صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

حمیدرضا یزدانی

روایتی دیگر از ... علم بهتر یا ثروت

روایتی دیگر از علم بهتر است یا ثروت

بسیاری معلمان وظیفه اصلی خود را که تعلیم زیستن و علم ­آموزی است را از یاد برده اند...

 از سالیان پیش، شاید موضوع انشاءِ "علم بهتر است یا ثروت "را نیک به یاد داشته باشیم، موضوعی که شاید در خاطره ­ی خیلی­ ها نقش بسته باشد. فارغ از رجحان علم بر ثروت یا ثروت بر علم، و فارغ از درستی یا نادرستی این سوال، چیزی که همگان در آن اتفاق نظر داشتند این بود که نمی توان با ثروت جای خیلی چیزها را گرفت.

شاید در این ایام که به گذشته سرک می ­کشیم، چیزی جز خنده­ های گریه­ آور تحویل خود ندهیم و افسوس بخوریم چطور در این ایام، دست روزگار، شرایطی را رقم زد که در آن ، نه تنها با ثروت می توان علم خرید، بلکه به خاطر ثروت می توان علم را نابود کرد. شرایطی که در آن نه علم را منزلتی است و نه علم آموز را قدری...

نمی دانم از کجا باید شروع کرد، از دبستان، دبیرستان و یا ازدانشگاه که در این ایام به همه چیز می مانند جز کسب علم و سواد آموزی.

اوایل دهه ۸۰ زمانی که کنکور هنوز مهم ترین دغدغه جوانان برای رسیدن به آرزوها تلقی می شد، جزوات کمک آموزشی و کمک درسی برای دستگیری دانش آموزان در عبور از سد کنکور از طرفداران زیادی برخوردار شده بود. این پدیده شاید در آن ایام نیک و خجسته قلمداد می­ شد اما به عقیده نگارنده، به مرور زمان تبدیل به بلای جان   علم ­آموزی در ایران شد. در این ایام از دانش آموزان ابتدایی گرفته تا دانش آموزان کنکوری، بدون این ابزار کمک آموزشی، نه تنها نمی توانند درس بخوانند، بلکه بدتر از همه نمی توانند فکر کنند.

کانت در مقاله "روشن نگري چيست" اشاره مي کند تمام روشن نگري خودانديشيدن است؛ و می ­گوید« تا کتابي هست که برايم اسباب فهم است، تا کشيش غم­گساري هست که در حکم وجدان من است و تا پزشکي هست که مي­ گويد چه بايد بخورم و چه نبايد بخورم و ... ديگر چرا خود را به زحمت اندازم اگر پول­ اش فراهم باشد مرا چه نيازي به انديشيدن است؟»[۱]

ايراد اساسي شیوه آموزشِ کنونی، آموختن خود نينديشيدن است. ما براي گذراندن دروس و عبور از سد امتحانات و مهم تر از همه، کنکور، انواع نظرها، سخن­ ها، فرمول­ ها و راه­ هاي ميان­بر را مي­ آموزيم و ذهن خود را انباشته از انواع داده ­ها مي­ کنيم تا بتوانيم در سر جلسه آزمون به کمک آنها جواب پرسش ­ها را بيابيم.

ولي آيا انديشيدن درباره اين حکم­ ها، سخن­ ها، را آموخته­ ايم؟ آيا از نظري خاص (هرچند ساده و ابتدايي و حتي اشتباه) جز صورت آن چيزي را آموخته­ ايم؟ این شیوه آموزش، خودانديشيدن را از ما گرفته است. تا موقعي که نياز به فهميدن اين معلومات نيست، تا زماني که کتاب هاي کمک آموزشي و کلاس هاي کمک­ آموزشي وجود دارد چه نيازي به خودانديشيدن است؟ ما که انديشيدن را نياموخته ­ايم چگونه مي­ توانيم انديشه ­هاي جديد و تاثيرگذار خلق نماييم؟ چطور می­ توانیم درباره خود و زندگی خود بیاندیشیم؟ چگونه مي توانيم جامعه خود و جامعه بشري را گامي پيشتر بريم؟ به گفته مارتین هایدگر، اندیشه برانگیزترین امر در این زمانه اندیشه برانگیز، این است که ما هنوز فکر نمی کنیم[۲]. و بدتر اینکه تلاشی هم برای یاد گیریِ فکر کردن در مورد فرزندان خود نمی کنیم.

