صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

عليرضا رئيس زاده / مدرس زبان انگليسي

چرا زبان انگليسي را ياد نمي‌گيريم ؟ مشکل کجاست ؟

دلایل یاد نگرفتن زبان انگلیسی و یا زبان دوم در ایران

چرا در طي سال هاي متمادي يادگيري زبان انگليسي در مدارس و دانشگاه هاي ما با شكست مواجه شده است؟ چه عاملي باعث شكست برنامه هاي آموزشي زبان دوم در مدارس و دانشگاه هاي ما شده است؟ چرا همان برنامه هاي آموزشي شكست خورده همچنان در حال اجراست ؟ راهكار چيست؟ آيا تا كنون با خود انديشيده ايد چرا يك سيستم آموزشي- با تمام كاستي هايش- مي تواند بهترين مهندسان، پزشكان و نخبگان را به جهانيان معرفي كند اما از يك برنامه ريزي در امر آموزش زبان انگليسي چنان درمانده است كه پزشك فوق تخصص و افراد نخبه و مهندس زبر دستش با آن همه هوش و استعداد سرشار بعد از طي سال ها آموزش زبان انگليسي در مدارس و دانشگاه ها از گفتن و يا فهم چند جمله انگليسي عاجز باشد؟!

آيا دور از انصاف نيست كه بعد از سال ها اعتماد و با آن همه هزينه، بعد از پايان تحصيلات يك دكتر، يك فوق تخصص و يك مهندس اين مملكت كه حقيقتاً از بهره سواد بالايي هم برخوردار هستند متوجه شوند كه نمي تواند با هم قطاران خود در ساير ملل چند جمله انگليسي حرف بزند و به گفت و گو بنشيند؟ چرا؟

اگر بخواهيم عميق و به شكل كلي به موضوع نگاه كنيم حقيقتا به نوعي نگرش منفي (Negative Attitude) بر مي خوريم كه هنوز در سطح كلان جامعه ما نسبت به ياد گيري زبان انگليسي وجود دارد كه اين موضوع مانع اصلي در امر يادگيري زبان دوم است . ما هنوز نتوانستيم خود را به شكل قانع كننده اي از اين انديشه آزار دهنده برهانيم كه يادگيري زبان دوم كشوري لزاماً به مفهوم پذيرش فرهنگ آن كشور نمي باشد و متأسفانه دست اندركاران و برنامه ريزان در امر يادگيري زبان دوم (انگليسي) سال هاست كه در اين ورطه اشتباه و غلط افتاده اند كه " يا بايد ياد گيري زبان انگليسي و پذيرش آن را انتخاب كرد و يا بايد ارزش ها و زبان فارسي را حفظ كرد " و همزماني اين دو مقوله را نوعي تناقض و پارادوكس مي دانند و گرنه بايد دوباره همان سئوال را پرسيد كه چطور ممكن است چنين سيستم آموزشي با آن همه نخبه پروري، در امر آموزش زبان انگليسي تا اين حد درمانده و نابه كار باشد؟

شوربختانه به محض ان كه اسم زبان انگليسي، آلماني و... به ميان مي آيد، برخي بي درنگ واكنش منفي نشان مي دهند چرا كه يادگيري زبان بيگانه را برابر با افول شكوه فرهنگ و زبان فارسي و به يغما رفتن ارزش هاي جامعه و ترويج فرهنگ بيگانگان، خاصه غربيان مي پندارند و در زيرسايه چنين انديشه ناصوابي برنامه ريزي هاي، مطمئن، صحيح، جدي، و مدون و هدف داري در باب آموزش زبان انجام نمي گيرد تا جايي كه يادگيري زبان در سيستم آموزشي ما غير ممكن شده است.

همگان مي‌دانند دانش آموختگان ما از بابت نداشتن علم زبان انگليسي هنوز هم تاوان هاي سنگيني مي پردازند و خسارت هاي جبران ناپذيري را متحمل مي شوند. سيستم و نظام آموزشي زبان انگليسي ما آن قدر ناقص، ناكارآمد، دلسرد و نااميد كننده است كه اين احساس به آدم دست مي دهد كه سالياني است كه آموزش زبان در مدارس و دانشگاه هاي دولتي هدف خاصي را دنبال نمي كند و بيشتر به صورت " رفع تكليفي " اجرا مي شود.

