گفت و گو در خصوص تنبیه بدنی دانش آموزان در مدرسه زمانی به نتیجه می رسد که گفت و گو لَه و علیه تنبیه بدنی روی اصول مورد توافق استوار باشد . به عنوان مثال اگر دو یا چند طرف بحث همگی به اصول آموزش و پرورش مدرن اعتقاد داشته باشند می توان بر سر تاثیر و پیامدهای تنبیه بدنی در فضایی علمی گفت و گو کرد و احتمالا به جمع بندی رسید. اما اگر یکی از طرفین به مبانی آموزش و پرورش مدرن و دیگری به اصول تعلیم و تربیت سنتی ، معتقد باشند ، زبان مشترک پیدا نمی کنند. انگار یک چینی با یک فارسی زبان گفت و گو کند.
به عنوان مثال بحث بین فردی که در موضوع تنبیه بدنی به اعلامیه جهانی حقوق بشر و پیمان نامه حقوق کودک استناد می کند با کسی که بر اساس آموزه های گلستان سعدی به مسایل تربیتی می نگرد، دشوار است. قبل از بحث در مورد تنبیه بدنی دو فرد سنتی و مدرن در حوزه علوم تربیتی باید بر سر مقدمات بحث به توافق برسند یا اینکه هر کدام محترمانه نظر خودش را بگوید و قضاوت را به خوانندگان بسپارند.برخی افراد هم برای ورود به بحث نیاز به اطلاعات مقدماتی دارند.
در بحث پیرامون انتشار اخبار تنبیه بدنی باید دو طرف بحث در مورد جایگاه رسانه و گردش آزاد اطلاعات و ارزش گذاری خبر در رسانه درک مشترکی داشته باشند. کسی که با مسایل رسانه و خبر آشنایی ندارد ، معمولا پشت انتشار هر خبرناخوشایندی یک توطئه می بیند و یا مثلا می گوید که خبر تنبیه بدنی یک کودک در مدرسه ارزش خبری کمتری از چپ شدن اتومبیل یک معلم در راه مدرسه دارد! در حالی که خبر کتک زدن دانش آموز هزار برابر حادثه واژگونی یک اتومبیل ارزش خبری دارد.
نکته دیگر اینکه دو طرف بحث باید قواعد منطقی گفت و گو در چارچوب معین و پای بندی به موضوع و ارائه استدلال منطقی را بپذیرند. بحث کردن بدون داشتن مبنای نظری معین، بدون تعهد به چارچوب معین، بدون پای بندی به این اصل بدیهی که برای اثبات نظر خود باید فکت و دلیل بیاوریم به تکدر خاطر و دلخوری می انجامد.
به نظر من ، متدولوژی (روش شناسی) بحث از محتوای بحث مهم تر است.انتشار فیلم تنبیه بدنی دانش آموزان یک کلاس درس دبیرستانی در الیگودرز بازتاب گسترده ای داشت. من تقریبا همه کامنت ها و یادداشت های همکاران را خواندم . به تمام کامنت های همکاران در زیر یادداشتم با عنوان " دبیر کت و شلوارقهوه ای الیگودرز ..." جواب دادم. در کنار بحث های استدلالی و منطقی برخی همکاران ( مانند یادداشت آقای درویشی ) ، عمده واکنش ها ، احساسی ، تلخ و مایوس کننده و تا حدی تهاجمی بود .
تعداد همکارانی که بر مبنای اصول آموزش و پرورش مدرن و اعلامیه جهانی حقوق بشر و پیمان حقوق کودک و قوانین و مقررات آموزش و پرورش، بدون قید و شرط ، تنبیه بدنی و آزار کودکان را محکوم کرده بودند، انگشت شمار بود.
برخی از همکاران موضوع تنبیه بدنی را در کادر تقابل دانش آموز - معلم قرار داده بودند. گویی معلم و دانش آموز باید مثل بچه محل ها، برای هم شاخ و شانه بکشند و روی همدیگر را با درگیری فیزیکی حل کنند و بر اساس اصل انتقام : "زدی ضربتی ، ضربتی نوش کن. " عمل کنند . در حالی که معلم و دانش آموز در یک سطح نیستند و اگر روش تقابل گسترش یابد ، معلم ها بازنده اند.
عده ای به تئوری توطئه متوسل شدند و به عنوان نمونه ، همکاری در اعتراض به انتشار ویدئوی تنبیه بدنی کودکان در الیگودرز نوشت: "عده ای که دائما ؛ عالما ؛ عامدا ؛ قاصدا و مختارا در پی تخریب معلمند ؛ بهانه جدیدی یافته اند. "! این سخن که مجموعه دولت و رسانه ها و کارمندان دولت و دانش آموزان و اولیا و... خلاصه عالم و آدم علیه معلمان پیمان اتحاد بسته اند دلیل منطقی ندارد و فقط در چارچوب تئوری توطیه پذیرفتنی است .. گروهی از همکاران تصور می کنند هرچه تلخ تر و تندتر و طلبکارانه تر با جامعه و مسئولان سخن بگویند حرف شان بیشتر شنیده می شود .
