روزهای آغازین ماهِ مهر است. بچّهها هنوز در حال و هوای تابستان بهسر میبرند. هنگام خروج از کلاس عجله میکنند و همدیگر را هُل میدهند. در حیاط مدرسه میدوند و لگد میپرانند. در مواجهه با کوچکترین تذکّر شفاهی نیز مستعد پرخاش و درگیریاند. هنوز برایشان جا نیفتاده که حقّالسّهم کناردستیها از نیمکتِ مشاع، پنجاهپنجاه است و گاهی لازم است از خطایِ دوستشان که ناخواسته کیفش چند سانتیمتری وارد زمین حریف شده، بگذرند. در نخستین روزهای سالِ تحصیلی گلایهها و کنایهها فراوان است.
به پیشنهادِ دوستی تصمیم گرفتم برای حلّ مسئلهی پیشآمده، فیلم کوتاهی را در کلاسم نمایش بدهم.
فیلمنامه از این قرار است که دانشآموزی کتابِ دوستش را امانت میگیرد. در اثر اتّفاقی جلدِ کتاب پاره میشود. کارگردان با توجّه به مشکل پیشآمده، دو راهبرد متفاوت را برای حلّ مسئله انتخاب کرده و بهکار میبندد. تماشاگران نحوهی اقدام و ثمرهی هر دو راهحل را در فیلم میبینند و آنگاه میتوانند در مواجهه با موقعیتی مشابه در دنیای واقعی، تجزیه و تحلیل کرده و از بین راهحلهای موجود منطقیترین گزینه را عملی کنند.
زنگِ آخر یکی از روزهای مهر، بچّهها را به اتاقی که مجهّز به دیتا و پردهی نمایش بود، بردم. فیلم را تماشا کردیم. وقتی تمام شد، از بچّهها سوالاتی پرسیدم. از آنها خواستم خلاصهای از فیلم و موضوع آن را بیان کنند. بعد ازشان خواستم خودشان را بهجای دو شخصیت اصلی این فیلم کوتاه قرار داده، بگویند در موقعیت مشابه چه راهحلهایی را پیشِرو داشته و کدام یک از این راهبردها منطقی و کاربردیاند و کدام غیرمنطقی یا غیرعملی.
جلسه با صدای زنگِ خانه پایان یافت. از فردایِ آنروز، به طرز عجیبی، بچّهها با هم مهربانتر شدند. گلایهها و کنایهها کم رنگتر شدند و احترام به قانون و قانونپذیری بیشتر به چشم خورد.
نام آن فیلمِ کوتاه، دو راه حل برای یک مسئله بود. کاری از زندهیاد عبّاس کیارستمی.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.