* سیاست مدوّنی در آموزش و پرورش برای آموزش های مرتبط با مسائل و مهارت های اجتماعی، که دانش آموزان را آموزش بدهیم که چطور با سختی ها مواجه شوند و با همکلاسی و معلم و دیگران چگونه رفتار کنند، وجود ندارد. یا اگر هست در میدان عمل مشاهده نمی شوند.
* ما بر اساس نیازهایمان نیرو پرورش ندادیم و هیچ حساب و کتاب دقیقی نبوده که ما در آموزش و پرورش به چه نیرویی نیاز داریم تا بر اساس آن نیرو تربیت کنیم.
جماران – عزت الله مهدوی-کارشناس آموزش و پرورش و عضو شورای نویسندگان پایگاه سخن معلم و نویسنده ی مقالات متعدد در مطبوعات،در حوزه ی آموزش و پرورش است.به بهانه ی قتل مرحوم خشخاشی ، درباره ی وضعیت مدارس و علل فاجعه ی پیش آمده با ایشان به گفت و گو نشستیم ،که در ادامه ،مشروح آن می آید.
سیاست ها و رویکردهای آموزش و پرورش چقدر در جهت رفع خشونت و گسترش مدارا در مدارس اثر داشته است؟
من در این چند روز در باره این قضیه چندین مقاله خوانده و نوشته ام ، اما به عنوان یک معلم در چارچوب آموزش و پرورش فعلی ،از نزدیک شاهد کمبود امکانات در آموزش و پرورش هستم، که خود به خود ، مشکلات خاصی را برای دانش آموز و معلم ایجاد می کند . بخشی از مشکلات آموزش و پرورش در کشور ما ،که بعضاً در قالب خشونت و آزار و اذیت و امثال آن خود را نشان می دهد، به امکانات برمی گردد.
ما بارها به مسئولان گفته ایم که به امید تحول بنیادی نمی شود نشست ؛ منتظر بود تا روزی یک تحول بنیادی در آموزش و پرورش ایجاد بشود و مدل ها همه عوض شود و امور به سمت خوش برود و ختم به خیر گردد؛چرا که در حال حاضر مدارس دولتی رها هستند؛ به این معنا که سیاست مدوّنی در آموزش و پرورش برای آموزش های مرتبط با مسائل و مهارت های اجتماعی، که دانش آموزان را آموزش بدهیم که چطور با سختی ها مواجه شوند و با همکلاسی و معلم و دیگران چگونه رفتار کنند، وجود ندارد. یا اگر هست در میدان عمل مشاهده نمی شوند.
این موضوع در متن درس های ما خیلی کم رنگ است و اصلاً ساعتی به آن اختصاص پیدا نکرده است. و از طرف دیگر معلم ها، مدیر، معاون،ناظم و حتی مشاوران در مدارس کشور ما آ،موزشی برای برخورد در مواقع اضطراری و موقعیت های بحرانی ندیده اند.
زمانی که اتفاقی می افتد ، مثل داور خط نگهدار در بیرون از صحنه پرچم بلند می کنیم که خطایی رخ داده و آن وقت می خواهیم برخورد کنیم ؛آن هم برخوردی که بیشتر واکنشی منفعلانه است ؛اما به واقع در آموزش و پرورش در این زمینه خلأ وجود دارد و بخشی از این خلأ به مدارس دولتی محروم بر می گردد.
وقتی که ما امکانات کافی نداریم که از نیروهای کارآمد و توانمند و از متخصصین روان شناسی،تربیتی و پرورشی در مدارس استفاده کنیم ناخودآگاه برای مدارس بحران به وجود می آورد ؛حالا چه ما بخواهیم و چه نخواهیم. این انتقاد به مسئولان آموزش و پرورش وارد است که مدارس دولتی را به حال خودشان رها کرده اند.
به نظر شما در آموزش و پرورش نیروی کافی و ثابت وجود دارد که بتوانند خلأهای عاطفی و اجتماعی دانش آموزان را برطرف نمایند؟
آن چیزی که ما از نزدیک می بینیم این است که نیروی مشاور در مدارس خیلی کم است و سازماندهی آن برای آموزش و پرورش نیز مشکل شده است؛ چون به دلایل مختلف از جمله مشکلات استخدامی و یا شاید این که ، متخصصان این رشته ،تمایلی برای حضور در آموزش و پرورش ندارند، به این لحاظ آموزش و پرورش نمی تواند نیروهای مشاور را در حد کفایت جذب کند.البته در مقاطع ابتدایی و دوره اول متوسطه(راهنمایی سابق)این مطلب به کلی منتفی است،یعنی اصلا مشاوری وجود ندارد. می ماند دبیرستان های دوره دوم که باید به تعداد دانش آموزان، مشاور با وقت کافی برای مشاوره داشته باشند اما متأسفانه شاهد این هستیم که برای 300 نفر دانش آموز یک نفر و آن هم بعضاً به خاطر کمبود، یک روز به مشاوره اختصاص داده اند و همین مشاور نیز بیشتر به هدایت تحصیلی دانش آموزان می پردازد و باید پرونده های دانش آموزان کلاس اول دبیرستان را آماده کند و به سمتی ببرد که در انتهای سال بتوانند هدایت تحصیلی شوند و به مشاوره سازشی و تربیتی و روانی و روان پریشی در دانش آموزان و غربالگری در رابطه با این مسأله دیگر اصلا توجه و عنایتی نیست. وقتی با مشاوران صحبت می کنیم می گویند ما همین که بتوانیم پرونده ها را آماده کنیم تا دانش آموزان به رشته های تحصیلی خود هدایت شوند هنر کرده ایم و بسیار از عملکرد خود راضی هستیم ؛اما دیگر به مشاوره سازشی و مسائل خانوادگی بچه ها نمی رسیم.