در حالی که انتظار جامعه ومسئولان شنیدن صدای منطقی و مستدل از جامعه معلمان است. تندگویی و تندنویسی و پرخاشگری کم کم به صورت یک سبک نوشتاری در بین همکاران مطرح می شودکه بسیار از شخصیت و منش معلم به دور است. این سبک ، خطر لغزیدن افراد دست به قلم معلم را به سمت پوپولیسم تقویت می کند .
قابل اعتنا ترین بحث را برخی همکاران از زاویه جامعه شناختی مطرح کرده بودند با این مضمون که نخست باید علل موجده اجتماعی و روابط عِلّی عصبانیت و جوش آوردن معلم را شناسایی کرد و از بین برد. آنها به فقر فرهنگی و مادی خانواده ها ، شلوغی کلاس های درس، بی انگیزگی دانش آموزان ، بی رغبتی آنها به درس ، مشکلات معیشتی معلمان و ... اشاره کرده بودند. فرمایش این دوستان قابل اعتنا است. اما دوستان دو نکته را باید توجه کنند تا فاصله آنها با توجیه گران تنبیه بدنی حفظ شود :
اول - اگر محکومیت و توقف تنبیه بدنی در مدارس را مشروط به یک سری پیش شرط های مادی کنیم، در واقع جواز انجام تنبیه بدنی را تا زمان نا معلوم صادر کرده ایم و هر معلم و ناظم و مدیری می تواند در هر زمان کتک زدن بچه ها را با این استدلال که فلان و بهمان کمبود در مدرسه یا در زندگی من وجود دارد توجیه کند. در این صورت تا 50 سال دیگر هم ممکن است تنبیه بدنی در مدارس ادامه یابد.
دوم - در کنار شرایط مادی باید مسئولیت معلم به عنوان یک انسان مدرن و تحصیل کرده و صاحب فکر و اختیار را هم لحاظ کنیم. شرایط محیطی تاثیر دارد اما معلم تابع جبر شرایط محیطی نیست. ممیزه انسان ، اختیار و انتخاب اوست. مولوی می گوید : اینکه گویی این کنم یا آن کنم / خود دلیل اختیار است ای صنم . طرفداران جبر محیط نمی توانند به این سوال پاسخ دهند که چرا در همان دبیرستان الیگودرز دبیرانی هستند که روی دانش آموز دست یا پا بلند نمی کنند؟
در اظهار نظر همکاران محترم به خصوص در کامنت ها یک سری مغالطه موجود است که به برخی از آنها اشاره می کنم:
یکی از مغالطه های رایج در بین همکاران خلط بین نظر و صاحب نظر و به عبارتی ما قال و من قال است. فرض کنیم شما با آوردن دلیل گفته ای که تنبیه بدنی در مدارس عملی غیر انسانی است. بنده به جای نقد نظر شما می گویم که شما از فانی و دولت حمایت می کنی تا در انتخابات مجلس کاندیدا شوی یا قرار است بابت این نظر فلان مقدار به شما پول بدهند یا فلان پست را بگیری و...
اصولا انگیزه خوانی بحث را به انحراف می برد. مغالطه رایج دیگر تعمیم دادن موضوع است. فرض کنیم کسی بگوید یک دکتر در خمینی شهر اصفهان در یک اقدام غیر حرفه ای و غیر انسانی دستور داده از زخم چانه یک کودک بخیه بکشند و این اقدام محکوم است. بنده در جواب بگویم فلانی به "پزشکان" ایران توهین کرده است . شما از عمل یک پزشک متخلف انتقاد کرده ای اما من برای یارگیری و تحریک احساسات پزشکان و منحرف کردن بحث می گویم شما اصلا با پزشک جماعت ، پدرکشتگی داری !
هرچه هم شما بگویی من خودم پزشکم اما رفتار این پزشک را محکوم می کنم . بنده بازهم تکرار می کنم که ای جماعت بشتابید که این آقا جامعه پزشکان را زیر سوال برده و دیواری کوتاه تر از دیوار پزشک ندیده است. این کار علاوه بر مغالطه نوعی غوغا سالاری و برخورد عوامانه است.
