وقتی از چیزی به نام تجربه زیسته (lived experience) سخن میگوییم به چه میزان به کودکی و امر آموزش در ادراک بسیاری از مفاهیم توجه داریم؟ ما همواره از طریق فرآیندهای صرفا عقلانی نمیتوانیم فرهنگ و اخلاق رویکردهای آشتی جویانه را تبیین کنیم. برای فرهنگ آشتی جویانه باید آن را زیسته باشیم. درست اینجاست که توجه به کودکی و آموزش به کودک و نوجوان از نشانههای توسعه یافتگی و عدالت جویی دولت هاست. به قول دیلتای در اثر مهم و ارزشمندش «به فهم درآوردن جهان انسانی»: «تاسفبار است که دوران کودکی قربانی دوران بزرگسالی شود. حماقت بزرگی ست که با زندگی این گونه برخورد شود و بیوقفه مراحل اولیه زندگی تحت فشار قرار گیرد و صرفا وسیلهای برای مراحل بعدی به حساب آید»
یادمان باشد که فکر در فرآیند زندگی پدید میآید و فرآیند کودکی نوع تفکر ما و میزان خلاقیت نسلهای بعدی را رقم میزند. حفاظت از طبیعت یک شبه نهادینه نمیشود. لازم است برای آن مدیریت، برنامه ریزی و تخصیص عادلانه سرمایه داشته باشیم.
شما را به خواندن نظرات مژگان احمدیه از فعالان و کارشناسان این حوزه دعوت میکنم.
***
- در توضیح اهداف مدرسه طبیعت ذکر کرده بودید یکی از این اهداف به تعویق انداختن «خاموشی تجربه» است. لطفا خاموشی تجربه را برایمان تعریف کنید.
در مورد مهارتیابی انسان برای چگونه زیستن، فرآیند متفاوتی در زمانهای گذشته که زندگی انسان درون طبیعت جاری بود، وجود داشت. این فرآیند اکنون کاملا به فراموشی سپرده شده است. صنعتی شدن افزایش جمعیت از جمله دلایل این دور شدن از طبیعت است. اما علاوه بر اینها در این چند دهه اخیر که انسان به سهولت به اطلاعات فضاهای مجازی وابستهاند و به نوعی بمباردمان اطلاعات میشوند، خیلی زمانها و فرصتهاشان به طور طبیعی به دریافت این اطلاعات اختصاص پیدا میکند که البته خیلی هم جاذبه دارد به خصوص بنا به تفاوتهای فرهنگی میزان این جذابیت کمتر یا بیشتر میشود. ولی به طور کلی انسان با یک حافظه و مجموعهای از ژنها به دنیا میآید که این حامل نوعی از اطلاعات است که به چگونه زیستن او برمیگردد. حاوی اطلاعاتی است که بشر طی سالها به طور تجربی در تاریخ زیستش، کسب کرده است. این پیشینه در طول سالیانی که انسان تکامل پیدا کرده، همچنان برای زیستن در شهرهای بزرگ و صنعتی پردازش نشده است. انسان هنوز آمادگی حضور در این فضاها آماده نشده و این مساله بسیار مهمی ست. من چندی پیش هم از پروفسور کریمی در این باره پرسوجو کردم که ایشان هم در پاسخ به این سوال که آیا انسان برای زندگی در کلان شهرها آماده شده است یا نه؟ فرمودند فرآیند رشد و تکامل مغز در طول سالیان بسیار دراز در طبیعت شکل گرفته و برای زندگی در موقعیتهای شهری هنوز آماده نیست. این به خودی خود سرفصل قابل بحثی است.
- جالب این است که این موقعیتهای «کلان شهری» به دست خود بشر پدیدار شده است! یعنی یک موقعیت پارادوکسیکال
بله، این بحث مستقلی میطلبد. در سمیناری مربوط به دستاوردهای علم آی.تی انسانها به سه دسته تقسیم میشدند. یک دسته آنهایی که به هیچ وجه نمیتوانند ارتباط بگیرند با مسایل تکنولوژیک و زندگی شهری. دسته دیگر آنهایی که بینابین بودند ولی ترجیح شان زندگی با شیوههای قدیم است اما با زندگی شهری هم کنار میآیند و دسته آخر آنهایی هستند که غیر از تکنولوژی و زندگی شهری با شیوه دیگری به هیچ وجه قادر به برقراری ارتباط نیستند. این در جامعه هم پیرامون خودمان با هر سه این گروهها میتوانیم برخورد کنیم. به هر حال حتما در جوامع پیشرفته سرعت هماهنگی مغز انسان و همسو شدنش با زندگی کلانشهری هم بیشتر از جوامع در حال توسعه است. ولی مجموعا تاریخ تکامل و زمانی که طول کشیده تا انسان توانمند شود و به انسان کنونی تبدیل شود، برآیند توانمندیهای حرکتی، حسی و ذهنی اوست. انسان وقتی تجربه زندگی در طبیعت را از دست میدهد، به نوعی دچار یک سری نقایص جدی از نظر رشد شخصیتی میشود که یکی از مهمترین آنها عدم تمرکز و عدم ارتباط و هماهنگی است بین کل مجموعه بدن به لحاظ فیزیکی و حرکتی و ذهن که از مغز نشات میگیرد. ما در بحث مدرسه طبیعت چون خواهان آیندهسازانی هستیم که میخواهیم چند وجه مهم شخصیتی در آنها بارز باشد، که مهمترین آنها مهارت حل مساله است. انسانی که تجارب گوناگونی دارد قادر هست مساله و موضوعات فرارو را حل کند. دومین مولفه مهم رشد انسانی ست که تعهد به طبیعت دارد یعنی طبیعت را به عنوان مامن خویش و جایگاه استقرارش میداند و سومین وجه خلاقیت است. پروسه مدیریت و مسوولیت فاقد تجربه و آگاهی و حس تعهد و عدم توانایی مهارت حل مساله در روند آموزش ما مورد بررسی و چالش قرار میگیرد تا در آینده مدیران توانمندی در حوزههای مختلف داشته باشیم. وقتی قادر به حل مساله باشید حتی مدرک تحصیلی زیر سوال میرود. کسی که تجربه رودررویی با مشکلات را دارد گاهی از کسی که دارای مدرک تحصیلی آن رشته است، میتواند مسوولانهتر و کارآمدتر عمل کند. کسی که به هر دلیلی نخواسته که ادامه تحصیل بدهد در این رویکردهای آموزشی میتواند تجربیات ارزشمندی کسب کند و به فردی توانا تبدیل شود.
- شما این مساله را در چه حوزه کارکردی حل میکنید؟
وقتی بچهها وارد فضای طبیعی میشوند، شروع میکنند به ارتباط گیری با پیرامون. لزوما این ارتباط ممکن است حتی پرخطر باشد. مواجهه با طبیعت همیشه بخش خطر آفرینی هم دارد. در مدرسه طبیعت ما با گروه سنی سه تا دوازده سال طرف هستیم. تا این سن میشود دریافتهای طبیعی داشت از دوازده سال به بعد کودک آموزش پذیر میشود. بچههایی که در گروههای سنی سه تا دوازده سال در محیطهای طبیعی قرار میگیرند، با خیلی مسایلی روبه رو میشوند که به طور غیر طبیعی در زندگی آپارتمانی حتی در مهدکودکهای با استاندارد بالا، با آن روبه رو نخواهند شد. آموزش در شهر انتزاعی ست. درختی را که لمس میکنید و از آن بالا میروید و حرکت شاخ و برگش را به طور واقعی میبینید و لغزش نور را در ساعات مختلف روز بر تنهاش مشاهده میکنید، دیگر با آن شکل انتزاعی که در کتاب هست تفاوتهای ماهوی دارد. مشاهده تولید مثل حیوانات در طبیعت بدون توضیح خیلی خاصی دریافت میشود و در ذهن کودک معنا پیدا میکند. وقتی کودک میبیند یک حیوان تولههایی درست عین خودش به دنیا میآورد، دیگر فراگیری واژه تولید مثل بیواسطه رخ میدهد. درک بیواسطه تنوع رفتاری حیوانات تاثیر مستقیمی دارد در پذیرش تنوع رفتاری بین خود کودکان بسیار موثر است. من به تجربه میتوانم ادعا کنم بچه چهار، پنج سالهای که در مدرسه طبیعت رشد کرده از گروه همسال خودش که در مهد کودکهای شهری آموزش دیده با تجربهتر و به نوعی رشد یافتهتر است. در مدرسه طبیعت پرسشهای کودکان را بلافاصله پاسخ نمیدهیم بلکه آنها را درگیر خود موضوع میکنیم و با طرح سوال کودک را به پاسخ سوالاتش رهنمون میشویم. دکتر وهابزاده که ایدهپرداز مدرسه طبیعت است، خلاقیت را با ایجاد امکان پرسش میشود ایجاد کرد. اگر مدام به پرسشهای کودک پاسخ بدهیم به نوعی قدرت تفکر را از او میگیریم. نظام آموزشی ما درست از این زاویه در جهت تضعیف خلاقیت عمل میکند. این فرصتها را نباید از دست داد. خلاقها بیشتر کسانی هستند که در کودکی امکانهایی از این دست را داشتهاند و تنوع زیستی داشتهاند. کار گروهی در تربیت کودک شگفت انگیز است این رویکرد را بهتر است اهمیت بدهیم.
- چه تعداد از این مدارس در ایران تاسیس شده؟ در کدام شهرها؟
در حال حاضر دوازده نمونه از این نوع مدارس در کشور ما وجود دارد. یکی در مشهد با نام «کاوی کنج» که بیش از دوسال سابقه دارد و خود آقای وهابزاده آنجا حضور دارند. یادمان باشد مدرسه طبیعت با توجه به «بوم» هر منطقهای شکل میگیرد. مثلا مدرسهای که در کیاشهر هست، با توجه به پرباران بودن این منطقه که دقیقا دویست روز بارانی دارد، مسلما با مدرسه طبیعتی که در مشهد تاسیس میشود بسیار متفاوت است. طبیعتا این امکان در تهران بسیار متفاوت خواهد بود. در حال حاضر در تهران به صورت پرتابل در پارک پردیسان نمونه مدرسه طبیعت را داریم که با توجه به مناطق چندگانه شهری تهران به نظر لازم میرسد که در هر منطقه مدرسه طبیعت شکل بگیرد.
- این مدارس به صورت زنجیرهای فعالیت میکنند یا هر کدام طبق برنامه و سلیقه مدیریت خود سازماندهی میشوند؟
خیر، این مدارس با نظارت آقای وهابزاده و آقای درویش که مدیر مشارکتهای مردمی و آموزش محیط زیست هستند، فعالیت میکنند.
- چند سال هست که این رویکرد به صورت تشکیل واحدهای آموزشی بهره برداری شده است؟
دو سال است. از زمانی که خانم ابتکار مجددا به فعالیت خودشان ادامه دادند، گروهی را به عنوان اتاق فکر تشکیل دادند از متخصصان محیط زیست که غالبا هم در سازمان حضور نداشتند. از این طریق مسایل عمده محیط زیست در این بخش مطرح و جمعبندی شد و اولویتهای اقدامی خانم ابتکار از این اتاق فکر بیرون آمد. با توجه به اینکه اتاق فکر 9 موضوع را انتخاب کرد و موضوع اول مدارس طبیعت شد که دو هدف را در پیش داشت. اول اینکه آیندهسازان کشور به این ترتیب اگر پیش بروند چیزی بدتر از اکنون است و دوم اینکه علاوه بر تقویت تعلق خاطر به محیط زیست مهارت حل مساله وخلاقیت هم در نظر گرفته شد. با طرح این دو موضوع مدارس طبیعت در امتیاز بندی رتبه اول را به دست آورد و آقای درویشی مسوول پیگیری آن شد. مدارس طبیعت در همه جای دنیا وجود دارد. آلمان مدارس جنگلی دارد حتی در مقطع مهدکودک هم تعلق و توجه به طبیعت در آموزش کودکان حرف اول را میزند. مدرسه طبیعت در کشورهای اسکاندیناوی و سوییس بیشتر به چشم میخورد.
- فکر میکنید این تعداد مراکز آموزشی به چه میزان میتواند در بلند مدت هدف گروه را عملی کند؟ به چه میزان در یک نسل که پیش روست میتواند موثر باشد و فرهنگ تعلق به طبیعت را در حوزههای مدیریتی آینده ساخته باشد؟
این مراکز در حال حاضر دوازده تاست تا سال آینده ممکن است به سی تا هم برسد. یعنی در طول یک سالونیم توسعه پیدا کرده است. به مرور زمان هرچه بیشتر توسعه پیدا کند و افراد باورمند حضور بیشتری پیدا کنند، میتواند بسیار تاثیر گذار باشد. در سن سه تا دوازده سال دورهای ست که کودک حسهایی را دریافت میکند و این حسها باید مورد توجه مربیان و رویکردهای آموزشی قرار بگیرد. مدافع محیط زیست بودن علاوه بر نوعی فعالیت بیشتر نوعی اخلاق است. فعال محیط زیست لازم است که اخلاق این کار را داشته باشد. این رویکرد اخلاقی در حفظ محیط زیست را باید آموزش داد و تقویت کرد تا در حوزههای خصوصی زندگی و تمام جوانب حرفهای و فردی بتواند بروز پیدا کند. در غیر این صورت حفظ محیط زیست از آسیبهای جدی جاری کما کان به تعویق میافتد.
- این تجربهها مزایایی دارد و بسیار سودمند و قابل احترام است. بحث ما این است که در بعد کلان این رویکرد چگونه قابل تبیین است. مثلا در کشوری مثل آلمان تذکر برای کم مصرف کردن آب و برق و احترام به فضاهای شهری و محیط زیست در زیست روزمره مردماش به طور نسبی نهادینه شده و این مستلزم سالها تلاش مدیریتی از سوی دولت بوده است. این فرهنگ درونی شده است. سوال اینجاست که در شرایط کنونی جامعه ما که خود سیستم علیه طبیعت و خلاقیت است و تمام مناسباتی که در شهر ما برقرار است ما را حتی علیه خودمان میشوراند، در آشتی با چیزی نیستیم، اگر با وجود این شرایط دولت در یک برنامه کلان و همه گیر این مساله را مهم نینگارد، تلاش این مدارس هم بیشتر از زمانی که انتظار میرود به تاخیر میافتد. اینطور نیست؟
در طول سی سال اخیر که به همین شکلی که شما اشاره میکنید بوده است. محیط زیست روبه تخریب رفته است. زمینه ایجاد مداری در این دو، سه سال پدید آمده است. این سالها که دولت توجهاش به محیط زیست جلب شده که این توجه هم دلایل مختلف دارد. یکی فعالیت گروههای محیط زیست به ویژه پیرو خشک شدن دریاچه ارومیه و خشک شدن زایندهرود که تنشهای شدیدی به همراه داشت و نیز خشک شدن تالابها که مثل ضربهای به دولت مردان اعلام کرد که منابع را دارید از دست میدهید. نبود دانش و نبود حس و تخصیص بودجه و خلاصه سیاستهایی که نادرست بود این مشکلات را پیش آورد اما اکنون که این فرصت ایجاد شده حداقل میشود به تعداد انگشتشماری فرصت این آموزش را داد. هم زمان با این طرحی هم برای ایجاد مدارس سبز داده شده است که این مدارس بخش دوم یعنی از کلاس ششم به بعد را شامل میشود که خیلی جالب است و موثر. اینها مدارس جامع محیط زیست نام گرفته است که در لاهیجان دو شعبه بازگشایی شده است. یعنی مدارس طبیعت بعد هم مدارس جامع محیط زیست میتواند یک نسل کامل را تحت آموزش قرار دهد که طبعا تاثیر خود را خواهد گذاشت. ما برای داشتن فرزندانی شاد و بانشاط تحت آموزش تلاش میکنیم نسلی که بتواند با روحیهای به دور از افسردگی بحرانهای پیش رو را حل کند و توان و درک تعلق خاطر به طبیعت را داشته باشد.
این گفتوگو نتیجه زحمت خانم «کبوتر ارشدی» است.
گروه محیط زیست-پایگاه تحلیلی بنیاد باران
پایان پیام
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.