وقتی میگوییم سخنی مبهم است منظورمان این است که از دقت یا وضوح کافی برخوردار نیست.
ابهام را نباید با چندپهلویی (یا ایهام) اشتباه گرفت. چندپهلویی زمانی رخ میدهد که یک واژه یا عبارت دارای دو یا بیش از دو معنای ممکن باشد؛ یعنی دو، یا بیش از دو، معنا را بتوان برای آن واژه یا عبارت در نظر گرفت.
مثالی میزنم. فرض کنید میخواهید فرم درخواست گذرنامه را پر کنید. اگر در بخش مربوط به سن خودتان بنویسید «بالای 18 سال» پاسختان بسیار مبهم است. اما همین پاسخ ممکن است در جایی دیگر مبهم نباشد. برای مثال، اگر سن شما را بپرسند تا معلوم شود که مجاز به شرکت در انتخابات هستید یا خیر و شما پاسخ دهید «بالای 18 سال»، هیچ کس نمیتواند بگوید که پاسختان مبهم است. درست است که سن خودتان را کاملاً دقیق بیان نکردهاید، اما پاسختان در اینجا (در این بافتار) از دقت کافی برخوردار است.
مثالی دیگر: فرض کنید شما اهل اصفهانید و معمولاً چند ماه یک بار هم از اصفهان بیرون نمیروید. اگر چند ساعت بعد از پایان ساعت کاریتان به خانه برنگردید و همسرتان به شما تلفن کند و از شما بپرسد «کجایی؟» و شما بگویید «اصفهانم»، مسلماً پاسختان بسیار مبهم است؛ ابهامی که ممکن است عواقبی هم برایتان داشته باشد! وقتی میگویید «اصفهانم» پاسختان چندپهلو نیست؛ ایراد این است که اطلاعاتی که دربارهی محل حضور خودتان میدهید به اندازهی کافی دقیق نیست. اما حالا بیایید فرض کنیم که شما اهل تهرانید و برای یک مأموریت کاری راهی شیراز شدهاید. در این صورت، اگر همسرتان وسط راه تلفن کند و بپرسد «کجایی؟» و شما بگویید «اصفهانم»، این بار پاسختان مبهم نیست، زیرا در این بافتار از دقتی که باید داشته باشد برخوردار است.
ابهام یکی از مانعهای بزرگ در راه گفتوگوی مؤثر و مفید است. بعضی وقتها، افرادی که نمیخواهند خودشان را به کار خاصی متعهد کنند از ابهام به عنوان یک ترفند استفاده میکنند. برای نمونه، اگر هنگام انتخابات از سیاستمداری که مدعیِ صرفهجویی در بودجهی بخش عمومی است بپرسید که «چگونه میخواهید این صرفهجویی را عملی کنید؟» ممکن است شروع کند به کلیگوییهایی مبهم دربارهی لزوم افزایش بهرهوری (یا موضوعی دیگر).
البته شکی نیست که افزایش بهرهوری معمولاً کار خوبی است، اما اشاره به لزوم افزایش بهرهوری، سیاستمدار مورد نظر را به هیچ شیوه و سیاست خاصی برای افزایش بهرهوری یا صرفهجویی در بودجهی بخش عمومی متعهد نمیکند. در این صورت، اگر زرنگ باشید، به او فشار میآورید تا از پشت نقاب ابهام بیرون آمده و بگوید که دقیقاً چگونه باید به این بهرهوری یا صرفهجویی دست یافت.
نمونهی دیگری که همهی ما با آن آشنا هستیم توضیحی است که افراد دربارهی دلیل دیررسیدن سر قرار میدهند. وقتی دلیل تأخیر کسی که دیر کرده را میپرسید، ممکن است نگاهش را بدزدد و بگوید «متأسفانه دیر شد؛ سر راه کاری داشتم که کمی بیش از انتظارم طول کشید». حالا داستان چیست؟ داستان ممکن است این باشد که آقا یا خانم برای خوردن بستنی توقف کرده و در بستنیفروشی هم مشغول تماشای تکرار یک سریال تلویزیونی یا یک بازی فوتبال از تلویزیون مغازه شده، اما با مبهمگذاشتن دلیل تأخیرش میخواهد از سرزنش شما فرار کند.
برگرفته از کتاب «اندیشیدن؛ گام نخست در تفکر نقادانه»، نوشتهی نایجل واربرتن، بازنویسی مهدی خسروانی .
کانال سنجشگرانهاندیشی
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.