سيستمِ آموزشِ به غايت بيماري که شامل دروسي است که در نهايت موفق به اخذ ديپلمي مي­ شويم که معلوم نيست به چه کارمي آيد. در اين پادگان (سيستم ) به جاي اخلاق ­مندي، وظيفه ­شناسي، وطن­ دوستي، و بشردوستي، بي­ مسوليتي، بي خيالي، بي­ اخلاقي و فراري بودن را مي ­آموزيم و به جاي همکاري و کمک، دشمني و حسادت، به جاي راستي، تقلب، به جاي فکر کردن و انديشيدن به زندگي، تنها نگران امتحان و کنکور بودن را و به جاي کوشش و تلاش، راه هاي ميان بر و به جاي آموختن راه ها و نيازهاي جامعه، چشم هم چشمي ياد مي­ گيريم و به جاي شناختن علايق مان، سرخوردگی و خود را به قضا وقدر سپردن و به جاي استقلال يافتن و خودانديشي وابستگي به ديگران و قي­مطالب را مي­ آموزيم.

به گفته مولانا:
صد هزاران فصل داند از علوم
جان خود را می نداند آن ظلوم
داند او خاصیت هر جوهری
در بیان جوهر خود چون خری
در گشاد عقده‌ها گشتی تو پیر
عقده چند دگر بگشاده گیر
عقده­ یی :ان بر گلوی توست سخت
که بدانی که خسی یا نیک بخت
جان جمله علم ها اینست این
که بدانم من کیم در یوم دین
قیمت هر کاله می دانی که چیست
قیمت خود را ندانی احمقیست[۳]

پايه ­ي هر جامعه اي آموزش و پرورش آن جامعه است ؛ چرا که نسل آينده ­ساز اين مملکت در اين ناحيه آموزش مي­ بينند و در اين مکان است که با زندگي در جامعه آشنا مي­ گردند ، و از اينجاست که توانايي هاي خود و دردهاي جامعه را مي توانند درک کنند و می ­توانند جامعه­ اي بهتر و مترقي­ تر پایه­ گذاری کنند. در این دورانی که دریچه‌های تکنولوژی بر روی مردم گشوده شده، و فرزندان این مرز و بوم را از کودکی مورد آماج خود قرار داده، شاید به جز خانواده تنها ملجا مهار و کنترل و آموزشِ زیستن، بر عهده سیستم آموزش باشد. اما دریغ و افسوس سیستمِ متغیر آموزش و پرورش کشور که هر از چند گاهی بر سبیل عادت تغییری را ایجاد می کند خود نیاز به درمان دارد و در این راستا، وظیفه اصلی خود را از یاد برده است.

بسیاری معلمان وظیفه اصلی خود را که تعلیم زیستن و علم ­آموزی است را از یاد برده اند. به کلاس رفتن، شاگرد پروردن، دست شاگردان را گرفتن و بالا آوردن، نقاط ضعف و قوت شان را به آنها نشان دادن و مخاطب را از سطح تماشاگری به بازیگری رساندن، وظیفه ­ای بس مهم است. در این اوضاع پر آشوب کنونی، شاید هر کس که دانش آموزی در منزل داشته باشد، اگر تا به امروز، زیر بار مایحتاج زندگی روزمره کمر خم کرده بود تا فرزندان تحصیل کنند، امروز در کمال ناباوری مشاهده می کنند چطور فرزندان شان در چنبره زرق و برق، نه تنها علمی نمی آموزند، بلکه در سایه این ابزار، علم آموزی و فکر کردن را هم از دست دادند و علم آموزی در تهیه انواع و اقسام کتبی خلاصه شده است که کمر خمیده خانواده‌ها را دوتا می کند. اگر یکی از مظاهر تکنولوژی را تولید نیاز اضافه­ ای بدانیم که انسان را مجبور می کند برای رسیدن به این نیاز، و تهیه آن، تن به هر کاری بدهد، متاسفانه این پدیده شوم در آموزش و پرورش و تحصیل فرزندان این مرز و بوم ریشه دوانده و نیازهای اضافه ­ای تولید شده که اصل علم آموزی را به دست فراموشی سپرده است.

