صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

عبدالله افراسیابی / عضو شورای نویسندگان سخن معلم

جستاری در اندیشه هگل و هگلیانیسم

عبدالله افراسیابی معاون پرورشی هنرستان شهید باهنر منطقه 9 تهران  فرید ریش هگل این فیلسوف مشهور آلمانی را با دیالکتیکش می شناسند. صیرورت و تکامل و تضاد و نفی در نفی هگل و بحث برون ذاتیت و نیز مفهوم عدم ثبات وی با محرکه عقل- روح در کل فرآیند رشد، کمال و سعادت و آقائی بشر در پروسه زمان و تاریخ را رقم می زند. بازی با تز و آنتی تز و مجددا نقیض و ضدی علیه آنتی تز او و به اصطلاح انکارگرائی مطلق و آنا فانا هگل یک بازی کودکانه، ذهنی و گرفتار شدن در زندان سوژه و طرحی صرفا سوبژ کتیویستی نبود این امر دل بخواه و چه بسا ارادی هم تلقی نمی شود، بلکه او به این مؤلفه به منزله امری درون ذاتی و نوعی دترمنیسم فلسفی- تاریخی می نگریست.

بر خلاف ایده و تئوری قالبی و دگماتیستی برخی مخالفان و حتی موافقان محض و قهرمان گرایانه و انضمامی صرف و مطلق، هگل، نه سکولار و لامذهب و دین گریز بود و نه حامی استبداد و آپارتاید و ایده الیگارگ و ماجراجوئی ( آوانتوریسم ) و نه طرفدار جنگ و خونریزی و کشورگشایی و امپراطوری بلامنازع، هگل هرگز به آزادی نتاخت و از فئودالیسم و سرواژی و بورژوازی عنان گسیخته جانبداری نکرد و مایل نبود انسان، برده و نوکر امپریالیسم و ارباب و حکام قلمداد گردد.

هگل، تعالی، آگاهی فرازمند و نو به نو شدن بشر را آرزو و تمنا می نمود. ذهن و عین و نظر و عمل هر دو از منظر وی اعتبار و ارزش داشت و در یک دیالکتیک منطقی و فراشد فلسفی، ضروری تجلی عقلانی و روح به مثابه سنتزی واقعی و در عین حال ایده آل مد نظر او بود.

اگر هگل از دولت سخن گفته و جانبداری کرده و بر لیبرالیسم افراطی تاخته و فردیت زوار در رفته را به محاق سپرده نه به مفهوم مدنیت ستیزی وی بلکه به مفهوم والای برون داد یک برون ذات واقعی و عقلانی و عرضه و ابراز دولت به منزله تجلی و ظهور مکنونات درونی و آرمانی انسان و شهروند آزاد  و عاقل می باشد.

هگل هرگز به آزادی به ما هو حقه و ماهوی نتاخته است، بلکه او آن گونه آزادی را که فاقد قید و بند بوده و نه آنارشیسم منتهی گردیده تاخته است، نظیر آنچه در دوران روبسپیر و پس از آن رخ داد و تبدیل آزادی را به ضد آن رقم زد و برخی تصفیه حساب های غیر منطقی و اعدام ها و خسارات بی رویه را به ارمغان آورد." دفاع تمام قد هگل از دولت و تاکیدش بر ایده محافظه کارانه بازشناسی دولت مستقر به جای طرح ریزی دولت آرمانی، پیشاپیش از موضع تند وی بر لیبرالیسم خبر می دهد. هگل آزادی لیبرالیستی را اساسا آزادی نمی داند.

به زعم هگل، رها شدن انسان از تمام قید و بندهای برآمده از مذهب، سنت و قانون نه تنها آزادی نیست، بلکه اتفاقا عین بردگی است. وی بر خلاف بسیاری از لیبرال ها و آزادی خواهان معاصر، که آن شکل از آزادی را مطلوب ترین صورت آزادی می دانند، از آن به نام آزادی صوری یا انتزاعی یاد می کند، به معنای این که صرفا دارای صورت آزادی است نه جوهر و محتوای آن.( به نقل از هگل، ترجمه محمد مهدی اردبیلی و سینگ، 1379، ص 64 ) در واقع این شکل از آزادی لیبرالیستی صرفا آزادی سلبی است و به خودی خود واجد هیچ گونه محتوایی نیست. فصل آزادی مطلق و ( حکومت ) وحشت در پدیدار شناسی به تبعات و آفات تحقق بی واسطه و تحمیلی چنین آزادی ای می پردازد. بنا به گفته تیلور، به نظر هگل پس از انقلاب کبیر فرانسه و قدرت گرفتن روبسپیر، ترور، پیامد تصادفی تمایلات ژاکوبن ها و تندروهای دیگر انقلاب فرانسه نبود( بلکه لازمه چنین آزادی ای بود)!!؟....

آزادی فی نفسه، یعنی همان که هگل در فلسفه حق، آزادی منفی یا آزادی در خلاء می نامد و به گفته وی از هر محتوایی همچون یک محدودیت می گریزد. چنین آزادی ای برای محقق ساختن خویش نیازمند نفی انتزاعی تمام تفاوت ها و تعارضات است و به همین دلیل مجبور است تا دست به خشونت بی حد و حصر بزند که البته چنین خشونتی به هیچ وجه نمی تواند انضمامیت مورد نظرش را به وی اعطا کند و در نتیجه آزادی مطلق شکست می خورد و به وحشت مطلق بدل می شود.

برخی به غلط چه معرضانه و چه جاهلانه، هگل را طرفدار فاشیسم، ارتجاع، فئودالیسم و سلطنت جلوه داده اند و فریدریش هگل را مخالف دموکراسی فی نفسه دانسته اند و حال آن که هگل از انقلابیون، آزادی خواهان و مبارزان حقیقی، محق و راستین و معقول جانبداری می نمود و با انحراف اعوجاج و استبداد و تندروی از جانب هر فرد و یا نهاد مخالفت می ورزید. او سخت تحت تاثیر انقلاب فرانسه و آزادی خواهان جهان بود و هر آن کس را که بشریت، آزادی، وجدان، اخلاق، مذهب، قانون را به بند می کشید به چالش می کشید.

برخی را اعتقاد چنین است که دفاع ( ظاهری ) هگل از سلطنت را نمی توان به سادگی دفاع از استبداد مطلق فردی دانست. اولا هگل در فلسفه حق صریحا از دولت در مقام قانون دفاع می کند و همه اعم از شهروند عادی تا شخص پادشاه را ملزم به پای بندی به این قانون می کند، به زعم وی ، تعهد به اجرای قانون به منزله یک کل ارگانیک، هر چند خطا و نقصان، بسیار بهتر از تن سپردن به بی قانونی و هرج و مرج و به بهانه آزادی است.

فردریش هگل و دیالکتیک هگلی  به واقع در یک نظام استبدادی، اتفاقا این حاکمان هستند که بیش از سایرین قانون را نقض می کنند. چرا که همان گونه که هگل می نویسد: قانون همان اسم شبی است که به واسطه آن دوستان و برادران دروغین به اصطلاح مردم، خود را رسوا می سازند. ثانیا دفاع هگل از دولت را به هیچ وجه نمی بایست به دفاع از دولت مستقر به مثابه یک دستگاه تقلیل داد. درک هگل از دولت به معنای حکومت کننده نیست، منظور از آن، نهادها  و سیستم اداری نیست. کارمندان که جای خود دارند. دولت در نظر او به مفهوم کل ارگانیک زندگی اخلاقی است. در واقع روح ( اخلاقی ) اجتماع اخلاقی است. چنین دولتی گاهی حتی گرایش به انقلاب دارد.

علاوه بر این همان گونه که لوکاچ نیز اشاره می کند، هگل در درس گفتارهایش بر این نکته تاکید می ورزد که همگان می بایست بتوانند به جایگاه شاهی دست یابند: باید به این نکته توجه کرد که فلسفه به عنوان علم عقل، در ذات خود به واسطه شیوه کلی وجود خود، در دسترس همگان است همگان بدان دست نمی یابند، اما این عیب نیست. همان گونه که این عیب نیست که تنها برخی از مردم پادشاه می شوند. بالاتر بودن برخی از اشخاص از دیگران آن گاه ننگ است که ادعا شود اینها مخلوقاتی از نوع دیگرند و طبیعت آنها را این چنین آفریده است. ( لوکاچ، 1374 ، ص 537- به نقل از دفترهای سیاست مدرن 1- هگل)

بنابراین نظام مدنظر هگل به هیچ وجه نظامی استبدادی و سلطنتی در معنای رایج آن نیست، بلکه شاید بتوان آن را نظامی نخبه گرا مبتنی بر قانون دانست. خود هگل در فلسفه حق صریحا و به انحاء مختلف از تفکیک قوا دفاع می کند و پادشاه را ذیل یکی از همین قوا جای می دهد.