بحث خشونت و ترویج فرهنگ مدارا در کتاب های درسی به خصوص در کتاب های دین و زندگی یا ادبیات فارسی جایگاهی دارد یا خیر؟
در فرهنگ سنتی و دینی ما بحث اخلاق و مدارا وجود دارد و نباید این را انکار کنیم که جامعه ایرانی، جامعه اهل مدارایی است و تعلیم و تربیت دینی نیز ،در طول تاریخ ،مدارا و سلوک با دیگران را تشویق کرده است اما مسأله این است که وقتی مسئولان در تهیه محتوای درسی از جهت نوشتاری و پژوهشی و غیره زحمت می کشند و متنی را به نام مهارت های زندگی تهیه می کنند و یا متنی را در ادبیات یا دین و زندگی می گنجانند ،باید توجه نمایند که سیستم ارزشیابی آنها به سمتی است که از آن توقع نمره می رود و توجه بچه ها به این است که این کلاس تمام شود و نمره آن ثبت شود و از آن عبور کنند. متاسفانه ما کارهای عملی مثل اردو ،که بچه ها را بیرون ببرند و روابط با همدیگر را بیاموزند، نداریم. به وسیله ی این اردوها، رفتار و سلوک با دیگران زیستن، تبدیل به تجربه می شود. با گفتن و سخنرانی کردن و تدریس کتاب و بعد امتحان 20 نمره ای گرفتن ،دانش آموزان چندان چیزی یاد نمی گیرند و اگر هم یاد بگیرند، کم است.
من خودم محتوای کتاب دین و زندگی را بررسی کردم و دیدم که کتاب ،محتوای خوبی دارد؛ اما این محتوا ،جوابگوی دانش آموز امروزی نیست .به طور مثال در کتاب های دینی توجه به اخلاق و آن هم اخلاقی که شفقت محور باشد یعنی توجه به سلوک، مدارا، گذشت و فداکاری خیلی کم اختصاص پیدا کرده است و اگر در مسائل دینی مباحثی هم داریم، به طور عمده خلاصه در اعتقادات و یک بخش کمی احکام و آن اخلاق هم اخلاق فضائل محور است.
در حقیقت ما به بچه ها می گوییم شما باید چه فضیلته ای فردی را کسب کنید ، شاید در نتیجه این فضیلت ها ،سلوک و اخلاق اجتماعی حاصل شود .ما در مدارس از آموزش اخلاق عملی عاجز مانده ایم. در رابطه با اخلاق شهروندی برای محصّلان ، که در شهر یا روستا زندگی می کنند، متأسفانه ،ما آموزش های خاصی به فرزندان مان نمی دهیم.
به نظر شما با توجه به اینکه تعداد نیروی مشاور در آموزش و پرورش کم است آیا با نیروی مازاد در آموزش و پرورش مواجه هستیم؟
ما از سال های گذشته در آموزش و پرورش، با این مشکل برخورد کرده ایم که ورود نیروهای آموزشی واجرایی و پرورشی در گردونه کار آموزش و پرورش ،خیلی حساب شده نبوده و بر اساس قاعده نیاز، ساماندهی صورت نگرفته است. در بخش هایی نیروی خانم مازاد داریم ولی در بخش آقایان، ما نیروی مازاد نداریم .در این بخش ،گر نیروی مازاد و به اصطلاح پِرت وجود داشته باشد به ناکارآمدی این نیروها برمی گردد زیرا در ابتدا حسابگری درستی در کار نبوده است . البته باید به این نکته توجه کنیم که زمانی آقای وزیر میگفت ما 50 هزار نفر کمبود نیرو داریم و همین حدود مازادِ نیرو داریم.
این نظر وزیر آموزش و پرورش به این معنی است که از نیروهای آموزش و پرورش درست استفاده نمی شود و یا این این نیروها،کارآمدی لازم را ندارند و اگر به عنوان معلم می خواهند کار کنند کلاس داری، مدیریت درس، و مدیریت کلاس را بلد نیستند و اساساً برای معلمی ساخته نشده اند.