با این وجود مردم ایران، تمام این ناملایماتی را به جان خریدند تا فرزندان شان به دانشگاه بروند و از این رهگذر به آرامش و مدینه فاضله برسند. دریغ که این بار هم نه تنها مدینه فاضله‌ای در کار نبود، که بیشتر به ویرانه‌ای می ماند...

دانشگاه مسئولیت سنگینی در قبال مردم دارد و مسئولیت سنگین­ تری در قبال درد و رنجی که برای مردم و فرزندان شان، زمانی که رسالت خود را فراموش می کند. این کوتاهی آنها اکنون شیرینی مدارج دانشگاهی را نه تنها نابود کرد بلکه مانع از هرگونه استفاده از آن گردیده است.

استاد و معلم بودن شاید یکی از سخت‌ترین کار و بارهای دنیا باشد که بر دوش کسی غیر از پدر و مادر قرار دارد زیرا تمام زندگی و آینده دانشجو در دستان آنهاست و تاثیر به سزایی در آینده اخلاقی و علمی دانشجو می­ توانند داشته باشند. تاثیری آن چنان عمیق که معبر و مسیر آینده ­ی دانشجویان از آن می­ گذرد. در این چند سالی که ثروت اندوزی جز دغدغه‌های مردم شده و هر روز از تریبون‌های عمومی شاهد اختلاس‌های بزرگی هستیم و بی‌اخلاقی به اوج خود رسیده است، امید بود مراکز علمی، مصون باشند و اساتید تحصیل کرده از وسوسه این مقوله در جامعه بر حذر باشند ، اما افسوس که دانشگاه هم از این هجوم ثروت اندوزی و بی‌اخلاقی در امان نبود و استاد بیشتر به شخصیت پروفسور در نمایشنامه "درس" اوژن یونسکو[۴] تبدیل شد که این­ بار به جای جان دانش آموز، روح او را از پا در می­ آورد. در این محیط و با کوبیدن طبل صنعتی کردن دانشگاه­، فارغ از علم به اینکه این نزدیکی نه به معنی ورود تمام قد صنعت در دانشگاه است و نه ورود تمام قد اساتید به صنعت است و این نزدیک شدن بیشتر برای دانشجویان نیک و مبارک است و آنها را در راه به خدمت گرفتن تخصص در جامعه یاری می کند نه اساتید را صاحب کرسی و کار، بعضی اساتید، اخلاق را فدا کردند و به بهانه نزدیکی دانشگاه و صنعت، علم و اخلاقِ استادی را در پیشگاه صنعت قربانی کردند و تاج غرور بر سر گذاردند که وارد صنعت شدند دریغ از این که از درِ اخلاق خارج شدند و تمام بار استادی را بر دوش دانشجویان گذاشتند و فقط افتخار و بهره استادی را گرفتند.

حتی اگر از منظر اساتید و معلمین به شرایط نگاه کنیم و اوضاع و احوال موجود را جهت توجیه کوتاهی­ های خود به کار بریم، باید گفت علی رغم تمامی کاستی و کژی­ های موجود که سبب شده معلمین و اساتید به آنچه شایسته و بایسته مقام و منزلت شان است نرسند، اما این توجیه ره به مقصود نخواهد برد و در پاسخ باید گفت شاید در هر منصب و مقامی بتوان از رسالت انتظار تجارت داشت، اما در این وادی مقدس ، نمی­ توان و نباید رسالت را با تجارت خلط کرد.

در این شرایط موجود که هیچ چیز در جای اصلی قرار ندارد، معلم و استاد باید به عنوان راهنما و راهبر دانش ­آموزان کمینه به آنها کمک کنند زیرا به تعبیر غم­ انگیز ژاک مارتین "جوانان روزگار ما در عین خوبی شان بر فراز هیچ ایستاده ­اند" و در این شرایط باید از آنها دستگیری کرد نه اینکه رسالت خود را فدای شرایط کنند.

