سمینار بررسی نهاد دانشگاه در ایران
به گزارش خبرگزاری دانشگاه آزاد اسلامی (آنا) مقصود فراستخواه عضو هیات علمی موسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی گفت: « دانشگاه در اروپا هم نهاد بود؛ یک نهاد تمام و شهری؛ نهاد دانشگاه نیز از زیستاجتماعی مردم، مانند دیگر نهادها ساخته شده و هنجارهای خاص خود را دارد. پشت دانشگاه یک زیست اجتماعی، یک اکوسیستم، یک زیستبوم است. پشت دانشگاه حس سوژگی وجود دارد، انسانی که میگوید من میخواهم بفهمم. پشت دانشگاه طبقات متوسط نیرومند است. پشت دانشگاه آپاراتوسهای اجتماعی، اقتصادی، مدنی، صنفی و حرفهای است.»او ادامه داد: «دانشگاه به این معنا یک نهاد نیرومند بود؛ ولی به این معنا در ایران یا نهاد نبود یا نهاد نیرومندی نبود. اگر تامل کنیم میبینیم که هسته اجتماعی دانشگاه در ایران ضعیف است.
فراستخواه افزود : ما ستاره دانشی داشتهایم اما مؤسسات دانشی نداشتیم. ابوریجان بیرونی اوج دانش است ولی محمود غزنوی او را به سوی خود میکشد، از او سوال میپرسد ولی از جوابش خرسند نمیشود و دستور میدهد که او را زندانی کنند. یعنی ما ستارههایی داریم که مؤسس نمیشوند. حتی مدرسههای سمرقند، نیشابور، بخارا و بلخ در لوح زرین تمدن ایران وجود دارد اما اینها ملحقات نهادهای دیگر بودند. ما حتی مدرسه هم نداشتیم، بیت، مدرسه بود؛ مسجد، مدرسه بود؛ حتی مدرسه هم از ملحقات نهادهای مختلف بود. بنابراین میتوان گفت که دانشگاه در دوره معاصر ایران به تصاحب ایدئولوژیهای مسلط درآمده است. هسته ضعیفی دارد و در زیر ایدئولوژی مدرنیزاسیون دولتی قرار دارد.»
فراستخواه گفت: «یک دولت داریم که هستههای زیادی دارد و الان میخواهد نوسازی کند. حال میگوید ساختمانی هم به نام دانشگاه داشته باشیم و دقیقا به نام Building دانشگاه تهران را راهاندازی میکنند. رضاشاه هم 8 سال مدام گفت بسازم، نسازم و بالاخره ساخت. او میخواست بچهها به خارج نروند، مدرسهها چون متعدد بودند و نمیتوانستند آنها را کنترل کنند آنها را در قالب مشخصی قرار دادند تا بتوانند کنترل کنند. پس اولین ایدئولوژی که دانشگاه به آن دچار شد ایدئولوژی مدرنیزاسیون دولتی بود. بعدها نیز موجودیت آکادمیک دانشگاه تحتالشعاع ایدئولوژیهای دیگر اعم از چپ یا مذهبی قرار گرفت.»
او گفت: «دانشگاه بعد از انقلاب اسلامی این بار تحت سیطره ایدئولوژی اسلامیسازی قرار گرفت. این بار دانشگاه به دستگاه ایجاب ایدئولوژی اسلامی تبدیل شد.» عضو هیات علمی موسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی گفت: «ایدئولوژی خصوصیسازی سومین ایدئولوژی است که دانشگاه به تصاحب آن در میآید و الان ایدئولوژی بازار در دانشگاه سر برآورده است. دانشگاه یک نهاد اجتماعی و عام المنفعه است، سرشت اجتماعی دارد. یک نهاد مدنی است که حساسیتش به خیر عمومی است و این در حالی است که 85درصد دانشجویان ما با عناوین مختلف برای درس خواندن پول میدهند. در کشور آلمان آموزش رایگان است و جاهایی هم که دانشگاهها پول میگیرند، دانشجویان قبل از آن میتوانند از صندوقهای مختلف انواع کمکهای بلاعوض دریافت کنند.»
او به تصاحب دانشگاهها از جانب دولت اشاره کرد و گفت: «در مجموع دانشگاهها با این همه پولی که از مردم میگیرند تحت سیطره دولت هستند. یعنی پول از خانوادهها و تصاحب از سازمان اداری دولت، از سازمان بروکراتیک دولت، یعنی یک دیوانسالاری دستوپاگیر به یک مدیریت دولتی؛ حتی در دانشگاه آزاد اسلامی، دانشگاه پیامنور، غیرانتفاعی، علمی - کاربردی و ... وجود دارد که برای هر چیز کوچکی باید بخشنامهای بیاید تا آن را عمل کنند. جذب استاد، جذب دانشجو، برنامههای درسی و ... همه با نظر دولت انجام میشود. دانشگاهی میخواهد هفته پژوهش را برگزار کند باید بخشنامهای صادر شود و بگوید شما باید از این تاریخ تا آن تاریخ این کار را بکنید. این یک پارادوکس عجیب، یک مهملنما، یک تناقضنما است که 85 درصد پول از مردم و تصاحب از دولت باشد. آن هم نه یک سازمان بلکه یکبار که من شمردم 17 سازمان بر یک دانشگاه تسلط داشتند. همه متولیان مستقیم و موازی از شورای عالی انقلاب فرهنگی، وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری و ... حرفی برای گفتن دارند.»
او گفت: «در مملکتی که رئیس دانشگاه بیاذن دولت نمیتواند انتخاب شود، همان رئیس دانشگاه از سوی دولت مأموریت پیدا میکند درآمدزایی کند. به دولت میگوید پول کجاست؟ میگویند از مردم بگیر. ما تعدادی پرولتاریای سفید هم در دانشگاه داریم که حتی حکم استخدامی هم دارند. در همه جای دنیا به رئیس دانشگاه President و به دانشگاه سرزمین گفته میشود. به مدیریت دانشگاه Governance میگویند، در حالیکه در ایران دانشگاه یک سازمان دولتی با مدیریت دولتی است.»
فراستخواه ادامه داد: «ما دانشگاهیان ایران هم باید هزینه ایدئولوژی دولت را بدهیم و هم خرج سرمایهداری پولی را؛ و از دو سو دچار یک چمبره هستیم. بنابراین در طول 8 دهه دانشگاه نتوانسته است هویت آکادمیک خود را از گفتمانهای مسلط مستقل کند. ما گاهی با کلمات گرد و غبار میکنیم و بعد میگوییم چرا راه دیده نمیشود، یکی از مشکلات ما در جامعه این است که زبان و ذهنمان آشفته است و به این ترتیب یک زندگی آشفته را ساختهایم.»
این استاد جامعهشناسی گفت: «ایدئولوژی یک معرفت محصوری است که با صدای بلند، دعوی سخن گفتن از یک کلیت میکند. همه چیز پول، یک ایدئولوژی میشود. همه چیز یک نژاد، یک ایدئولوژی میشود. دانشگاهها ظرفیتهای فکری و عملی فعالی دارند و در مقابل ایدئولوژیها و تسلطها واکنش نشان دادهاند و دانشگاه این را در تاریخ خود دارد. در مقابل تمامیتخواهی، دانشگاه نخبگانی به وجود آورده است که وقتی لازم شده است با آموزش به مردم دموکراسی را تقویت کرده است و انواع کمکها را به جنبشهای اجتماعی جوانان، زنان، زیستبوم و ... داشته است.»
فراستخواه به میدانهای مختلف حول دانشگاه اشاره کرد و گفت: «هر میدانی یک کسب مطلوبیت خاص خود را دارد. یک میدان بازار است، در بازار کسب مطلوبیت از ثروت است و کسی که در این بازار کار میکند مطلوبیت را از سود و ثروت کسب میکند، و اگر بازاری بتواند رفاه مردم را تأمین کند این بازار تا حدی مشروعیت پیدا میکند. در میدان دولت، کسب مطلوبیت از طریق کسب قدرت است و مشروعیت دولت در آزادی و رضایت مردم است. یک میدان دیگر، دین است. در این میدان کسب مطلوبیت در رستگاری است، در این میدان همه مطلوبیت یک مؤمن این است که نجات پیدا کند، مشروعیت این میدان هم تساهل و عدم خشونت است و اینکه اجازه دهد دیگران هم به دنبال رستگاری بروند و به کسانی که نمیخواهند دنبال رستگاری بروند حق بدهد و نیز حق بدهد به همه کسانی که انواع روایتهای دیگری از رستگاری دارند.»
او گفت: «منظور من از گفتن این میدانها این بود که بگویم یک میدان یا یک موجودیت هم به نام دانشگاه وجود دارد. میدان دانشگاه، میدان دانش، علمورزی و علم آموزی، مطلوبیت خود را از پیجویی حقیقت و پرسش از حقیقت کسب میکند. دانشمندی که بتواند از حقیقت امور آزادانه بپرسد مطلوبیت دارد؛ مشروعیت دانشگاه صحت، دقت و عینیت روششناختی است. در دانش استفتائات مطرح است و میخواهند به مرزهای دانش برسند.»
او همچنین به دخالت میدانهای دیگر در میدان دانشگاه اشاره کرد و افزود: «به نظر من بازیها و گرامرهای میدانهای دیگر وارد میدان دانشگاه شده است. دانشگاه با قواعد بازی خود نمیتواند بازی کند. از هنجارها و معیارهای خودش جا مانده است و نمیتواند با معیارهای یک بازار و یک سازمان دولتی کار کند. در نتیجه یک آنومیک، یک فساد به وجود میآید. استاد به دانشجو رشوه میدهد و دانشجو به استاد؛ دانشجو میگوید من پایاننامه مینویسم و شما ارتقا پیدا میکنید و استاد هم میگوید من ارتقا پیدا کنم شما هم از این فروشگاه مدرک، مدرکی میگیرید و میروید. دانشگاه در وضعیتی است که خودش را تولید میکند، خودش را سر پا نگه میدارد بدون اینکه به جامعه چیزی بدهد. دانشگاه اگر قوی یا ضعیف است تا حد زیادی به خودش مربوط است مشکل دانشگاه ضعفهایی است که طیفهای طبقه متوسط دولتساخته دانشگاهی ما دارند. طبقه متوسط ما یک طبقه متوسط درخور نیست، یک طبقه متوسط دولتساخته است و این ضعف بزرگ دانشگاه است.»
فراستخواه گفت: «در دانشگاه یک اشرافیت دانشگاهی وجود دارد. زینتالمجالسهای دانشگاهی، مجلس آرایان، برجعاجیها، دانشگاهیانی که کارشان شرکت در جلسات است. برنامه این افراد این است، صبح از خواب بیدار میشوند، به منشیشان مراجعه میکنند، میگویند ما امروز باید چه کار کنیم؟ به آنها میگویند صبح، جلسه هیات ممیزه، بعدازظهر هیات تحریریه، فردا در شورای دانشگاه و پسفردا هم در همایشی سخنران کلیدی هستید. اینها گاهی در حضور مقامات سیاسی جمع میشوند و گاهی هم در جلوی مقامات سخن میگویند و گاهی هم خودشان جزو مقامات هستند. اینها منتظر هستند روزی مقامشان تمام شود و به دانشگاه بیایند. من اسم اینها را آریستوکراسی دانشگاه گذاشتم. این دانشگاه، دانشگاه نمیشود همین خیابان انقلاب میشود.»
عضو هیات علمی موسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی دیگر طیفهای فسادبرانگیز دانشگاه را برشمرد و گفت: «گونه دیگری به اسم کنتراتوری دانشگاهی هم وجود دارد. اینها استادان پیمانکار هستند. اینها در واقع کمتر در دانشگاه دیده میشوند، با سازمانها و شرکتهای بیرونی مشغولاند، پروپوزال مینویسند، گزارشهای تحقیقی برای شرکتها آماده میکنند، ارائه میدهند و چیزهایی را مطرح میکنند که کارکنان آنجا را تحت تاثیر قرار میدهند. گونه دیگری هم به اسم پرولتاریای دانشگاهی وجود دارند که رزومهنویس هستند. کار این افراد تولیدکردن مواد است برای اینکه ارتقا بگیرند. دانشگاهیانی که عاشق پرسیدن از دانش هستند، اینجا غریباند. اینجا غربای دانشگاهی تنها هستند، کسانی که در میدان علم غریب ماندهاند برای اینکه دغدغه علمی دارند.»
او گفت: «نوعی منصبگرایی دانشگاهی نیز اتفاقا وجود دارد. من با این افراد مصاحبه کردهام. این افراد میدانند چگونه وارد لینکهای قدرت و منصب شوند. میدانند 4 سال بعد چه اتفاقی میافتد و از آن وقت در دانشگاه آماده میشوند تا مدیریتهای دانشگاهی را قبضه کنند. به نظر من این دستهها گالریهای علمی را نگهداری میکنند و کارکنان دانشگاهی هستند. علوم انسانی و اجتماعی یعنی پرسش بیوقفه از حقوق، زیبایی و عدالت؛ این کار دانشگاهی است که متاسفانه در ایران مهجور و مغفول مانده است.»
نظرات بینندگان
تعیین اهداف کلان دانشگاه توسط دولت منتخب ملت (با توجه به نیاز کشور) قابل قبول است ولی این اهداف نبایستی با تغییر دولت تغییر عمده ای داشته باشد. روش رسیدن به این اهداف هم باید عمدتا" به عهده دانشگاه و تا حدی وزارت علوم باشد. مدرک دادن دانشگاه ها ضروری است تا مردم با اطمینان از نیروی متخصص و ماهر استفاده کنند. اما در حال حاضر هدف دانشگاه مدرک سازی و مشغول کردن جوانان است. مانند پادگان ها که حدود 2 سال عمر جوانان را تلف میکنند در حالیکه می توانند با یک دوره کمتر از 3 ماه آنچه لازم است بیاموزند.