علی افشار سمیرمی
عضو شورای نویسندگان سخن معلم
در کارنامه تحصیلی دانش آموزان درسی هست که مثل هیچ یک ازدرس های دیگر نیست.درسی که امتحان ندارد و نمره گذاری اش معمولا توسط مدیر و معاون انجام می پذیرد.نمره ای که معمولا بالاتر از حد قبولی است ولی در معدل دانش آموز تاثیرندارد. درس « انضباط »،هویتی ساده و در حاشیه دارد اما محتوای عظیم و گسترده ای را مورد ارزیابی قرار می دهد.در واقع ردپایی از فرشته مظلوم و مهجور اخلاق در مدرسه است. اخلاق و گزاره های آن از جنس محتوای برنامه درسی نیست که تنها به کار دانش آموز بیاید.معلمان و اولیا نیز بیشتر و پیشتر از بچه ها به آن نیازمندند.
گفتن ندارد ... اما نظام آموزشی به کارخانه ای می ماند که اگر چه ظاهرا هدف آن « آدم سازی» عنوان شده است اما معدودند افرادی که از زیر دندانه چرخ های آن ، ذهن و زبان سالم به در ببرند.این نظام به واسطه کارکردی که دارد ،نه عزت نفس لازم را برای دانش آموز به ارمغان می آورد و نه احترام دیگران را در نظر او برجسته می سازد.دانش آموزان به مثابه اشیایی به طور چند نفری در جعبه هایی به نام کلاس کنار هم چیده می شوند. همکلاسی ها نه همدیگر را و نه معلم شان را انتخاب نمی کنند. همنشینی ها به طور تصادفی و انتصابی است. در نتیجه فضای ارتباطی با همدیگر در یک مقطع زمانی چندماهه، اعتماد و اطمینان لازم را ندارد. در طول زمان یک سری اطلاعات به آنها آموزش داده شده و آنها ناچارند پس از مدتی همان مطالب را پردازش کنند.ارتباط و دیالوگ میان بچه ها قدغن و معلم متکلم وحده است. مهمتر ازهمه، آنها به عنوان یک نیروی انسانی ذخیره تلقی میشوند که در آینده باید به درد جامعه بخورند، پس ضمن این که پا روی دل و احساس شان می گذارند، باید دروسی را فرا گیرند که نظام آموزشی خیال میکند، به درد خواهد خورد.با این وجود این فضا نمی تواند و نباید بدون قاعده و مقررات باشد و همین نقطه امیدی برای حضور به موقع اخلاق است.تا پیش از این جامعه در سایه سار اخلاق نشسته بود و کوچه ها کم و بیش به دست یکی دو سلام فتح می شدند. ارتباط بین خانه و مدرسه و مسجد و بازار چنان قوی بود که هرچه دیده می شد، جز خیر و تعاون و همدلی نبود.شاید چون ضعف و خلاء اخلاقی محسوس نبود، نظام آموزشی نیز مسئولیتی در این باره نداشت.امروزه اما آدمی کودکی خویش را گم کرده است و در قحط آب و هوا و اخلاق به سختی نفس می کشد.خانواده ها دیگر کارکرد پیشین خویش را از دست داده اند. وجود طلاق روانی میان والدین، بروز پدیده تک فرزندی،تجمل گرایی، کارمضاعف بیرون از خانه، مشکلات ترافیک، دوری از پدر و مادر بزرگ و سایر بستگان، تنها برخی از عوامل مخل عملکرد خانواده محسوب می شوند.در نتیجه تنها گزینه موجود، روی آوردن به مدرسه است.
اهتمام به اخلاق در مدارس غیرممکن نیست ، اما دشوار است. آموزش اخلاقی اگرچه لازم است ولی کافی نیست.حاصل آن نظم دادن و منضبط بارآوردن است که البته عمر و دوام زیادی ندارد.بیشتر به اطاعتی منفی و مطلق می انجامد که درنتیجه فعالیت بدنی دانش آموز در مدرسه است.معمولا بسیار آموزش های اخلاقی داده می شود که از بس عبوس و بی ثبات هستند، ضمانت اجرایی خاصی ندارند. حق هم همین است که اخلاق در حصار آموزش های مدرسه ای گرفتار نماند؛از نظر برخی دانشمندان، کودک اصول اخلاقي خود را تا سن شش سالگي کسب مي کند و لذا آموزش رسمي اخلاق در مدرسه به تنهایی چندان تأثيري دراخلاقي کردن وي نخواهد داشت.
در واقع ، اگر آموزش اخلاقی با زیرساخت های فطری و قلبی آدمی سازگار نباشد،حاصلی جز ریا و نفاق ندارد و به آسانی ،تربیت شکل ریایی به خود می گیرد واخلاق به ضد اخلاق بدل می شود.به همین جهت است که مدیران و معلمان غالبا گله مندند که به رغم اندرزهای اخلاقی که در کتب درسی گنجانده شده و سخنانی که در خلال برنامه صبحگاهی برای بچه ها ایراد می شود و با وجود اشعار و جملات جالبی که بر در ودیوار مدرسه وجود دارد، بازهم رفتارهایی مثل تقلب، دروغگویی، بی نظمی، خشونت و پرخاشگری دانش آموزان اسباب زحمت شان است.