برای پاسخ به این اتهام که دولت ایده آل هگل همان دولت پروس است، برای مثال می توان به " اریک ویل " اشاره کرد که در کتاب خود " هگل و دولت " این اتهام را انکار می کند و عبارات بسیاری از فلسفه حق هگل نقل می کند تا نشان دهد که دولتی که هگل در آن جا توصیف می کند با دولت پروس در سال های 1830 تفاوتی چشمگیر دارد. همچنین به لحاظ تاریخی نیز می توان به این نکته اشاره کرد که در زمان هگل اصلاحات اساسی انجام شده توسط بارون فون اشتاین توانسته بود به لغو رژم سرواژی و امتیازات اشرافیت منجر شود. در واقع همان گونه که گارودی نیز خاطر نشان می سازد، فلسفه حق هگل بیشتر از طرح های اصلاحی امثال اشتاین دفاع می کند تا از فردریک سوم، امپراطور پروس که با تاسیس پارلمان محلی که از اهداف هگل در فلسفه حق بود، مخالفت کرد. هگل به رغم اشکالاتی که بر دین و مذهب ایستا و در خدمت کلیسا و حکام جور و ستم و دیکتاتور وارد ساخته و به باد انتقاد می گیرد و مذهب ارتدوکسی و دگماتیستی را تخطئه می کند مع الوصف از آنجا که فردی متاله و مذهبی- دینی است و به اخلاق و قدسیات پای بند می باشد، مذهب را نیز وارد فلسفه سیاسی خود می کند و جایگاه رفیع به آن اختصاص می دهد؛ وی دولت را به امر الهی پیوند می زند و ادعا می کند که دولت همانا قدم گذاشتن خدا در جهان است!

 این در حالی است که مطابق همان تفکر نقادی و ایده دیالکتیکی اش ، دولت ناسالم را دولتی فریب و خدعه می خواند. اما دولت برآن است از اراده مردم و مدنیت و شهروندی و قانون را، می ستاید و آن را امری واقعی، برون ذاتیت و قدسی و عقلانی و مطابق همان روح تلقی می کند.

هگل در اواخر عمرش با دفاع از دین، رابطه تنگاتنگ میان دین و دولت را چنین ترسیم می کند: به طور کلی، دین و بنیاد دولت اموری کاملا یکسانند- آن ها در و برای خود این همان هستند....دین، کسب دانش نسبت به والاترین حقیقت است و این حقیقت ، اگر بخواهیم آن را با تعبیری دقیق تر مشخص کنیم، همان روح آزادی است. در دین، موجودات بشری در برابر خداوند آزاد هستند...... مردمی که تصوری بد و نادرست از خدا داشته باشند، دولتی بد، حکومتی بد وقوانینی بد نیز خواهند داشت."

در پایان می توان گفت آنچه اصل اساسی فلسفه هگل است، آنچه هگل را هگل می سازد و آنچه وارثان انقلابی و جوان هگل از هگل بر ارث برده اند، همانا دیالکتیک هگلی است که هیچ گاه نمی توان آن را تماما در اندیشه های محافظه کارانه، عافیت طلبانه و راست گرایانه هضم کرد؛ بلکه همیشه چیزی در آن وجود دارد که از هر گونه تن دادنی می گریزد و همواره میل دارد تا همه چیز را از هم بپاشاند؛ این همان نفی مطلق هگلی است.

موتور محرکه دیالکتیک هگل، نفی است؛ نفی ای که هیچ گاه خاموش یا ساکت نمی شود. در نتیجه این نگاه دیالکتیکی نه تنها دامن فلسفه، تاریخ، دین و دولت را می گیرد، بلکه ذاتا با هر ایستائی و صلبیتی در تعارض است. هر شکلی از نظم اشیاء به ناچار مجبور است تا به نفی تن دهد و در صورت مقاومت در برابر این تغییر، بناچار صلب تر و سخت تر می شود و در نتیجه فروپاشی محتومش مهیب تر خواهد بود.

