نسرین هزاره مقدم :
برای آموزش صحیح و کارآمد، دو سنجه اصلی مطرح میشود: کیفیت و برابری. محققان، حرکت در دو محور اصلی را مسیر حرکت صحیح برای اصلاح نظام آموزشی میدانند: quality education ( آموزش کیفی) و equality in education ( برابری آموزشی). آموزش کیفی رفع کمبودهاست و برابری از میان بردن تبعیضها. این دو محور علاوه بر اینکه باید در سیاستگذاریهای کار به دستان و سیاست گذاران لحاظ شود، در مطالبات فعالان و نهادهای مدنی نیز باید مدنظر گرفته شود. برابری آموزشی، هم در اهداف تعیین شده، نگاهها و برخوردها معنادار میشود و هم در روند عینی و عملی آموزش. این برابری در تعریف گسترده است:
1- برابری در توزیع منابع و امکانات آموزشی: نابرابری ابتدا از عدم مساوات در توزیع منابع و امکانات آغاز میشود و این کاملا به ساختار ناعادلانه جوامع طبقاتی برمیگردد. این نابرابری در امکانات، یعنی سدکردن مسیر پیشرفت آموزشی گروه یا گروههایی با دلایل و قوانین نوشته یا نانوشته.
2- سطح احترام برابر و به رسمیت شناختن تفاوتها: این تنها به مفهوم یک فرهنگ آموزشی متساهل، مدارا-محور و برابریخواهانه نیست بلکه به معنای به رسمیت شناختن و پرداختن به تمام تفاوتها و خردهفرهنگها در نظام آموزشی و در مطالب درسی است. تفاوتهایی از قبیل زبانهای مادری اقوام مختلف، ادیان متفاوت و فرهنگها و آداب زیستی متفاوت.
3- برابری در سطح قدرت و میدان عمل: این برابری به معنای استقرار یک رابطه دموکراتیک و همشأن از لحاظ معیارهای انسانی (و نه لزوما هم سطح) بین دانشآموز- معلم، والدین- معلم و معلم- مسئولان است.
4- برابری در رفتار، برخورد و همراهی: آموزش و پرورش، مقولهای است که عمیقا بر روابط انسانی استوار است. چقدر مدارس در نگهداری و پرورش کودکان جدی هستند، چقدر رابطه عاطفی و عمیق بین معلم و دانشآموز برقرار است و چقدر برخوردها با معلم و دانشآموز انسانی است، اینها معیارهایی هستند که برابری در سطح برآورده کردن آنها، یک اصل مهم و اساسی در برابری آموزشی است. از نظر سازمان یونسکو، پیادهسازی یک نظام آموزشی برابر، یک گام اساسی در اصلاحات آموزشی کشورهاست، آن هم در جهانی که بیش از 65 میلیون کودک به دلایل مختلف از تحصیل محرومند. یونسکو معتقد است نابرابری آموزشی در سطح اقتصادی و یا اقتصادی/فرهنگی (جدا از سطوح سیاسی، مذهبی و یا جنسیتی) درجوامع درحال توسعه، دو گروه عمده را هدف میگیرد: 1- مهاجران 2- طبقات پایین و حاشیهنشینها.
حالا چند مثال از ایران میزنیم:1- دانشآموزان افغان در مدارس بهراحتی ثبتنام نمیشوند. در مناطقی، مجبورند در مدارس جداگانه درس بخوانند و شهریه بپردازند. همین اواخر، تنبیه نامتعارف چند کودک افغان توسط یک معلم در مدرسهای در پاکدشت ورامین خبرساز شد. بعد از آن، مدیران و مسئولان، قضیه را تکذیب کردند.
سوال این است که آیا در یک مدرسه غیرانتفاعی شمال شهر تهران، یک معلم میتواند با این شیوه دانشآموزان را تنبیه کند.کودکان افغان، کودکان این سرزمینند، خیلی از آنها در ایران به دنیا آمده یا بزرگ شدهاند، اما همچنان از بسیاری از حقوق شهروندی شان محرومند.
2- مدارس کپری سیستان و بلوچستان و کرمان، دستان یخزده دانشآموزان عشایر و زمستانهای بدون بخاری و امکانات حاشیهنشینها و مرزنشینها، نمونههای دیگر است.
همه این مثالها، نشاندهنده یک سیستم نابرابر است. تنها یکی از مشکلات رعایت نشدن اصل 30 قانون اساسی (تامین آموزش رایگان برای همه شهروندان) است. عدالت، یکی از حلقههای مفقوده نظام آموزشی ایران است که باید برایش چارهای اندیشیده شود.
* کارشناس آموزشی
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.