و شايد نكته تلخ تر از همه اينكه كه هر معلم و مدرس زباني در ايران مي داند كه مواد آموزشي، سيستم ها و متد آموزشي ما چنان ناكارآمد است كه با چنين وضعيتي يادگيري زبان به جايي نخواهد رسيد و پيشاپيش محكوم به شكست است!

به راستي ديگر چه انگيزه اي براي چنين مدرساني باقي مي ماند هنگامي كه احساس مي كنند خانه از پاي بست ويران است؟ مثلا سيستم آموزشي زبان انگليسي ما كه هم اكنون در مدارس و دانشگاه هاي دولتي اجرا مي شود در خوشبينانه ترين حالت شبيه به سيستم audio lingual دهه 1940 مي باشد بله دهه 1940 ميلادي!!

از ديگر موارد غلطي كه مي توان بدان اشاره كرد مدت ساعات آموزش تعيين شده براي درس زبان انگليسي در مدارس است مثلا به همان اندازه كه برای درس ورزش و بهداشت و ... وقت تعيين مي كنند به همان اندازه هم براي زبان وقت تعيين مي كنند. گويا به دنبال مساوات و عدالت ساعات درسي مي گردند متأسفانه حتي در سطح بالاتري گويا برنامه ريزان آموزشي از اين امر بديهي غافلند و متوجه نيستند كه تعداد ساعات آموزش زبان بايد متفاوت و بيشتر از دروس ديگر باشد و اين هم بدان معنا نيست كه آموزش انگليسي مهمتر است بلكه طبيعت يادگيري آن اقتضا مي كند كه مثلا هفته اي3،4 و يا 5 بار كلاس برگزار گردد! در كشورهايي كه دانش آموزان و دانشجويان به راحتي زبان انگليسي را صحبت مي كنند تقريباً همه روزه در كنار ساير دروس كلاس زبان برگزار مي شود.

از اين دست ايرادها و اشكالات بسيارند كه مجال پرداختن به آنها نيست، كتاب و مواد آموزشي زبان مدارس و دانشگاه هاي ما هم خود حكايتي شنيدني ست كه از آن نيز مي گذريم....

قبل از هر چيزي لازم است چند سئوال در خصوص آموزش و يادگيري زبان دوم ( انگليسي ) مطرح شود و به آنها پاسخ داده شود شايد بتوان تا حدودي سوءتفاهم ها و نگرش هاي منفي در مورد يادگيري زبان دوم را كاهش داد .

1- آيا كساني كه كه زباني چون انگليسي آلمانی، فرانسه و... را ياد مي گيرند از زبان مادري (فارسي) و فرهنگ خود بيگانه مي شوند؟ زبان مادري شان در بوته نابودي، اضمحلال و فراموشي قرار مي گيرد؟ آیا اين افراد نگرشي منفي نسبت به زبان فارسي پيدا كنند؟ جواب قطعا منفي است و برعكس تحقيقات نشان داده كساني كه زبان دومي را ياد مي گيرند تسلط به مراتب بهتري به زبان مادري پيدا مي كنند!! در مورد ايرانيان هم چنين است و با يادگيري زبان دوم (به ويژه در بزرگسالان) زبان مادري را بهتر مي فهمند و حتی در ايران نشان داده شده كه نسبت به زبان فارسي عرق و علاقه بيشتري پيدا مي كنند و اصلاً بايد پرسيد كدام يك از بزرگان ما كه در پاسداشت زبان و شعر پارسيان سختي ها و مرارت ها كشيدند و براي برگرداندن زبان فارسي به جايگاه بلند و رفيع خود از هيچ تلاش و كوششي دريغ نكردند زبان دومي را نمي‌دانستند؟ مثلا مرحوم معين؟ دهخدا؟ دكتر عبدالحسين زرين كوب؟ جعفر شهيدي؟ شاملو؟ شفيعي كدكني ؟ دكتر حسن حبيبي؟ لطف الله يار محمدي؟ دكتر حسابي ؟و.... وانگهي اگر زبان دومي را نمي‌دانستند چگونه مي توانستند فرهنگ و زبان فارسي را به ديگر ملل باز شناسند؟ مگر مي شود بدون شناخت و مقايسه فرهنگ و زبان خود با زبان و فرهنگ ديگري آن را خوب شناخت و به قضاوت نشست و كاستي هاي آموزشي آن را بر طرف كرد؟ بديهي و مبرهن است كه تقريبا تمامي بزرگان و افراد فرهنگ دوست فرهيخته و دانشمند اين كشور كه علاقه وافري به آن داشتند و در پاسداشت زبان و فرهنگ پارسيان كوشيدند، خود زبان دومي را مي دانستند.

2- چرا زبان آموزاني (به ويژه بزرگسالان) كه زبان دومي را ياد مي گيرند به صورتي چشم گير و خيره كننده به دستور و زبان خود بيشتر آشنا و مسلط مي شوند؟ بي شك كساني كه مي خواهند زبان دوم مثلا انگليسي را ياد بگيرند براي ياد گيري گرامر آن قطعا به زبان مادري خود مثلا فارسي رجوع كنند تا در ابتدا فهم بهتري از موضوع داشته باشند  ؛ بي شك تا فردي ماهيت فاعل، مفعول، فعل، معلوم و مجهول و .... را در زبان مادري اش درك نكند اين موضوعات را در زبان دوم هم درك نمي كند و فرد به ناچار براي درك بهتر زبان هدف به گرامر مادري خود نيز رجوع مي كند و از طرفي مي دانيم يكي از راه هاي بهتر يادگيري زبان مادري مقايسه آن با زبان هدف است (compare) و در اين اثنا بسياري از موضوعات دستوري بهتر آموخته مي شوند و اما موضوع مهم ديگري كه در بهتر يادگيري زبان مادري به ما كمك مي كند بحث ترجمه و معادل سازي است; هر كسي كه زبان دوم را ياد مي گيرد خواه و ناخواه به ترجمه كلمه ها و متن ها مي پردازد و چه بسا هدف بسياري از افراد، ترجمه متون است در اين جا زبان آموز ناچار است كه در درياي پهناور كلمات فارسي غوطه ور شود تا بهترين معادل را پيدا كند واين باعث گستردگي در دامنه لغات و فهم بيشتر او از زبان فارسي مي گردد.

3- بر خلاف افكار عامه چرا دانشجويان، اساتيد، مترجمان و يا زبان آموزاني كه در ايران زبان دومي چون انگليسي و يا آلماني و... را ياد مي گيرند به زبان و ادبيات، شعر و فرهنگ فارسي علاقه بيشتري پيدا مي كنند؟! تجربه نشان داده است كساني كه به يادگيري زبان دوم مثل انگليسي و آلماني و فرانسه و... مي پردازند و آن را خوب و در حد قابل قبولي فرا مي گيرند اتفاقاً به زبان فارسي عشق مي ورزند و شايد به اين علت است كه بعد از يادگيري زبان دوم به شكوه و زيبايي و شيريني زبان فارسي بهتر پي مي برند، رديف، قافيه، ريتم و هارموني كه در شعر فارسي يافت مي شود به جرات و بي تعصب مي توان گفت در زباني مثل آلماني و انگليسي و ... وجود ندارد و زيبايي شعر و كثرت اشعار و ابياتي كه در فارسي وجود دارد در كمتر زباني در دنيا يافت مي شود . بي شك بي توجهي و بي تدبيري و سهل انگاري در پاسداشت شعر و زبان خود را نبايد به حساب نفوذ و يادگيري زبان هاي ديگر وانهاد. متأسفانه همان طور كه در يادگيري و ياددهي زبان دوم شكست خورده ايم به زبان و اديبات فارسي به خاطر بي توجهي ظلم بسيار كرديم. ما چقدر توانستيم شعر شاعران و زبان فارسي را به كودكان، دانش آموزان و دانشجويان خود بياموزيم و آنها را با فرهنگ زبان پارسي مأنوس و همراه كنيم ؟ 

كساني كه زبان آلماني و يا فرانسه و... خواندند و با زبان و فرهنگ چنين كشورهايي آشنا هستند قطعا مي دانند كه ما در مقام مقايسه با اين كشورها با زبان و فرهنگ خود بيگانه ايم و در پاسداشت آن نكوشيده ايم.شايد كمتر ملت فرهيخته اي در جهان پيدا كنيد كه حقيقتاً تا اين حد در يادگيري زبان دومي اين چنين وامانده باشد و از طرفي هم نسبت به زبان و ادبيات خودش بيگانه باشد. اتفاقاً با يادگيري زبان دوم متوجه ابهت و شكوه زبان فارسي مي شويم و مي بينيم چگونه بسياري از فرهيختگان، شاعران و ادباي جهان به ستايش زيبايي زبان فارسي پرداختند شايد يكي از نمونه هاي آن گوته (Johann Wolfgang von Goethe) شاعر پر آوازه اروپا و جهان، كه آلماني ها حاضر نيستند او را هم سنگ با هيچ شاعر و ادبيي در دنيا بدانند، چنان به ستايش از شعر و زبان فارسي مي پردازد كه آدمي حيرت زده مي شود و با خود مي انديشد واقعا شعر و زبان پارسي چيست كه چنين شاعري با اين همه شكوه و جلال با فاصله هزاران فرسنگي اين چنين ستايشش مي كند.

وي كه گويي تمام كلمات و سخنان را براي توصيف زيبايي زبان و شعرحافظ ناقص و نارسا مي‌بيند سرانجام مي‌گويد: «حافظا! خويشتن را با تو برابر نهادن نشان ديوانگي است!» در جايي ديگر مي گويد: " ای حافظ آسمانی، آرزو دارم که تنها با تو و در کنار تو باشم . چرا که این، افتخار زندگی من و مایه ی حیات من است "تأثير و وي از حافظ را در ديوان غربي- شرقي‌اش ( West-Östlicher Divan )به وضوح مي‌توان ديد. نه تنها او كه آلمان‌ها نيز به خاطر عشق به حافظ درشهر وايمار ‌‌(Weimar) آرام‌گاهي نمادين در كنار گوته برايش بنا كردند! نه حافظ كه ديگرشعراي ايراني چون خيام و مولانا و ... را در دنياي غرب به خوبي مي‌شناسند .

آناماريا شيمل كه از برجسته‌ترين شرق‌شناسان دنياي غرب است مي‌گويد: «تمام افتخارم اين ‌است كه فارسي ‌را خوب مي‌فهمم و به ‌مولاناشناسي عمر گذراندم و كم كساني نيستند و نبودند چنين ستايش‌گراني، از زبان فارسي كه مجال نام بردن آن‌ها نيست و بي شك به پشتوانه و ممارست همين افراد بود كه سازمان ملل به پاس و نكوداشت افكار بلند مولانا و تأثيرگذاريش بر جهان بشريت، سال 2007 را به نام او نام‌گذاري كرد.» اگر كسي زبان دومي را به خوبي نداند چگونه مي تواند نگرش ها و ايده هاي ديگر ملل را (كه اتفاقاً نسبت به زبان فارسي بسيار هم مثبت هستند) در مورد زبان و فرهنگ ما بداند و بفهمد و به ديگران بفهماند؟ بي شك كساني كه توانستند مولانا و امثالش را به دنيا معرفي كنند همان كساني بودند كه زبان دومي را مي دانستند. آيا وقت آن فرا نرسيده كه ما نگرشهاي مان را تغيير دهيم؟

پس بايد گفت كساني كه زبان دوم را ياد مي گيرند علاقه بيشتري به زبان شیرين فارسي دارند و حتی نگارنده به عنوان يكي از كوچكترين حلقه اين زنجيره در سال 2008 مقاله اي تحت عنوان " راز ماندگاري شعر و زبان پارسي " نگاشته كه با جست و جو در اينترنت مي توان آن را يافت و بهره برد.
4 :اما سوال ديگري كه مطرح مي شود اين است كه بر فرض مثال ما زبان دومي را به خاطر ترس از تأثير پذيري فرهنگ و زبان مقصد به درستي برنامه ريزي نكنيم و ياد نگيريم آيا حتما فرهنگ و زبان خود را بي هيچ تغييري حفظ خواهيم كرد؟ و در معرض تاثير زبان ها و فرهنگ هاي ديگر قرار نمي گيرد؟

بي گمان چنين نيست و نخواهد بود در دهكده جهاني امروزي همواره شاهد تقابل، كنش و واكنش و درهم رفتگي فرهنگ ها و زبان ها هستيم كه بالطبع، آنها بر يكديگر تأثير مي گذارند و بايد پذيرفت و دانست كه همه زبان ها و فرهنگ ها در حال تحول و دگرگوني هستند با يادگيري يك زبان بخشي از فرهنگ و زبان مقصد وارد زبان مبدأ مي شود و گريزي هم نيست مگر خود زبان انگليسي چنين نبود و نيست؟! شايد هيچ زباني را در دنيا نمي توان يافت كه به اندازه زبان انگليسي از ساير زبان ها كلمه به عاريه گرفته باشد!

پس بهتر است به جاي ترس و يا پاك كردن صورت مسلئه با اين واقعيت امروزي كنار بياييم كه ياد گيري زبان دوم عامل دگرديسي و تخريب زبان فارسي نيست و از طرفي كنار گذاشتن برنامه موثر و كار آمد آموزش زبان باعث عقب افتادگي كشور مي شود و وانگهي بايد از خودمان بپرسيم چگونه ما بايد فرهنگ و زبان خود را به ديگران ياد دهيم ؟ چگونه متخصصين و دانشگاهيان ما با همقطاران خود در اقصي نقاط گيتي تبادل افكار و انديشه كنند؟ چگونه بايد گفت و گو كنند؟ چگونه ايده و مقالات خود را در جايي ديگري بنويسند و باز گو كنند؟

ياد گيري زبان دوم خاصه انگليسي و توجه به زبان و شعر سرزمين ابدي ما و نياكان مان دو مقوله جدا از هم است اما مثل مدار -0- و- 1- نيست كه بودن هر كدام الزاما به معني عدم ديگري باشد و قبل از آن كه در اين انديشه ناصواب گير افتاده باشيم كه يادگيري زبان دوم تاثير سويي بر زبان و فرهنگ ما مي گذارد،بيانديشيم كه بدين وسيله مي توانيم ارزش ها، ايده ها، افكار، اشعار و فرهنگ مان را به دنيا انتقال دهيم و در معرض قضاوت ديگران قرار دهيم. بنابراين و با توجه به آنچه گفته شد متوجه مي شويم كه سيستم آموزشي زبان ما به شدت با مشكل مواجه است و ناتوان تر از آن است كه بتواند زبان آموزان ما رابه سمت سويي سوق دهد كه زبان دومي را ياد بگيرند ما بايدصادقانه تكليف خود و زبان آموزان را روشن كنيم و 2 راه هم بيشتر پيش رو نداريم كه:

* اگر واقعا قصد و هدف مان كنار گذاشتن زبان انگليسي است- البته كه چنين نيست - مشخصا اعلام كنيم تا دانش آموزان و دانشجويان در خصوص يادگيري زبان دوم (انگليسي) تكليف خود را بدانند .
* اگر واقعا قصد و هدف مان آموزش زبان دوم (انگليسي) و حقيقتا مي خواهيم به يادگيري و آموزش زبان مبادرت ورزيدم همه مدرسان، معلمان، اساتيد دانشگاه ها و دلسوزان آموزش و پرورش اين كشور مي دانند كه بايد:

ضمن تكرار و تاكيد و توجه بسار بيشتر به زبان فارسي و فرهنگ غني و پربار نياكان مان،قبل از هر چيزي نگرش خود را نسبت به ياد گيري و آموزش زبان انگليسي در سطح كلان تغيير دهيم و مثبت كنيم(positive attitude ) و خود را از آن افكار منفي و نا گوار برهانيم و باور كنيم كه سيستم كنوني آموزش زبان در مدارس و دانشگاه هاي ما غلط، ناكارآمد و ناپاسخگوست و بايد از بنيان تغيير كند و برنامه هاي آموزشي زبان دوم را كه سال ها با شكست مواجه و مردود شده است، كنار بگذاريم و دگر باره نيازماييم، طرحي نو در اندازيم و با كمك و بهره گيري از سيستم كشور هاي موفق; برنامه آموزشي و متدهاي زبان روز دنيا را بدون ترس طراحي و پايه ريزي كنيم و به اجرا درآوريم.

باور كنيم كه آموزش و يادگيري زبان دوم نياز مبرم و جزيي لاينفك و اجتناب ناپذيري از آموزش هاي امروز سراسر جهان است و به نفع كودكان وجوانان اين سرزمين است كه آن را فرا گيرند تا از دسترسي به منابع بي شمار علمي كه به زبان هاي ديگر به ويژه انگليسي نگاشته شده، بازنمانند و بدانيم كه دانستن و فراگيري آن زبان ها هم الزاماً به مفهوم از دست دادن و بي اهميتي به زبان، فرهنگ و ارزش هاي ما و يا در ستيز با آنها نيست!

و با چنين رويكردي است كه دانش آموزان و دانشجويان، اساتيد و نخبگان و فرهيختگان ما مي توانند در سطح قابل قبولي زبان انگليسي و يا هر زبان دوم ديگري را فراگيرند و بكار برند تا در مواجه با مردم ديگر ملل هم اعتماد به نفس بالاتري داشته باشند و هم ايده، علم و دانش خود را بهتر بيان كنند تا سرعت علم و علم آموزي را در دنيا و در اين سرزمين پهناور پرافتخار شتاب بخشند. بي شك مردمان فرهيخته اين كهن مرز و بوم حرف هاي گفتني بسيار دارند و ابزاري مناسب براي انتقال آنها لازم دارند كه همانا زبان دوم است. 

منابع:
- جنسن، اریک. 1384 . مغز و آموزش. لیلی محمد حسین و سپیده رضوي. تهران: انتشارات مدرسه.
- صدیقی، فیروز. پورگیو، فریده. قنواتی، مهناز.1384.نقش جنسیت در شخصیت های تکانشی – تأملی بر یادگیری زبان انگلیسی به عنوان زبان خارجی. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشکده ادبیات و علوم انسانی شهید باهنر کرمان.
- پراید، ج.ب. 1373 . جامعه شناسی یادگیري و تدریس زبان. سید اکبر میرحسنی. تهران: انتشارات امیرکبیر.
- آن مارى شیمل، شكوه شمس، سیرى در آثار و افكار مولانا، تهران، چاپ اوّل، 1367
- آثار پروفسور آنه مارى شیمل، نوشته دكتر خسرو ناقد، در آنه مارى شیمل، افسانه‏ خوان عرفان، تهران، 1381
- جاذبه‌هاي فكري فردوسي- تأليف دكتر احمد رنجبري. دانشگاه شیراز ; 1365
- سرچشمه‌هاي فردوسي‌شناسي- تأليف محمدامين رياحي.، 1375
و...

بهارنیوز

شنبه, 14 شهریور 1394 19:44 خوانده شده: 4492 دفعه چاپ

نظرات بینندگان  

پاسخ + 0 0 --
ناشناس 1394/06/15 - 08:21
کو گوش شنوا؟؟!!!!!!!

نظر شما

صدای معلم، صدای شما

با ارائه نظرات، فرهنگ گفت‌وگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.

نظرسنجی

میزان استفاده معلمان از تکنولوژی آموزشی مانند ویدئو پروژکتور ؛ تخته هوشمند و .... در مدرسه شما چقدر است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور