یکی از ریشه دار ترین مناقشات میان ملتها و دولتها، وجود تبعیض و بی عدالتی در ابعاد و عرصه های مختلف زندگی ست. رفتارهای تبعیض آمیز دولتمردان در ادارات و نهادها و سازمانهای مختلف با مراجعین خود، هرگز از نگاه تیزبین مردم پنهان نمی ماند و این قبیل تبعیض ها همواره محل نارضایتی و گله گذاری ست.
حتی مردم تفاوتهای فاحش میان خود و از خودبهتران را در استفاده از اقامتگاه ها و تفرجگاه ها و اماکن فرهنگی و هنری و فضاهای ورزشی و گردشگری و... را زیر نظر می گیرند و نارضایتی خود از چنین نابرابری های سخیف و زیرکانه را به طرق مختلف ابراز می دارند و دهن به دهن نقل می کنند! اما در این میان، تفاوت در کیفیت خدمات عمومی همچون آموزش و بهداشت و درمان و تفاوت فاحش در میزان حقوق و دستمزد و شرایط امرار معاش در میان اقشار مختلف جامعه بسی آزاردهنده و غیر قابل توجیه است.برخورداری از حداقلهای لازم برای داشتن یک زندگی سالم و شرفتمندانه، حق مسلّم تک تک انسانهاست و این حداقلها، خط قرمز تمام انسانهای روی زمین و سازمانهای ملی و بین المللی ست. حق دسترسی به آب و غذای کافی، حق داشتن سرپناه امن و حق برخورداری از تن پوش مناسب و آبرومندانه، جزو ابتدایی ترین حقوقی ست که هیچ کسی حق ندارد دیگری را با هیچ دلیل و برهانی از آنها محروم کند. اما متأسفانه در این برهه از تاریخ که همگان دم از مدنیّت و انسانیّت میزنند، نه تنها شاهد وجود تبعیض و بی عدالتی در تمام زمینه های فوق الاشاره در جامعه هستیم، بلکه فاصله های نجومی باورنکردنی در میان سطح درآمد مردم با یکدیگر را نیز شاهدیم؛ فاصله بین حقوق معلمان حق التدریس یا دستمزد کارگران قرارادی و یا دریافتی مستمری بگیران تأمین اجتماعی با حقوق و مزایای نجومی برخی از کارمندان ارشد در یک وزارتخانه، بانک، عدالتخانه و... مثالهای روشنی از این فاصله های نجومی ست که چیستی و چرایی آن در منطق یک نظام اجتماعی سالم نمیگنجد.
فاصله های نامعقول و غیرقابل پذیرشی که معنای واضح آن، محرومیت عده ای از مردم از حداقلهای زندگی و برخورداری عده ای دیگر از همه چیز در حدّ اعلاست. تفاوتهای فاحش و وحشتناکی که برای فرودستان و فقرا، زندگی پر درد و مشقت بار و برای فرادستان و ثروتمندان، زندگی بی درد و لاکچری به ارمغان آورده است.
امروزه وجود نابرابری و تبعیض در جامعه بر کسی پوشیده نیست؛ به یمن شفافیت نیم بندی که در پی پرسشگری و مطالبه گری عمومی ایجاد شده و به مدد آگاهی همگانی که به برکت شبکه های اجتماعی محقق گردیده و به کمک اطلاعات پراکنده حاصل از همجواری زیستی در عالم واقع، همه مردم از وجود نابرابریهای غیرقابل توجیه در میزان درآمد اقشار مختلف جامعه باخبرند و می دانند که مثلاً حقوق و مزایای نقدی و غیرنقدی کارمندان و کارکنان قوای سه گانه کشور یا شرکتهای دولتی و خصولتی و شهرداری ها و بانک ها و پزشکان و اساتید دانشگاه و معلمان و کارگران و... به چه صورت است و چه تفاوت هایی باهم دارند و یا حتی به طور مستقیم و با تمام وجود می بینند و لمس میکنند که چه تبعیض های آشکاری در میان کارمندان و کارکنان حوزه های صف و ستاد در یک سازمان وجود دارد! و مگر مضحک تر و مسخره تر از این هم می شود که در یک دستگاه واحد، کارمندان وزارتی و ستادی پشت میز نشین، از کارکنان صف همان دستگاه که در خط مقدم اجرا و عمل، بار اصلی مسئولیت را بر دوش میکشند، حقوق و مزایای بیشتری داشته باشند و سهم بیشتری از بیت المال ببرند!؟
اما هدف از نگارش این مختصر، توضیحِ این واضحات نیست بلکه یادآوری زندگی مشقت بار طیفی از زحمتکشان جامعه است که دوران نشاط و جوانی خود را صرف ملت و مملکت کرده اند و اکنون به دلیل سپری شدن دوران طلایی عمر و سالهای سرشار از انرژی شان، از کار کنار گذاشته شده و اصطلاحاً بازنشست شده اند.
همان عزیزانی که سلامت و نشاط و نیروی جوانی خود را حداقل به مدت سی سال برای چرخش چرخهای کشور هزینه کرده اند و اکنون که خسته و ناتوان گشته و نیازمند رعایت و حمایت بیشترند، بیشتر منزوی و محروم اند! همان هایی که در مقام حرف، با واژه احترام آمیز پیشکسوت وصف می شوند اما در مقام عمل، با توجه به اینکه از نگاه ناسپاس دولت و حاکمیت، دیگر سرمایه انسانی و نیروی کار محسوب نمیشوند، به فریاد مظلومیت و دادخواهی شان هیچ اعتنایی نمیشود.
البته کسی نیست نداند که مشکلات زندگی این طیف از پدران و مادران جامعه تازه همزمان با بازنشستگی شروع می شود؛ انواع آسیب ها و ناتوانی های جسمی و روحی و امراض ناشی از کهولت سن به سراغ شان می آید. فرزندان جوان در حال تحصیل و یا بیکار در خانه دارند. فرزندان شان به سن ازدواج رسیده اند و به کمک آنها نیاز دارند. شاید نوه هایی دارند که نگاه شان به دستان پر چروک آنان است.
جبر زمانه بر زلف و محاسن شان گرد پیری افشانده و در جایگاه بزرگ قوم نشانده و خانه شان در میان نزدیکان و فرزندان، مرکزیت یافته و کانون رفت و آمد گشته و بسی پر هزینه شده است. ... و کسی نیست نداند که با توجه به تعریف امروزی خط فقر، در حال حاضر بسیاری از بازنشستگان عزیز، با این حقوق و مقرری ناچیز، با توجه به شرایط دشوار اقتصادی کشور، زیر خط فقر قرار گرفته اند و کارشان از فقر نسبی گذشته و در فقر مطلق گرفتار آمده و با مشکلات عدیده ای روبه رو شده اند و چرخ زندگی شان واقعاً نمی چرخد.
با این اوصاف، این روزها که سخن از افزایش ۵۰ درصدی حقوق کارمندان و کارکنان دولت است، کسی از دولتمردان نامی از بازنشستگان نمیبرد!
انگار دولتمردان فراموش کرده اند که بازنشستگان امروز نیروی کار دیروز بودند. انگار فراموش کرده اند که این مردان و زنان نجیب نیز مثل همتایان شاغل خود، سهمی در بیت المال دارند!
لازم به یاد آوری ست که پیش از این نیز تفاوت فاحش و فاصله زیادی بین حقوق و مزایای شاغلین با حقوق و مقرری بازنشستگان وجود داشت و مطالبه همسان سازی حقوق، در راستای کاهش این فاصله و بهبود معیشت بازنشستگان بود. اما افزایش ۵۰ درصدی حقوق کارمندان و کارکنان دستگاههای دولتی -که قطعاً حق شان است- و محروم ماندن بازنشستگان از این افزایش، این فاصله را بیشتر و بیشتر خواهد کرد و این عزیزان با این تورم لجام گسیخته، در امرار معاش و تأمین حداقلهای زندگی دچار مشکلات جدی خواهند شد.
لذا همه بازنشستگان، با عنایت به اینکه حداقل سی سال از دوران طلایی عمر خود را صرف خدمت به مملکت کرده و در تمام این سی سال، مالیات و حق بیمه بازنشستگی پرداخت کرده اند، خواهان رفع تبعیض و همسان سازی حقوق خود با شاغلین محترم هستند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
فرهنگ تکریم بازنشستگان در برخی کشورهای غربی یا استرالیا و شرق آسیا بهتر دیده میشه
با این حال واقعیت امر این است که مسبب اصلی این شرایط فلاکت بار خود بازنشستگان هستند. اگر این بازنشستگان گرفتار فقر و استثمار فقط یک ماه و به صورت جمعی و مطلق زیر بار تدریس تقریبا رایگان نرفته و بیگاری را نپذیرند مطمئن باشید که شرایط کاملا عوض می شود و آن وقت ارزش کارشان روشن می شود.
حتماً خواهید پرسید پس با این بار سنگین زندگی چه کار کنند؟ جواب کاملا ساده است منی که زیر خط فقر هستم بگذارید یک ماه از زیر خط هم پایین تر باشم. مرگ یک بار و شیون هم یک بار. ولی تردید نکنید که همه چیز بدون کوچک ترین هزینه جنبی عوض می شود.