در واقع معلم و استاد بودن مگر جز این است؟

شاید بر من خرده بگیرند که در این راستا کمی تند زبانی کردم و همه را به یک چشم دیدم و به یک چوب راندم. اما با علم به اینکه قاعده اینست که هنوز هم معلمان و اساتید بسیاری، صادقانه در راه علم تلاش کردند و می کنند تا در این راه مصباح جان شان را به زینت عشق به علم برافروزد و در این راه تاجی از کرمنا بر سر کنند و مطالب مذکور در مورد استثنائات است، اما در این مسیر، استثنا بودن هم مایه­ ی تاسف و نگرانی می­ باشد و اقلیت بودن در اینجا جایی برای چشم پوشی باز نمی­ گذارد. هر چند موارد بسیاری وجود دارد که زندگی و آینده دانشجویان در دستان اساتید تبدیل به کالایی شده که با هر چیز به نفع استاد معامله و معاوضه می گردد. و طالب راه علم، خسته از علم و علم ­آموزی می­شود.

کوتاه سخن اینکه ، ما امروزه به جد نیاز مبرم به محیط آموزشیِ اخلاقی یا به تعبیر استاد ملکیان نیاز به دانشگاه معنوی[۵] داریم. به هر روی، این وجیزه در حکم تلنگری است که باید با تدبیر و آینده­ نگری و اخلاق مداری و انسان گرایی با آن مقابله شود. این مقال را با شعری از مولانا به پایان می برم:

عقل دو عقلست اول مکسبی
که در آموزی چو در مکتب صبی
از کتاب و اوستاد و فکر و ذکر
از معانی وز علوم خوب و بکر
عقل تو افزون شود بر دیگران
لیک تو باشی ز حفظ آن گران
عقل دیگر بخشش یزدان بود
چشمه­ ی آن در میان جان بود
چون ز سینه آب دانش جوش کرد
نه شود گنده نه دیرینه نه زرد
عقل تحصیلی مثال جویها
کان رود در خانه‌ای از کویها
راه آبش بسته شد شد بی‌نوا
از درون خویشتن جو چشمه را
(مثنوی معنوی – دفتر چهارم)[۶]

-----------------------------------
[۱] روشن نگري چيست؟ نظریه ­ها و تعریف­ ها، ارهارد بار، ترجمه سيروس آرين پور، انتشارات آگاه
[۲] معنای تفکر چیست؟ مارتین هایدگر - ترجمه فرهاد سلمانیان – نشر مرکز - ۱۳۸۵
مثنوی معنوی – تصحیح و پیشگفتار عبدالکریم سروش – انتشارات علمی فرهنگی - ۱۳۸۵ [۳]
[۴] درس و آوازه خوان طاس – اوژن یونسکو ترجمه داریوش مهرجویی – انتشارات هرمس ۱۳۹۱
[۵] راهی به رهایی ، " تاملاتی چند در باب امکان و ضروری شدن دانشگاه" – مصطفی ملکیان – نگاه معاصر ۱۳۹۰
[۶] مثنوی معنوی – تصحیح و پیشگفتار عبدالکریم سروش – انتشارات علمی فرهنگی - 1385

شنبه, 06 شهریور 1394 22:28 خوانده شده: 3241 دفعه چاپ

نظرات بینندگان  

پاسخ + +6 -1 --
ناشناس 1394/06/07 - 10:03
بدیهی است ثروت بهتره .چقدر نادان بودم زمانی که در انشایم می نوشتم علم بهتره. با ثروت میشه به علم دست پیدا کرد ولی با علم نه احترام داری نه ثروت!!!!
پاسخ + +3 -1 --
زینال بندری تحت نظر 1394/06/07 - 20:22
صد البته و به 1001 دلیل ثروت خیلی از علم بهتره!
چون با چشمان خود میبینیم و درک میکنیم و می آموزیم که علم بهتر است.
پاسخ + +3 -1 --
ناشناس 1394/06/08 - 06:42
علم تنی چند!
پاسخ + +4 0 --
سایه 1394/06/08 - 23:48
ارزش علم را فراموش کردیم چون فرشتگان را مثل همه خوبیهای دیگر از یاد بردیم و نخواستیم فکر کنیم فرشتگان بالهای خود را برای قدوم طالب علم می گسترانند.

نظر شما

صدای معلم، صدای شما

با ارائه نظرات، فرهنگ گفت‌وگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.

نظرسنجی

اجرای رتبه بندی پس از دو سال چه تاثیری در کیفیت آموزش داشته است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور