اولين كودك قشقایی بود كه روی نیمکت کلاس دبستان نشست و شاگرد اول شد اما عشق به عشاير و دوستداري خاطره ها و نمادهاي بومي و ايلي همواره در خیالش بود. علی رغم هوش و استعداد زیادی که داشت اما هيچ گاه سياست مدار مشهوري نشد، چون وجود سوء پيشينه و تبعات تلخ ناشي از تبعيد او و خانواده اش به تهران، سد راهش مي شدند. پزشكي حاذق يا مهندسي ماهر نيز نشد، چون اين ها با طبع لطيف و روحيه ي حساس و هنر دوست او كنار نمي آمدند. لذا راه سومي را برگزيد و حقوقدان شد. حقوقداني كه اگر چه به خاطر همان مساﺋل گريبانگيرش، امكان نيافت تا در زمره ي رجال سياسي روزگار قرار گيرد، امِا در راه تأمين حقوق اوليه ي مردم جامعه خود، يعني باسواد سازي و اطلاع رساني آن ها، گام برداشت. در سال 1324 دركتاب« عرف و عادت در عشاير فارس » حرف دلش را زد و ضمن معرفي كم و كيف وضعيت عشاير قشقایی،مسأله ي محروميت و عقب ماندگي آن ها را مطرح نمود و راهكار اساسي بيرون رفتن از اين نابه ساماني ها را در امر باسواد سازي عشایر دانست. پس از چاپ كتاب،نامه اي به دكتر شايگان،وزير فرهنگ وقت كه يكي از استادان او در دانشكده حقوق بود،نوشت و در آن پيشنهاد تأسيس مدرسه هاي سيار در عشاير را داد و در اين خصوص از وزير تقاضاي تأمين و در اختيار گذاشتن حداقل 50 آموزگار را کرد.
او با همراهي بعضي خير خواهان و آن هايي كه دست شان به دهان شان مي رسيد و همكاري جواناني كه با سواد بودند يا نيمه سوادي داشتند، دست به كار شد و در ابتدا چادرهايي به عنوان دبستان هاي سيار عشايري راه اندازي نمود. پس از 12 سال پافشاري وپي گيري مسأله ي آموزش عشاير، خود نيز به استخدام دولت در آمد و در دايره ي آموزش عشاير مستقر در اداره كل آموزش و پرورش فارس، شروع به كار کرد. سفر نخست وزير وقت به بويراحمد و منطقه سميرم نيز در تصويب برنامه آموزش عشاير مؤثر واقع شد. به طوري كه نخست وزير پس از سفر، در نطق راديويي خويش، چند بار نام بهمن بيگي را برد و آموزگارانش راستود. در سال 1353، سازمان جهاني يونسكو، به خاطر كار بهمن بيگي و ابتكاري كه در تربيت معلمان نشان داده بود، جايزه و نشان افتخاربين المللي ويژه ي پيكار با بيسوادي را به وي تقديم کرد.
این معلم بی تصدیق که دوره تربیت معلم را هم ندیده بود،به زودی تربیت کننده دهها معلم خوب در بین عشایر شد.او در طول برنامه آموزش عشایر روی چند چیز پافشاری داشت:
مطالعه و بالا بردن سطح معلومات آموزگاران همگام با کار تدریس
پرهیز آموزگاران از دخالت در اختلافات محلی و رعایت کامل بیطرفی
رعایت عفت و پاکدامنی به گونهای که در ایل برای مادران فرزند و برای خواهران برادر باشند
و بالاخره پرهیز از سخنچینی به سود کارکنان دولت به گونهای که مردم ایل بدانند که آموزگاران افرادی محرم و خدمتگزار هستند.
به این ترتیب، اندیشهی نو بهمنبیگی در گسترهی ایران زمین پراکنده شد و در ۲۶سال سرپرستی او بر کار آموزش عشایر هزاران نفر از مردم ایران از قومیتهای گوناگون، ترک، لر، کرد، عرب و ترکمن، از نعمت سواد بهرهمند شدند و بعدها بسیاری از آنها پزشکان، مهندسان، آموزگاران و استادان دانشگاههای ایران شدند و به جامعهی خود خدمت کردند.
از جمله برنامه هاي آموزش عشاير، برگزاري اردوهاي آموزشي بود كه خاطره ي آن براي معلمان و دانش آموزان آن ها، شيرين و به ياد ماندني است.اين اردوها هر ساله در يكي از مناطق سر سبز و زيبا با حضور شاگردان دانشسراي عشايري و كليه ي دانش آموزان منطقه برگزار مي شد.در اين محافل پر نشاط و سرور صحرايي و كوهستاني، هر دانش آموز صفحه ي سفيدي از مقوا يا كاغذ به گردن مي آويخت يا بر سينه نصب مي كرد و بر روي آن با خط خوش، عناوين آن چه در آن سال آموخته بود را مي نوشت و بدين وسيله آمادگي خود را براي پاسخ گويي به سؤالات اعلام مي كرد. كار مهم بهمن بيگي ، تأسيس و اداره ي دانشسراي عشايري شيراز است که بدين وسيله امكان آموزش بهتر و راحت تر دانش آموزان با تربيت معلمان مورد نياز ، فراهم شد. اين دانشسرا در سال 1336 راه ا ندازي شد و در طي 22 دوره تا سال 1357 موفق به تربيت 7818 معلم مرد و 964 معلم زن گرديد.
بهمن بيگي در عرصه نويسندگي نیز، چندان كه بخواهي استاد بود. هر چند زبانش به گفتن پر حرارت تر و با طراوت تر از قلمش بود. اولين بار و در زمان دانشجويي اش، مقدمه اي بر “ اشك مهتاب” حميدي شيرازي نوشت. بعد از انقلاب و در فصل تعطيلي پاهايش كه روزگاري شور رفتن در راه هاي نرفته را داشتند، چهاركتاب تالیف کرد.” بخاراي من ، ايل من” را در سال 1368 منتشر نمود. اين كتاب كه به عقيده ي بعضي ها، حادثه اي در ادبيات فارسي معاصر بود،در واقع شاهكار اوست. كتاب حاوي 16 داستان كوتاه است. در سال 1374، ”اگر قره قاج نبود” را نوشت. كتاب در بر گيرنده ي گوشه هايي از خاطرات اوست كه در 19 قسمت آورده شده است. ” به اجاقت قسم” را در سال 1379 چاپ كرد. 21 خاطره اي صرفاً آموزشي است.طلای شهامت آخرین کتابی بود که در سال 1386 ازایشان منتشرشد و حاوی یکسری خاطرات آموزشی است.سخن مشهوراو در همین کتاب آمده است که :طلای شهامت را با پشیز سواد معامله نکنیم.
زماني جلال آل احمد به بهمن بيگي گفته بود:«فلاني ، من نسبت به 50% كارهايت موافقم و 50% بقيه را مشكوكم.»همه ي اين ها البته به خاطر بعضي تقصيرات ناخواسته اي است كه گريبان گير وي شده است. گناه اول بهمن بيگي اين است كه خان زاده است و خان زاده ها معمولاً نبايد به فكر آموزش مردم باشند!
گناه ديگر او آن است كه در دوره پهلوي به دنيا آمده است. سؤال اينجاست كه با توجه به محدوديت هايي كه رژيم شاه در مورد عشاير و به ويژه خانواده ي بهمن بيگي قاﺋل مي شد، او چگونه موفق به پيشبرد برنامه ي كار خويش شد؟ وابستگي-ولو پنهاني- او به دربار، قطعاً پاسخ خوب و معقولي نيست، چه او در طي به بار نشستن نهال آموزش عشاير، به اندازه ي كافي، خون دل خورده و رنج ها كشيده است و همه ي آن ها نيز بيشتر به اين خاطر بوده است كه بتواند به دستگاه حالي كند كه آدم بي خطري است. او در جايي دراين باره گفته است:« توجه كنيد كه سازش كاري با سازگاري متفاوت است. شكي نيست كه سازگار بوده ام ولي معتقدم كه سازش كار نبوده ام.»
بهمن بيگي با استفاده از نام و نان طبقه ي بالادست ايل، در خدمت طبقات پايين دست ايل می ایستد و در مسير بيدار سازي توده قرار مي گيرد. بهمن بيگي در تمام داستان ها و داستان واره هاي خويش، به جاي خاطرات، در حقيقت خطرات خويش را باز مي گويد. خطراتي كه البته ارزش بازگويي دارند. به همين خاطر درست مثل قالي هاي قشقایي كه هر چه ديرتر مي مانند، عزيزتر مي شوند، خاطره ي آن ها نيز سخت در خاطر او به جاي مانده اند.
با مطالعه ي آثار بهمن بيگي و كاري كه انجام داده، بي اختيار به ياد گفته ي نيچه، فيلسوف آلماني مي افتيم كه:
«آن كه چرایی در زندگي دارد ، با هر چگونه اي خواهد ساخت.»
نظرات بینندگان
هر دو نسبت به گذشته ی خود دید نوستالژیک دارند و بنده در پایان نامه ی کارشناسی ارشد خود تحت عنوان " بررسی زمینه ها و نمودهای رمانتیسم در آثار شهریار و بهمن بیگی " به بررسی آثارایشان پرداخته ام
کوچ یعنی نقطه ی خوب شروع کوچ یعنی صبح فردا و طلوع