.
(23)ویل وآریل دورانت، تاریخ تمدن جلد 10،بخش دوم،صص 736و737.
(24)کانت،تعلیم تربیت،ص 73.
(25)کانت،ایمانوئل،روشن نگری چیست؟ ترجمۀ سیروس آرین پور، انتشارات آگاه،تهران ،1386،ص 31.
(26)گای،ماری،شهروند در تاریخ اندیشۀ غرب، ترجمۀ عباس باقری،نشر فرزان روز، تهران،1391،ص 56.
(27)کانت،رشد عقل،ص 78و79.
(28)کانت،تعلیم تربیت،ص 78.
(29)کانت،رشد عقلفص 154.
(30)کانت، تعلیم وتربیت،ص 70
(31)کانت،رشد عقل،ص 213.
(32)کانت،ایمانوئل،درسهای فلسفۀ اخلاق،ترجمۀ منوچهر صانعی دره بیدی،انتشارات نقش ونگار،تهران 1388،ص 341.
پایان
نظرات بینندگان
از اظهار لطف جناب موسوی و جناب دانشفر عزیز تشکر می کنم.