بخشی از نیروهای آموزش و پرورش ما ،به همین شکل هدر می رود و وقت شان ضایع می شود و آموزش و پرورش هم مجبور است به اینها حقوق بدهد و دربخش هایی به کار گرفته می شوند و متاسفانه، خیلی دردی از آموزش و پرورش دوا نمی کنند.
بخشی از این نیروهای مازاد نیروهای انتقالی هستند. به طور مثال مواردی را داریم که مرد منتقل می شود و به تبع آن ،همسر او نیز باید منتقل شود و وقتی می آید نمی توانند او را در ساماندهی درست به کار بگیرند و به عنوان نیروی مازاد معرفی می شود و مشکلاتی نیز ایجاد می کند.
بخش دیگر این است که طی سال های گذشته ،ما بر اساس نیازهایمان نیرو پرورش ندادیم و هیچ حساب و کتاب دقیقی نبوده که ما در آموزش و پرورش به چه نیرویی نیاز داریم تا بر اساس آن نیرو تربیت کنیم.
فارغ التحصیلان بر اساس جذب پاره وقت و نیروی حق التدریس،در یک مقطع زمانی خاص آمده اند و یا اینکه در راستای ایجاد اشتغال آمده اند و در آموزش و پرورش مشغول به کار شده اند یاکلاسداری نمی دانستند و یا در بخش اجرایی مشغول به کار شدند .این ها توانایی های لازم را کسب نکرده و حرفه ای نبودند .
به طور مثال ،ما در یک مدرسه، خیلی وقت ها مواجهیم که کار اجرایی روی دوش یک یا دو نفر می گردد.الآن به شدّت درمدارس از کمبود نیروی کارآمد ،که برای خودش برنامه داشته باشد و نظام مند باشد، رنج می بریم.البته سیاست بازنشستگی پیش از موعد، بخش زیادی از نیروهای کارآمد اموزش وپرورش را از گردونه کار مفید خارج کرد. قرار بود نیروهای فرسوده بروند ،این طور نشد.این هم ضربه مهلکی بر بدنه نظام تعلیم وتربیت رنجور ما وارد کرد.
در مورد مشاهدات خودتان از خشونت لفظی و بدنی در مدارس بگویید؟
مدتها است که بخشنامه هایی می آید که تنبیه بدنی ممنوع است و معلم ها و کادر مدرسه به این احساس رسیده اند که تنبیه بدنی مشکلات و دردسر هایی دارد .در ظاهر، تنبیه بدنی در مدارس وجود ندارد؛ هرچند این شرایط بغرنج ،عدم وقوع آن را نشان نمی دهد .ولی به دلیل استرس ها و فشارهایی که به معلم وارد می شود ،زبان برخورد دانش آموز و معلم ،خیلی وقت ها ،یک زبان نیشدار و آزار دهنده است. به طور نمونه، در یک کلاس که حدود 35 دانش آموز وجود دارد ، در بین آنها چند نفری هستند که آرامش لازم برای تحمّل حضور در کلاس را ندارند. از طرف دیگر ،متأسفانه ما در اجتماع می بینیم که برخوردهای لفظی، خشونت های غیر مستقیم و یا حتی خشونت های پنهان ،در قالب تغیُّر کردن و یا تیکه پراندن بین مردم (هرچند اندک ) وجود دارد . در آموزش و پرورش و در کلاس ها نیز ،هرچند که معلم ها و کادر اجرایی افراد شریفی هستند و دقت زیادی هم دارند ،ولی ناخودآگاه،چون وقتی انسان ها با هم مواجه هستند، هر لحظه ممکن است که یک برخورد، فشار روحی، استرس و یا حتی یک نگاه، سوء تفاهمی در افراد ایجاد کند و ناگزیر ما خشونت در انواع مختلفش را در مدارس نیز داریم.
به طور مثال ،معلم به کلاس می رود و می خواهد 90 دقیقه تدریس کند.کاراو بیشتر حالت سخنرانی دارد و ناخودآگاه برخوردهایی بین معلم و شاگرد پیش می آید . این طور نیست که خشونت را ،فقط معلم ها نسبت به دانش آموزان داشته باشند، طول زمان نشان داده که یواش یواش دانش آموزان هم این خشونت را نسبت به اطرافیان، معلم ها و کادر اجرایی به راه های مختلف نشان می دهند.
من دوست دارم روی این قضیه تأکید شود که تحول بنیادی در آموزش و پرورش خیلی ضروری است اما حالِ حاضر آموزش و پرورش نباید فراموش شود. به خصوص در مناطق محروم ،باید بیشتر توجه شود و مدارس محروم خیلی از مشکلات مالی و بودجه ای و امکانات مورد نیاز رنج می برند. به واقع آموزش وپرورش با ادامه سیاست خصوصی سازی فعلی،مدارس دولتی و محروم را در مناطق حاشیه ای و دور افتاده و حتی در قلب شهر تهران در آشوب امواج مشکلات رها کرده است.
انتهای پیام /*
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.