سقراط را نخستین کسی می دانند که از فضیلت گفت و گو برخوردار بود و با تمسک به گفت و گو خطاهای روشی یا بینشی یا معرفتی مخاطبانش را برملا می کرد و به گفته ی خود همچون یک ماما در زایمان حقیقت و روشنایی به مخاطب یاری می رساند بدون آن که متوسل به خشم و خشونت و یا حذف و طرد آنان شود.
در تاریخ آمده است که بشر آن هنگام که به جای پرتاب سنگ و کلوخ آموخت که کلمه به سوی هم پرتاب کند (کلمه به کارببرد) تمدن نیز زاده شد.
تاریخ بشر هم تاریخ آزادی است هم تاریخ سیر و سلوک به سوی گفت و گو. بشر در طی زمان همه گونه ابزار برای حل مشکلات به کار گرفته است ...از ابزار سنگ تا اتم ،از فحاشی تا تندخویی ،اما پایان هر جنگ و ستیزی جز راه صلح و آشتی سرنوشت دیگری نداشته است ...در این جنگ و ستیزها چه انسان ها که قربانی شدند و چه سرمایه ها که نابود شدند و چه استعدادها که هرز رفت و چه دریغ ها و افسوس هاکه برای بشر نماند....
آموزگاری نیز به گفته ی سقراط بزرگ نقش مامایی اندیشه ها و شکفتگی حقیقت را دارد .او باید بتواند در کلاس درس نقش تسهیل گر زایش دانایی انسان به جهل خویش را ایفا کند و هدایت گر کشف خطاها شود تا بتواند از پس این دانایی به ناتوانی ها و نادانی ها به سوی شکفتگی و کشف روشنایی گام بردارد.برای نیل به چنین وظیفه ی خطیری در کلاس درس خود نیز باید متصف به اوصاف گفت و گو باشد و به سخن درست آیین گفت و گو را آموخته باشد.
تاریخ دیرین استبداد و خودکامگی در سرزمین ما همواره مانع از دیدن ما از یکدیگر شده است .ایرانی نه خود را می شناسد نه دیگری را ،چراکه اجازه ی گفت و گو و فرصت کشف هم را نداشته و نیافته است.از این رو باید تمرین گفت و گو باهم را بیاموزیم تا بتوانیم آموزگار شایسته ای درکنار نوآموزان و دانش آموزان خود باشیم .
در باب گفت و گو و آیین آن ، سخن بسیار رفته و راه و روش های بسیار پیش روی ما نهاده اند .
به هر روی نمی توان بر سفره ی پرمهر گفت و گو نشست و حداقلی از شرط گفت و گو را نداشت .
گام نخستین در گفت و گو درهدف گفت و گو نهفته است .بدین معنی که گفت و گو کننده با سلاحی از پیش مهیا شده جهت از میدان به درکردن حریف نیامده باشد بلکه با هدف رفع ابهام از یک دیدگاه یا رفتار و آسیب شناسی خطای هم به گفت و گو نشسته باشند.
دوم : گفت و گو کننده خود را واصل به حقیقت و سرچشمه ی فهم از حقایق نداند و بر این امر معترف باشد که ممکن است او نیز دچار جهل یا خطای دید و تحلیل باشد ؛ از این رو دریچه ی فهم بیشتر را به روی خود نبندد و مرز دانستن را از پیش پایان یافته نداند.
سوم : گفت و گو کننده ،غیر ،را که همانا مخاطب گفت و گوی خود می باشد،به رسمیت بشناسد و از موضعی برابر و نه مادون خود به گفت و گو بنشیند.
چهارم : گفت و گو کننده با هدف ایجاد نقطه وصل به گفت و گو بنشیند و مرزهای اشتراک را فربه ترسازد ،نه آنکه بر افتراقات انگشت نهد و شکاف ها را تشدید سازد .گو اینکه می توان از افتراقات گفت اما به نیت پررنگ کردن اشتراکات و نه عمیق ترکردن فاصله ها.
پنجم: سهم واژه ها و کلمات در سرانجام یک گفت و گو و ادامه ی آن بسیار حائز اهمیت است . گاه یک واژه یا کلمه می تواند مخاطب رابه ادامه گفت و گو رهنمون سازد و روزنه ی تفاهم را بازنگه دارد وگاه واژه ای دیگر گفت و گو را به بن بست یا خصومت کشاند و گفت و گو را دچار سکته یا انقطاع سازد.
ششم : مطلق بینی مطلق اندیشی و سودای تمامیت خواهی ( همه با من و همه مانند من) چونان رهزنی گفت و گو را تهدید می کند، ازاین رو از گوهر نسبیت نباید خود را محروم ساخت که ارمغان آن پذیرش تکثر و مدارا در گفت و گوست .نگاهی به گفت و گو در میان ایرانیان نشان از آن دارد که محرومیت از تمرین گفت و گو باهم به ویژه چهره به چهره ،ایرانیان را ناشکیبا ،کم تحمل و در آستانه ی خشونت قرارداده است .این درحالیست که تاریخ ایران گرچه خشونت ها ی بسیاربه خود دیده و لکن تهی از مدارا نبوده است .
حکیمان و عارفانی چون مولانا ،سعدی ، حافظ و شیخ ابوالحسن خرقانی قله های این گفتمان مدارا جوی ایرانی هستند .
آن هنگام که شیخ ابوالحسن می گوید:"" هرکه در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید،چه آن که نزد باری تعالی به جان ارزد البته برخوان بوالحسن به نان ارزد.""حکایت از روح تسامح گرا و دگرپذیر ایرانی دارد ؛ پس شایسته است که گفتمان مدارا را از دست ننهیم و خود را فارغ ازآن ندانیم که ما و دوران ما به گفت و گو و آیین گفت و گو بیش از گذشته محتاج است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.