نمونه های غیر پزشکی این مغلطه راهم مثال می زنم. اگر کسی بگوید مثلا قاضی مرتضوی تخلف های قضایی داشته و خلاف شان قاضی عمل کرده است ، چند تا قاضی داد و قال راه بیندازند که ایها الناس فلانی به قضات شریف کشور توهین کرد و قضا را زیر سوال برد!
اگر کسی بگوید فلان پلیس فتا که حین بازجویی متهمش فوت شده ، مرتکب خلاف شده، پلیس ها لشکر کشی کنند که ای مردم فلانی پلیس را زیر سوال برده و به پلیس مملکت توهین کرده است.
برادر و خواهر معلم!
اگر کسی از فعل دبیر الیگودرزی کت و شلوار قهوه ای انتقاد کرد، نمی توانیم بگوییم که معلمان الیگودرز یا معلمان کشور را متهم و محکوم کرده است ! بحث جرم و تخلف مساله ای فردی است. همان گونه که کار معلم در کلاس کاری فردی است.
مغالطه دیگر این است که برای منحرف کردن بحث لیستی از فعالیت های معلمان فداکار و وظیفه شناس ارائه دهیم و تلاش کنیم مثلا با تصویر سازی از یک معلم فرضی یا واقعی در یک روستای دور افتاده مازندران ،تخلف دبیر الیگودرزی را ماست مالی کرده و القا کنیم که : " این به آن در" و خلاصه قضیه یر به یر و بی حساب!
معلم فداکار اگر کار فوق العاده ای انجام دهد البته باید تشویق شود و معلم خلافکار هم باید تنبیه شود. اینها به هم ربطی ندارند . مسئولیت معلم فردی است. اگر به فرض فلان معلم روستای بندپی تشویق نشده ، نمی توانیم نتیجه بگیریم که فلان معلم الیگودرزی که مرتکب تخلف شده است کار خوبی کرده است و نباید عمل او را محکوم کرد.
مغالطه دیگر ارائه فهرستی از دزدی ها و سوء استفاده های افراد در ارگان های دیگر و طرح این مساله است که حالا که مملکت شیر تو شیر است پس به تخلف معلمان در کتک زدن دانش آموزان هم نباید رسیدگی کنند.
ما به عنوان معلم باید خواستار رعایت قانون و برخورد با متخلفان در همه دستگاه ها و همه مناصب بشویم.
معلمان در جامعه باید نقش پیشرو و روشنگر و قانون گرا داشته باشند.
یک عده هم فکر می کنند حمیت قسمتی و همبستگی صنفی ایجاب می کند که ما از عمل معلم خلافکار حمایت کنیم. این حرف درست است اما باید ضمن حمایت از فرد خلافکار عمل خلاف را محکوم کنیم . الان بیش از هزار معلم به دلایل کیفری در زندان هستند. آیا ما باید از آنها حمایت بکنیم ؟ پاسخ من آری است.
معاضدت حقوقی و کمک مالی و مشاوره و دلجویی از یک همکار متخلف وظیفه ما است. ما باید سعی کنیم همکار متخلف و خانواده اش کمتر آسیب ببیند. حتی می توانیم خواستار بخشش یا تخفیف مجازات آنها بشویم. اما از فعل مجرمانه همکار به بهانه همبستگی صنفی نباید دفاع کنیم. تجمع معلمان الیگودرز اگر با محکومیت بدون قید و شرط کتک زدن دانش آموز توام می شد نمونه خوبی از همبستگی صنفی بود. همکار معتاد ، همکار کلاهبردار ، همکاری که دانش آموزی را زده و ناقص کرده یا کشته است ، همکار سیاسی و امنیتی نیاز به کمک دارد . ما باید کمک کنیم . اما نباید از اعتیاد، از کلاهبرداری ، از قتل و جرح دانش آموز و خلاصه از عمل خلاف و غیر قانونی دفاع کنیم. تفاوت همبستگی صنفی که فعالیتی شرافت مندانه و مدنی است با همبستگی باندهای مافیایی همین جا ظاهر می شود .
تلاش فردی و جمعی معلمان برای بهبود شرایط کار و معیشت کاری پسندیده است ، اما همزمان معلمان باید با احساس مسئولیت از خود رفتار حرفه ای نشان دهند و وظایف معلمی خود را درست انجام دهند و به خصوص از کم کاری ، بداخلاقی ، بدفتاری و کتک زدن دانش آموزان پرهیز کنند . تنبیه بدنی کودکان چه توسط پدر و مادر و چه توسط معلم اقدامی خلاف حقوق کودک و بسیار شنیع است. یک معلم به عنوان تربیت کننده کودکان نباید در هیچ شرایطی تنبیه بدنی را مجاز بداند.
در مقدمه اساسنامه یونسکو آمده است که جنگ ها نخست در ذهن انسان ها شکل می گیرند بنابراین مبارزه برای صلح باید از ذهن و فکر انسان ها شروع شود.
تنبیه بدنی هم در ذهن برخی معلمان وجود دارد بنابراین ابتدا باید فکر تنبیه بدنی را از ذهن معلمان پاک کرد و کتک زدن دانش آموز در فرهنگ معلمان به عنوان یک عمل ضد بشری و خلاف شان معلم در مدارس شناسایی و معرفی شود.
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
https://telegram.me/sokhanmoallem
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
من در مقطع دبیرستان تدریس می کنم تاکنون هم دانش آموزی را تنبیه نکرده ام .
اما در چند کلاس درسم اینچنین مواردی دارم :
1- دانش آموزانی که هم کلاسی خود را آزار جنسی می دهند و بدلیل جو عشایری منطقه قادر به بیان مسائل اخلاقی به اولیاء یا ارجاع آنها به مشاوره نیستم.
2- دانش آموزانی دارم که در موبایل خود که بصورت مخفایانه به کلاس درس می آورند فیلم های مستهجن دارند و آنها را به سایر بچه ها نشان می دهند.
3- دانش آموزانی که در جیب خود شی تیز مثل چاقو دارند.این سری دانش آموزان را به مشاوره ها ارجاع دادم که با تهدید خودم و خانواده ام مواجه شدم و از کار خودم پشیمان شدم.
تاکید می کنم من تاکنون دانش آموزی را تنبیه نکرده ام اما از این وضعیت که هیچ راهکاری ندارد خسته شده ام.
پیشنهاد شما عالم فرزانه عالی قدر برای برخورد با این دانش آموزان چیست؟
در آموزش و پرورش امروز ما چه راه عملی برای این 3 مورد وجود دارد؟فقط لطفا نگویید وجود ندارد که هست و ما فقط مخفی کننده و تحمل گر تمام مشکلات شده ایم.
هیچ معلمی تمایلی ندارد با عصبانیت و پرخاشگری با دانش آموزانش رفتار کند.
هیچ معلمی عامدانه قصد اذبیت دانش اموزان را ندارد.
اما گاهی شرایط غیر استاندارد ، تراکم بالای کلاس و وجود چند دانش آموزان خاطی ، کنترل اوضاع کلاس رو از دست معلم خارج می کند و ممکنه معلم به ناچار دست به تنبیه بزند.
مسلم بدانید معلمی که مجبور به تنبیه میشود خودش بیشتر از دانش آموز ناراحت میشود.
همکار عزیز از شرایط ایدا آل صحبت کردند کار راحتیه اما آیا در عمل امکان پذیره!
من همه تلاشم اینه که با محبت با شاگردانم رفتار کنم درست مثل این که عضو خانواده ام هستند. اما گاهی رفتار تمسخر آمیز برخی دانش آموزان کاملا ناامیدم میکنه و به خودم میگم اصلا ارزش داره من اینهمه وقت و انرژی بذارم وبی شائبه به داش آموزانی محبت کنم که این طور ناسپاسانه رفتار میکنند.
این ناامیدی باعث میشه در کلاسهای بی انضباط و شلوغ خیلی ازبرنامه های اموزشی که در نظر دارم ، اجرا نکنم . البته بچه های خوب ضرر می کنند.
از خواندن مقاله شما بسیار لذت بردم واز شما به خاطر وقتی که می گذارید برای نوشتن این مقالات صمیمانه متشکرم وهمیشه از نوشته های شما وبرخی همکاران فرهیخته استفاده کرده ام
ولی با خواندن برخی کامنت هایی که دوستان در زیر مقاله های شما می گذارند به راستی نگران می شوم نگران برای اینکه چگونه امکان دارد این نظر ی که شما درمورد تنبیه بدنی دارید برای برخی همکاران اینقدر غیر قابل درک باشد
نگران می شوم از اینکه اگر جامعه فرهنگیان اینطور با پیش داروی وتعصب در مورد یک مقاله ونظریه جبهه می گیرند پس دیگر چه انتظاری می توان داشت از دیگر اقشار جامعه
به قول شاعر :سختگیری وتعصب خامی است تا جنینی کار خون اشامی است
راستش من خواننده وبلاگ شما در بلاگفا بودم در سالهاي 88 و 89 و اخيراً فيسبوك و خبرآنلاين و ... مطالب شما را كم و بيش در خاطر دارم. اين درست كه شما مدافع منافع جمعي فرهنگيان هستيد ولي صادقانه عرض مي كنم كه شما متاسفانه بيشتر به دروازه خودي گل مي زنيد تا تيم حريف!! ... نوشته هاي شما در مورد عملكرد آقايان بهشتي لنگرودي و ساير فعالان صنف فرهنگيان را گريخته در خاطر دارم كه گمان نكنم امروز از بازنشر آنها راضي باشيد و اگر غير اين است چنان كنيد.
باري معلمان و همكاران بايد بيشتر مواظب گل زدنهاي شما به تيم خود باشند تا ياران رقيب... چندان كه افتد و داني.
من مطالب جناب شیرزاد رو خوندم به ظاهر می خواد تربیتی حرف بزنه و گاهی هم در جای قاضی نشسته و حکم میده و به نظر میرسه ادای انسانهای فرهیخته رو در می یاره تا دارای یک تحلیل تربیتی جامع باشه گویی خودش هم یک معلم مظلوم رو گیر آورده وبه اون لگد میزنه در صورتی که پشت هر رفتار می تونه انگیزه ها و دلایل گوناگونی باشه در جامعه ای که ساختارهای تربیتی جا نیفتاده از این خطاها زیا رخ خواهد داد و نظریات خام وافراط گونه هم زیاد بیان خواهد شد که نظر اقای عبداللهی هم ازاینگونه میتونه باشه در هر حال از خوندن تحلیلهای تربیتی جناب عبداللهی حالم بد شد.باتشکر از سایت سخن معلم.
من هر گونه تنبیه دانش آموز را محکوم می کنم.
ولی باید سیستم نیز به فکر چاره اندیشی و ریشه یابی مشکل باشد
اگر عدم تنبیه یک استاندارد جهانی هست طبق فرمایشات شما کدام شرایط دیگر حال حاضر آموزش و پرورش ما طبق استاندارد جهانی است؟
شما هر چقدر در زشتی تنبیه سخنوری بفرمایید تا زمانی که کلاس های درس فقط یک چهار دیواری بدون امکانات و تعداد غیر استاندارد دانش آموز به معلم را در کلاس درس داریم و از معلمی در جامعه فقط یک اسم تو خالی مانده بدون ارزش واقعی، باز شاهد همین اتفاقات خواهیم بود.
باید زمینه های ایجاد رفتار نابهنجار برداشته شود و سپس هر کسی خطا کرد بدون هیچ گذشتی اخراج شود.
مجددا من تنبیه را محکوم می کنم از هر نوع.
قوانین مسخره ی آموزش و پرورش یعنی قوانینی که صرفا توش مطرح شده که اگر دانش آموزی تخلف کرد، بار اول تذکر خصوصی، بار دوم تذکر در جمع، بار سوم تعهد کتبی و احضار والدین، بار چهارم اخراج سه روزه و بار پنج تغییر مدرسه در صورت امکان. مسخره به معنای واقعی. چرا به دلیل غیر قابل اجرا بودن در اکثر مواقع! چون سری تخلف ها در حدی نیستن که با این سرعت دانش آموز رو بفرستی به یه مدرسه ی دیگه، یا مدرسه ی دیگه ای در این اطراف موجود نیست، یا مدیران و خود آموزش و پرورش همکاری نمی کنن و خیلی دلایل دیگه.
اما مسخره ترین قسمت ممکن اون جاییه که اصلا شدت و نوع تخلف رو مطرح نکرده! یعنی مثلا دعوا با همکلاسی رو هم همون برخوردی رو واسش در نظر گرفتن که سیلی زدن به معلم!!! یعنی اگه یه روانی تو کلاست باشه که تصمیم بگیره نابودت کنه دو بار اول رو با خیال راحت می تونه باهات هر کاری انجام بده! دقیقا هر کاری طبق این قانون!!!
حالا شما ممکنه بگین ایراد از معلمه! باشه نظر شما قبول!!! ولی به هر دلیلی اگر دانش آموز تخلف کنه باید باهاش برخورد متناسب بشه. مسخره یعنی این و به همین خاطره که معلما اجراش نمی کنن.
...
فرموده بودین معلم باید رفتارش طوری باشه که این مشکلات پیش نیاد، به نوعی رفتارای زشت دانش آموزا رو تماما به گردن معلما انداختین گویی دانش آموزان کاملا معصوم هستند و اصولا هیچ دانش آموز روانی یا دارای تربیت غلطی در جامعه وجود نداره!
آقای شیرزاد، هیچ معلمی، تاکید می کنم هیچ معلمی نمی تونه کاری کنه که هیچ دانش آموزی هرگز تخلف نکنه، در دنیای انسان ها چنین کسی وجود نداشته و نخواهد داشت. حتی یاران پیامبر با اون عظمت و معصومیتش هم خالی از اشتباه و گناه نبودن (به غیر از اهل بیتش)، پس چطور انتظار دارین معلم کاری کنه که هیچ کس هیچ خطایی نکنه و در نهایت افراط تمام خطاهای دانش آموزا رو ناشی از رفتار معلم می بینین؟! این از اون ور بوم افتادن و نهایت افراطه و ظلم در حق معلمانه.
این که چه ابزاری می خوایم؟! تغییر از قوانین به واقع مسخره و جایگزین کردن اون با قوانین بازدارنده و قابل اجرا. مسئولیت قائل شدن برای والدین در قبال رفتارهای ناپسند فرزاندشون و پاسخگو کردن اون ها. ارزش قائل شدن برای معلمان و این که هر عمل بی ربطی رو در مدرسه به گردن معلم و مدیر نندازن. بذارین چند مثال از اطرافم و خبرها بزنم.
دانش آموزی به زیر میز رفته بود، معلم صداش می کنه، سر دانش آموز به میز می خوره و زخمی میشه، والدین شکایت می کنن و دیه ی نسبتا سنگینی برای معلم می برن! مسخره تر از این هم میشه؟ بی ارزش کردن معلم تا چه حد؟ پایین تر از معلمم داریم تو این قوانین مسخره؟
مثال دیگه! معلمی به دانش آموزی که مشق ننوشته بود میگه چرا مشق ننوشتی؟ والدین شکایت می کنن که به چه حقی به بچه ما همچین حرفی زدی؟!!! مدیر و آموزش و پرورش هم بازخواستش می کنن!!! این خاطره ی یکی از همکاران بود که شخصا شنیدم.
ادامه دارد
تو خبرها اومده بود، دانش آمزی در حیاط مدرسه به عنوان شوخی رو همکلاسیش می پره و باعث مرگ همکلاسیش میشه! مدیر مدرسه میشه مجرم درجه اول و دانش آموز مجرم درجه سه!!!!! تقصیر مدیر چی بوده؟ آیا مدیر می تونسته این اتفاق رو پیش بینی کنه؟ آیا حتی اگه مدیر در چند قدمی اون ها هم بوده می تونسته از یک شوخی ناگهانی پیشگیری کنه؟ مدیران و معلمان غیب گو یا سوپرمن نیستن.
این قوانین مسخره باعث شده که دانش آموزا و والدین جری بشن و به بهانه های مسخره از معلم و مدیر شکایت کنن و تهدیدشون کنن، معلم در پایین ترین سطح ممکنه قرار بگیره، حتی پایین تر از دانش آموز، طوری که به ابزار برخی دانش آموزا برای تهدید معلم ها تبدیل شدن!!! اینه پایین آورن شان معلم، اینه تحقیر معلم.
من یک نظامی هستم. شما اول باید بروی توی همه پاسگاهها و بازداشتگاههای ایران کار بکنی تا بفهمی که مجرم های الآن مجرم های چند سال پیش نیستند.
الآنه مجرمها خیلی بی تربیت شده اند و هرچه سر بازجویی آنها ارشاد می کنیم اصلا حالیشان نمی شود که ما چقدر فرهیخته و دلسوزیم.
اصلا کل جامعه این را فهمیده اند، الا شیرزاد عبداللهی و این مجرمین بدبخت که ما نیروهای فرهیخته (که مادرزاد با شکنجه و تنبیه مخالفیم؛ بر منکرش هم لعنت) چقدر در رنج سرما و پاس شب در شهرهای شلوغ و وسط این همه آدمکش سبیل کلفت و قاچاقچی هایی که خون از مویرگ های چشمشان زده بیرون و زنان خیابانیی که بوی تعفن می دهند و معتادانی که کرم یرشان داشته و ... آآآووووووو مگر تمام می شود فهرست بدبختی های ما قشر خیلی فرهیخته و دانشمند.
حالا یه ماموری جایی زد یکی را کشت. آقا فقط یکی را کشته، تو چرا نمی فهمی. ما هشتاد میلیون جمعیت داریم با کدام جراتی موضوع کوچکی مثل قتل یک نفر را اینقدر بزرگ می کنی ای ...؟
حالا یه ماموری (که لیست بدبختی هایش تمام بشو هم نیست) حواسش نبود و با ماشین از روی یک نفر رد شد. این استکبار جهانی هم که فورا موبایل دوربین دار اختراع کرد و به دست این جماعت شورشی فتنه گر داده ، از همکار مظلوم و فرهیخته ما که کلی بدبختی برای خودش دارد فیلم گرفتند. آقا چرا نمی فهمی که ما هشتاد میلیون جمعیت داریم که ماشین فقط از روی یکی از آنها رد شده! چرا این قدر موضوعی تا بدین حد کوچک و بی اهمیت را بزرگش می کنی؟
حالا یه بارم در جایی ... یعنی توی ... نمی فهمی که از بین هشتاد میلیون جمعیت که اتفاقا هرروز هم نوشابه میل می کنند و دیدن شیشه نوشابه اصلا هم برایشان ترسناک نیست، این یک مورد اصلا ارزش خبری و هوچی گری ندارد.
من به شما نصیحت می کنم اولا برو در تمام پاسگاهها و نقاط مرزی کشور یک مدتی با همه این بدبختی هایی که گفتم کار کن بعد بیا برای ما از این مقالات بنویس.
ای فیلسوف، ای همه چیز دان، ای عالم، ای حکیم متاله...
حالا در یک بازداشتگاه یکی هم زد یکی را ناقص کرد. تقصیر مدیر(ببخشید) رییس پاسگاه چیه؟ از این هم مسخره تر؟ واقعا این همه قوانین مسخره و دست و پا گیر را نمی بینی که برای چهارتا متهم و بی سر و پا و ... چه کلاسی که نگذاشته اند! برای ما جماعت فرهیخته حقوق بشر حقوق بشر می کنی؟
اول برو بگو اون دکلی را که دزدیده اند بیاورند بگذارند سرجایش، 3هزار میلیارد را هم ایضا، بعد کلا اینجا را سوییس بکنند بعدش بیا و برای ما نطق بفرما. ما هم حالش را داشتیم فحش می دهیم، نداشتیم اینترنت را قطع کرده و همچنان فرهیخته مندانه مشغول استعمال بطری و رد شدن از روی مردم و ... خواهیم شد.
فقط گفته باشم که من با شکنجه متهم مخالفما
من یک قاضی شریفم که حالا یک قاضیی جایی مرتکب خطایی شد. اصلا تو می دانی حجم پرونده هایی که در روز به دستمان می رسد چقده زیاد است؟ اصلا می دانی این قوانین مسخره چقدر دست و بال ما قضات شریف و فرهیخته را بسته اند؟
تو اول باید بروی و در کل دادگاههای ایران کار بکنی تا بفهمی که این جا سوییس نیست.
اینجا ایران است که از سر و کول ما دزد و جانی و معتاد و چاقو کش و ... رد می شود. اصلا وضع پاسگاههای ما را ببین. ما جا داریم دیگه متهم تویش نگه داریم؟! این همه معتاد و قاچاقچی که هرروز به ما زنگ می زنند و تهدیدمان می کنند را نمی بینید؟
حالا آمدیم و یک قاضی خیلی فرهیخته ای وسط این حجم کار از شوخ و شنگی و زبان نافهمی متهم پدر سوخته ای (که با متهمین چند سال قبل خعلی فرق دارد و تو اینها را نمی فهمی) به تنگ آمد و داد ببرند که پدرش را ... (ببخشید) کمی تعزیرش کنند!( آنهم تازه برای خودش خوب است به جان عمه مان! گیریم او نمی فهمد یعنی تو هم نمی فهمی؟!!!)
ما هشتاد میلیون جمعیت داریم! واقعا نمی فهمی که این موضوع تا چه حد کوچک و بی اهمیت است؟ اول بگو بروند آن دکلی را که دزدیده اند بیاورند بگذارند سرجایش، 3هزار میلیارد را هم ایضا بعدش بیا و برای ما از این آروغ های حقوق بشری بزن!؟ چقدر سوسول!
من یک پزشک شریفم که خیلی هم فرهیخته هستم و پایه ام هم در مدرسه خیلی قوی بوده . ما در مدرسه خیلی بدبختی ها کشیدیم چون برخی از معلم های زبان نفهم بودند که هرچه قدر بهشان می گفتیم که این همکلاسی های بی کلاسی که در کلاس هستند که هم بی تربیتند و هم درس نخوان را بریزید بیرون گوش نمی کردند!
ما خیلی سختی کشیده ایم! اینقدر سختی کشیدیم که هیچ مرغی موقع تخم گذاشتن نکشیده است! ما برای فرهیخته شدن چه شبهای سردی که بی خوابی نکشیدیم. چه مهمانی هایی که نرفتیم؟ چه غذاهای سرد و حاضریی که نخوردیم. 20 سال به جای یللی و تللی پدر خودمان را درآوردیم و تا زه بعدش طرح در منطقه محروم و و انترنی و آوووووو... مگر تمام می شود این لیست بدبختی های ما!؟
حالا یک همکاری ( که آنهم خیلی فرهیخته است و پایه اش قوی بوده) آمده و یک بخیه جزیی (خیلی ریز، همش انقده!) را کشیده! این همه هوچی گری و مصاحبه با وزیر و ... اش دیگر چیست؟! من یک روز در جنگلی گم شده بودم و گرگها دنبالم کرده بودند که خوشبختانه یک هو یک سوپرمن سفید پوشی آمد و کلهم اجمعین گرگها را با حرکات جکی چان و ژانگولر تار و مار و فراری داد، بعدش مرا به خانه اش در روستا برد. آنجا فهمیدم که این آقا هم پزشک روستاست، هم پاسبان، هم کدخدا، هم بابابزرگ و ... روستا! بهشان گفتم بیا بریم شهر ولی ایشان یه دوجین فحش به شهریهای گرگ صفت و بی وجدان و خانه خراب و ... دادند و من نیک دریافتم که همکار ما در شهر می تواند بخیه از چانه بیماری بکشد چون این سوپرمن را در روستا داریم!
ببخشید که من یادم رفت و (مثل رفقای قبلی) به توی فیلسوف نمای همه چیز دان همیشه پیدا بشو نگفتم که ای,,,! تو اول باید در تمام بیمارستانها و درمانگاهها و خانه های بهداشت ایران کار کنی تا بفهمی که ما پزشکان و پرستاران بدبخت در چه محیط آلوده و کثیفی با یک عده میکروب مجسم داریم سر و کله می زنیم! ایییییشششششش! نه دندان دارند! نه بر و رویی! نه لباس تمیزی! کفششان هم که گل آلود. دهانها بدبو! دولت اگر راست می گوید اول بیمارستانها را از این بیماران آلوده! پاکسازی کند بعدش حقوق ما را به اندازه پزشکان اسکاندیناوی و سوییس بالا ببرد بعد بیا و از این حرف های حقوق بشری و سوگندنامه بقراط و منشور حقوق بیمار (اصلا اسمش هم منشوری است!!) بزن!
این قوانین مسخره هم که دست و پاگیر! مگر می شود بیمار بی پول و عصبانیی را برد و در بیابان رها کرد؟! مگر می شود بخیه زده شده را پس گرفت؟! فورا فیلمت را عوامل مزدور و خودفروخته می گیرند و در رسانه هایی که اصلا شان پزشکی را نمی فهمند و به خون ما تشنه اند و به ما حسودیشان می شود پخش می کنند!
یک عده پزشک خاک بر سر که معلوم است از جاهایی پول می گیرند و دستشان با فرادستان! در یک کاسه است جمع شده اند و مدام علیه قشر فرهیخته مند و خیلی بفهم پزشک مطلب می نویسند!
ولی خدایی به یه روانپزشک خودتو نشون بده ممنون
عوضش به این فکر کن که ما معلمها ماشینمان چپ کرد و مدرسه مان را آتش گرفت و ما قاضی ها چقدر پرونده را سیم ثانیه ای حکم می دهیم و اصلا وقت شریف مردممان را با سوسول بازیهای حقوق بشری (مثل وکیل مدافع و هیات منصفه و ...) نمی گیریم و پزشکان ما چقده را بی حق ویزیت ، ویزیت می کنند! و ماموران ما چه حوادثی که در سیستان و خراسان ندیده اند و... .
مگه همکاران ما با همین تعابیر تنبیه بدنی را توجیه نمی کنند؟! خواستم از زبان اصناف و اقشار دیگری هم بشنوند بلکه خودشان قضاوت کنند که چنین توجیهاتی از سوی پلیس و پزشک و قاضی و ... پذیرفتنی ست یا خیر؟
و در آخر... ای فیلســــوف! ای دانشمنــــــــد! ای حقوق کـــــــودک! ای روانشنااااااااس! اینجا سوییس نیست! ما حقوقمان کم است و اعصاب نداریم! وقتش برسد روزنامه آتش می زنیم و به وقتش هم با لگد از خجالت دانش آموزش در می آییم. تا کور شود هرآنکه نتواند دید!
ما خودمان ادعای گرفتن حقوق معلمان سوییس و پشت چراغ نماندن معلمان آلمان و ... را داریم. شما دیگه برای ما سوسه نیا!؟
یعنی نخواندید که بنده با نام های ناشناس در ناشناس ؛ ناشناس در ناشناس دو و ناشناس به توانn پیغامهایی نوشتم که برادر من، همکار من این توجیهات بی نهایت شرم آور است و اگر بنا باشد هر فردی در هر شغل و لباسی چنین مسایلی را بهانه کند به جای جامعه باید در جنگلی از دیو و دد زندگی کنیم!
واقعا فهمیدن کنایه هایی تا بدین حد آشکار، این همه سخت بوده؟
می سوخت و راه چاره ای می اندیشید و سطح بهداشت فردی آنان را ارتقا می دادید نه این که اینگونه آنان را توصیف کنید. شما که اینقدر از بیماران متنفر هستید با چه هدفی پزشک شده اید
بسیار متاسفم