واقعیت این است که بچه ها آن اندازه که تحت تاثیر رفتار و کردار بزرگ ترها قرار می گیرند به گفتار هرچند زیبا و اغوا کننده آنها وقعی نمی نهند.به ویژه در روزگار امروز که به یمن گسترش اطلاعات در رسانه های گوناگون، سطح معلومات و دانش آنها در مسائل اخلاقی و اعتقادی بالا رفته است.مثلا گاهی با تماشای یک فیلم مذهبی، بهتر و بیشتراز معلم خود که می کوشد قصه آن را باز گوید، به موضوع اشراف دارند و کم و بیش اشتباهات احتمالی معلم شان را هم یادآور می شوند.با این حال، همه این ها نوعی باور دانشی است و هنوز مانده تا به باور قلبی یعنی تربیت اخلاقی برسد.
مقصود از تربیت اخلاقی ، فراگیری و عمل به آداب و رسوم اجتماعی نیست ، زیرا آداب و رسوم غیر از اخلاق است .برای همین است که در هر کشور آداب و رسوم اجتماعی ویژه ای بر اساس ملاحظات نژادی، سیاسی ،دینی و جغرافیایی ظهور پیدا می کند که اصرار در تبلیغ آنها چه بسا به ترویج نوعی انحصارطلبی و خشونت منجر بشود.در صورتی که فرآیند اخلاق با مسایل بنیادین انسانی ارتباط دارد و در فطرت آدمی فارغ از نژاد و دین و زبان او رخ می نماید.پای بندی به اخلاق، وجه ممیزه حیات انسانی است.هدف غایی دین اسلام نیز تکمیل مکارم اخلاقی است. اهمیت این مسئله در دنیای لجام گسیخته امروز که فساد و جنایت از در و دیوار آن می بارد، به شدت احساس می شود. دنیای امروز، اگر چه سرشار پیشرفت است اما محتاج معنویت است. همین طور مدارس آن، اگرچه خلاق اند اما مواجه با کمبود اخلاق اند. برای همین است که دنیای حاضر در آینده به مدارس اخلاق محور،نیاز جدی دارد. مدارسی که در آن صلح طلبی ، پرهیز از جنگ و انسان دوستی حرف اول را بزند.در این مدارس، معلمان و مربیان قبل از هرچیز مواظب و مراقب رفتار خویش در خانواده خود هستند تا الگوی عملی قابل اعتماد برای بچه های مردم محسوب شوند. اولیای این مدارس ،تنها وقتی که شکایتی از فرزند خویش دارند، به مدرسه و نزد معلم نمی آیند.مدرسه نیز فقط وقتی دانش آموز مشکلی درسی یا رفتاری دارد به احضار والدین اقدام نمی کند و کم و کیف رفتار دانش آموز را صرفا در قالب نمره ای در انتهای کارنامه تحصیلی نمی سنجد.
می دانیم که در آغاز، تاکید مدارس بر جنبه شناختی متمرکز بود. اما اندک اندک وظایف مدرسه به ابعاد دیگر تسری یافت و نگاهی نسبتا همه جانبه نسبت به دانش آموزان پیدا نمود.در شرایط فعلی مدرسه نمی تواند به مقوله اخلاق بی تفاوت باشد و باید این محیط به صورت های اصلاح مدیریت،ایجاد تنوع و نشاط ضمن حفظ اقتدار به وسیله تشویق و تنبیه مهندسی شود. همچنین چون آموزش ارزش های اخلاقی امری منتشر در تمامی موضوعات درسی است،نباید به یک موضوع یا برنامه درسی خاص محدود شود و لذا تمامی اعضا و ارکان مدرسه باید عملا برای پرکردن خلاء اخلاقی مدرسه به وسیله؛ پرهیز از تبعیض میان دانش آموزان، ارزش قائل شدن برای تک تک آنها و سعی در الگوی عملی و رفتاری شدن در نظر آنها بکوشند
پایان کلام اینکه در نظام تعلیم و تربیت، فرآیند تربیت، از یک سری ظرافت ها و حساسیت های خاصی برخوردار است که در توان و حوصله هر معلمی نیست. همچنین نتایج کار در این حوزه زمان بر و به فوریت کار در حوزه آموزشی هم نیست.در مسیرصعب العبور تربیت، گردنه های متعددی وجود دارند که ورود به هریک دشواری های خاصی دارند.مثلا تربیت دینی یا تربیت جنسی، هنوز رازآلود و مناقشه برانگیز اند و وارد شدن ناشیانه به حریم آنها چه بسا سبب شکست و پشیمانی بشود.
مهم تر از همه آنها، تربیت اخلاقی می باشد که سرسلسله انواع تربیت هم هست.برای بهره مندی از یک از نظام آموزشی اخلاق مدار ، قبل از هرچیز باید جامعه ای آماده داشت. چراکه اخلاق حتی فراتر از قانون می نشیند و با نهادینه شدن اخلاق است که قانون نیز ثبات خویش را باز می یابد.
فراتر از این باید گفت که ما قبل از دست یابی به یک جامعه دینی و مدنی، به یک جامعه اخلاقی نیازمندیم.
نظرات بینندگان
معلمان مثل شمع می سوزند اما کسی خاکستر معلمی را نمی بیند بلکه هر که در کلاس درس می آید به دفتر نمره یا پوشه کار نگاه می کند تا ببیند پر است یا نه ولی به دانش آموزانی که معلم با عشق ورزیدن به آنها آنها را تربیت کرده اند توجهی ندارند