حال با عنایت به ایده آزاد اندیشانه و دیالکتیکی آقای فریدریش هگل و مخالفت با هر گونه انجماد، ایستایی و در جا زدن فلسفی و غیره، به نظر می رسد این فیلسوف به شدت نقاد این اجازه را به تاریخ و آینده گان داده است که خود و فلسفه اش به بوته نقد و به زیر گیوتین نقادی سپرده شود و پیرامون " هگلیانیسم " بحث و گفت و گو شود.

پیش از هر چیز باید با تیغ نفی دیالکتیکی هگلی به نقد خود هگل و دستگاه فلسفی هگل پرداخت، آنچه به جای می ماند هم تیغ را صیقل خواهد داد، هم هگل را و تنها در نتیجه چنین نفی ای است که می توان سیاستی رادیکال را پی ریزی کرد. سنتز دیالکتیکی عقل عملی و نظری و طلب کردن واقعی معنا و مالا فراچنگ آوردن نوع خاصی از گشودگی سیاسی، آزادی و آزادسازی چنین پروسه ای را فراهم و ضروری می سازد. به نظر می آید هگل هم چنین می خواست.  

پنج شنبه, 01 مرداد 1394 20:03 خوانده شده: 4767 دفعه چاپ

نظرات بینندگان  

پاسخ + +8 -7 --
فرهنگی 1394/05/02 - 00:11
جناب آقای افراسیابی تورا به اجدادت قسم بس کن با هگل و کانی رایش و فروید و.....ما خودمون 124هزار پیامبر و 12امام و اولیای خدا داریم ما را به به این ها نیازی نیست ...فکر نان کن خربزه آب است......
پاسخ + +10 -2 --
آذری 1394/05/02 - 12:46
با سلام خدمت آقای افراسیابی عزیز !
این متون برای کسانی مثل بنده و خیلی از همکاران که آشنایی مان با فلسفه و علوم انسانی اندک است خیلی سنگین است! اگر واقعا قصد دارید چیزی به معلومات همکاران اضافه نمایید یا باری از دوش آنها بردارید یا سخنی نو بگویید یا بابی تازه در گفتگو باز کنید یا .... ؟؟!! لطفا مطالب را ساده و گویا و به زبان عامیانه بفرمایید ما هم استقبال می کنیم!
واقعا فکر می کنید چند درصد از همکاران و مخاطبان سایت می توانند مفهوم مطالب بالا را که ظاهرا دیدگاه هگل در ارتباط با آزادی و نظام نخبه گرا و مردم سالار و ... است به خوبی متوجه می شوند؟
با آرزوی توفیق و سربلندی روزافزون
پاسخ + +4 -11 --
رمضان زاده 1394/05/02 - 13:17
در جواب دوستان عرض کنم که
ابتدا اینکه: هر مطلبی قرار نیست مناسب همه باشد و شمایی که اطلاعات فلسفی کمی دارید یا بر مطالعات خود بیفزایید یا اینکه می تواند متنی که مناسبتان نیست مطالعه نفرمایید و هر مطلبی مناسب هر فردی نیست
دوم اینکه: اینکه گفته شد ما 124 هزار پیامبر داریم و مارا نیاز به هگل و کانت و.. نیست مانند سخن عمر است که گفت کتابخانه ها را آتش بزنید چون ما قران داریم و نیازی به بقیه کتابها نداریم. باورم نمی شود که چنین سخنی در سال 2015 از یک احتمالا فرهنگی شنیده شود. پس اگر اینطور است تمام علوم را تعطیل کنیم چون دوازده امام داریم. در حالیکه امامان و پیامبران به نشر علم باور و توصیه داشتند و حتی با کافران هم بحث می نمودند.
با تشکر از استاد افراسیابی که باعث می شوند امثال بنده بر مطالعه ام بیفزایم
پاسخ + +5 -3 --
فرهنگی 1394/05/02 - 21:33
جناب آقای رمضان زاده ما نخواستیم برای ما همون هایی که گفتم بس است شما برای خود بیش از اون بخواهید این شما و این فلسفه هگل و ....هرچقدر دوست داری استفاده من نمی فهم ...شما که می فهمید و حتما فرهنگی هم هستید استفاده کنید...
پاسخ + 0 -7 --
داود محمدی 1394/05/06 - 23:55
سلام.ممنون آقای افراسیابی عزیز .دو بار مطالعه کردم.بسیار کاربردی وعالی تحلیل کردید.حیف که دیگه با هم یک دبیرسنان نیستیم تا حضوری از شما فیض ببریم.
پاسخ + +5 0 --
ناشناس 1394/05/16 - 19:03
همه انها برای خودت برای خانواده ما نون اب نمی شود.
پاسخ + 0 -3 --
دبیر 1394/05/23 - 16:17
ای آقا زیاد سخت نگیرید.هر کسی نظرشو میده.آقای رمضانزاده،فرهنگی،ناشناس و همه وهمه نظر خودشونو میدن.یکی تعریف میکنه،یکی نه.همه اینا طبیعیه.تا زمانیکه حوزه ها تخصصیتر بشه ودایره علوم در کشور ما کاملا مجزا بشه.در عین حال که علوم به یکدیگر وابسته اند هر کسی در تخصص خودش کار کنه ونظر بده وعلاقه مندان هم دنبال دیدگاههایی باشند که با علاقشون بخونه.با آرزوی موفقیت برای همه عزیزان زحمتکش
پاسخ + 0 -1 --
فریبرز قبادی آدینه و 1394/06/18 - 16:18
از کوزه.همان برون تراود که در اوست '!فرهنگی ایکه بجای پاسخ منطقی به جناب افراسیابی ایشان را به۱۲۴هزار پیامبروامام قسم میدهد مشخص ومبرهن است که اهل مطالعه نیستند وبدلایلی نخواستن زمین ذهن!!!!خود را با مطالعه شخم زده تا شاید محصولی بدست اورد!!!شوربختانه از این نوع فرهنگیان ۱۲۴هزارپیامبری کم نداریم والا زحمت فلسفی ونقد اندیشه هگل رت با عبارت سخیف تورا به ۱۲۴.............قسم نمیداند!!متن سنگین نیست وکاملا قابل فهم است!!!گشودگی پروسه سیاسی رکن رکین دمکراسی است!!همکارخوبم من هم مثل تو مشکل نان ومسکن دارم اما دلیل نمیشود از مطالعه دور باشیم!!!به امید داشتن جامعه ای آزاد ومردمانی فرهیخته!!!به یزدان اگر ما خرد داشتیم /کجا این سرانجام بد داشتیم
پاسخ + +1 0 --
بازنشسته 1394/06/22 - 09:57
بازنشسته باید بمیرد حود مسولین بازنشستگی ندارند کهدرک کنند
پاسخ + 0 0 --
بزرگمهر 1399/11/23 - 17:23
آقا دستت درد نکنه این مطلب رو نوشتی!
من قصد داشتم از هگل ‌و نوع اندیشه اش بیشتر بدونم و این موارد شما کمک کرد.
به اون دوستانی هم که علاقه ندارند توصیه می‌کنم تشریف ببرن و موضوعات دیگر رو مطالعه بفرماین.
فلسفه هگل ساختار بنیادین مارکسیسم رو بنیان نهاد که بسیاری از کشورهای شرق دور بهش گرویدند! حقیقت اما این است که قریب به بیست درصد استادان جامعه شناسی در امریکا خودشون رو و عقایدشون رو نزدیک به مارکس میدونن الان و در قشر جوان دانشجو های امریکا و استرالیا که من دیدم خیلی علاقه مندی به این قبیل موضوعات بالا هست.
مطالعه این موارد میتونه کمک کنه به درک شرایط و علل این قبیل موضوعات.
سپاسگزارم

نظر شما

صدای معلم، صدای شما

با ارائه نظرات، فرهنگ گفت‌وگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.

نظرسنجی

میزان استفاده معلمان از تکنولوژی آموزشی مانند ویدئو پروژکتور ؛ تخته هوشمند و .... در مدرسه شما چقدر است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور