صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

رضا نباتي/ دانشجوي دكتراي فلسفه تعليم و تربيت

نقدانه اي بر « كتاب محوري » در نظام آموزشي ايران بر اساس اسناد تحولي - « معلّم، بهترين كتاب درسي دانش آموز »

توجه بيش از حد به محوريت آموزش كتاب هاي درسي، دانش آموزان را از نيل به ساير اهداف اصلي مانند تربيت اخلاقي و كسب مهارت هاي زندگي دور مي كند/ تا زماني كه چنين جرأتي نداشته باشيم، هرگز «‌ لذت تحول » را نخواهيم چشيد/ ، با كمال تأسف بايد گفت ما دچار توجيه گري افكار عمومي و « پروپاگانداي آموزشي » شده ايم. در سايه چنين ارائه جانبدارانه اي نمي توان انتظار « تحول » داشت/ آيا اولياي مدرسه مي توانند بدون داشتن كتاب درسي، يك روز آموزشي را با آرامش و بدون دغدغه و دردسر به پايان برسانند ؟ چرا ؟/ در مدارس برخي از کشورها ( مانند انگلستان ) دانش آموزان چيزي به عنوان کتاب درسي ندارند و يا ( مانند كشور آلمان) اگر هم كتاب درسي دارند، نقش و جايگاه آن، فراتر از کتاب هاي كمك درسي نيست و دانش آموزان در مواقع لزوم و به توصيه معلم به آن ها مراجعه مي كنند. حال آن که در ايران، دانش آموز کلاس اول دبستان، اگر حداقل 5 کتاب اصلي در کيفش نباشد، بعيد است پشت ميز مدرسه بنشيند/ توجه بيش از حد معلمان به « آموزش » به جاي « تربيت »؛ در اثر بروز انتظارات نابه جا در جامعه و خانواده ها مانند اين كه تعليم و تربيت بعني قبولي در كنكور؛ آن هم در چند رشته خاص، جريان تعليم و تربيت را به سوي آموزش صرف تغيير مسير داده است/  « نخبه گرايي » به جاي « آموزش عمومي » به دليل متمركز شدن نظام آموزشي بر مدارس خاص مانند تيزهوشان، مركز استدادهاي درخشان و ... در توجه توليد انتظارات بي جا در جامعه و والدين در اثر تكرار رقابت هاي ناسالم علمي/ تغييري که به تدريج رخ مي دهد، نسبتا پايدار است و بر اثر تجربه حاصل مي شود/ درست در همين جاست كه اولين معضل و دليل ترجيح آموزش بر يادگيري رخ عيان مي كند : معضل « تنبلي در يادگيري » كه باعث شده آموزش مورد توجه بيش از حد قرار گيرد. و به همين دليل، امروزه در جامعه ما آموزش، مانند يک کالا داد و ستد مي شود/ ما « آموزش را تقديس کرديم و يادگيري را فراموش! »/ نتايج يک تحقيق دانشگاهي که سيستم آموزشي ايران را با چند کشور دنيا مقايسه کرده است، نشان مي دهد در شيوه هاي تدريس مورد استفاده توسط معلمان علوم در ايران، « روش پرسش و پاسخ » و نيز « سخنراني » متداول‌ترين شيوه هاي تدريس بوده و « روش گردش علمي »، « كاوشگري »، « حل مسئله » و « آموزش كارگاهي » كمترين روش‌هاي مورد استفاده در آموزش علوم محسوب مي‌شوند/ در كشورهاي مورد مطالعه ( سنگاپور، ژاپن، انگلستان، استراليا و ايالات متحده ) وضعيت كاملاً بر عكس بوده و از « روش‌هاي اكتشافي » و « حل مسئله » در قالب رويكرد ساختن‌گرايي به ميزان زيادي استفاده مي‌شود/ « کتاب هاي درسي مقدس نيستند. معلمان و دانش آموزان بايد از مرزهاي اين متون بگذرند و با كشف علايق ايدئولوژيك اين متون، به واسازي (تحول بنيادين ) آن ها بپردازند و نيز بر فرهنگ هايي تأكيد كنند كه در داخل اين متون ساكت مانده اند. معلم بايد در كلاس درس خود در حد امكام از منابع مختلف بهره ببرد تا بتواند شاهد بروز همه فرهنگ ها در برنامه درسي و محتواي آموزشي باشد.» ...

 کتاب محوری و معلم محوری در نظام آموزشی ایران   « کتاب هاي درسي، مقدس نيستند. »

هنري ژيرو / کتاب تفکر انتقادي

  اشاره                                                                     

شايد براي شما تعجب آور باشد نويسنده اين سطور كه يكي از برنامه ريزان و مؤلفان كتاب هاي درسي است، چرا امروز خودش جايگاه كتاب هاي درسي را نقد مي كند و خواستار پايان دادن به دوران پادشاهي كتاب هاي درسي در مدارس كشور است؟!! آيا اين حكايت بر شاخ نشستن و بن بريدن نيست؟!

در يك پاسخ كوتاه بايد گفت :

 اولاً توجه بيش از حد به محوريت آموزش كتاب هاي درسي، دانش آموزان را از نيل به ساير اهداف اصلي مانند تربيت اخلاقي و كسب مهارت هاي زندگي دور مي كند؛ به نحوي كه اين انحراف در پاره اي از موارد به « شكاف تربيتي » منجر شده است. و ثانياً « نقطه عزيمت » در تحول بنيادين آموزش و پرورش، از « خود » آغاز مي شود. و تا زماني كه چنين جرأتي نداشته باشيم، هرگز «‌ لذت تحول » را نخواهيم چشيد و ديگر آن كه اگر واقعيت هاي موجود به طور گزينشي بيان و بازنمايي شود، در حالي که نادرستي آن حداقل بر گوينده روشن و آشکار است، با كمال تأسف بايد گفت ما دچار توجيه گري افكار عمومي و « پروپاگانداي آموزشي » شده ايم. در سايه چنين ارائه جانبدارانه اي نمي توان انتظار « تحول » داشت.

در نقطه مقابل محوريت كتاب هاي درسي، نقش حياتي و بي بديل « معلم » است. اگر معلم را به مثابه پزشكِ روح و روان دانش آموز بدانيم، كتاب درسي مانند داروست. كسي كه در مركز به نوشتن كتاب درسي مشغول است، مانند دارو سازي است كه براي همه مردم دنيا دارو مي سازد. پزشك حاذق كسي است كه تشخيص مي دهد كدام دارو و به چه نسبت بايد تجويز شود. لذا تشخيص پزشك در شفا بخشي دارو حرف اول را مي زند و نه خود دارو. اين مثال به خوبي نقش محوري معلم را نشان مي دهد و جايگاه كتاب درسي را آن گونه كه بايد باشد، ترسيم مي كند.

اگر در اين نوشته، درباره نقد كتاب محوري در نظام تعليم و تربيت سخن به ميان آمده است، دليل نفي جايگاه و اهميت و نقش كتاب هاي درسي و نيز ناديده گرفتن تلاش هاي عالمانه و صادقانه مؤلفان و نويسندگان محترم آن ها نيست. و طبق يك قاعده منطقي « اثبات شي ء، نفي ما عدا نمي كند. » بلكه از آن روست كه به مصداق روايت « كلمة الحق، يراد بها الباطل » تا حد امكان از برداشت ها و باورهاي غلط درباره امري صحيح و ارزشمند جلوگيري شود و آسيب ها و كاستي هاي موجود برطرف گردد. تا آن كه حقيقت، واضح تر و روشن تر رخ عيان كند و اثر بخشي كتاب هاي درسي در امر تربيت عميق تر شود.

ذكر اين نكته لازم است كه در اين نوشتار، « معلم محوري » در مقابل « كتاب محوري » مطرح شده است. و نه در برابر « مدرسه محوري »، « دانش آموز محوري » و ... . چرا كه اگر ما نحن فيه در نظر گرفته نشود، با توجه به وسعت دامنه بحث، قطعاً در چنين مجال اندكي نه حق مطلب ادا خواهد شد و نه نويسنده قادر به جمع بندي آن خواهد بود. لذا اين مجمل، تنها مي تواند تلنگر و فتح بابي باشد براي علاقه مندان و متخصصان موضوع تا از اين رهگذر توجهي صورت گيرد و ديگراني از شما موضوع را تبيين و تكميل كنند. در اين فرصت ارزشمند در پي آنيم تا با هدف مشخص كردن جايگاه واقعي « معلم » و « كتاب درسي » در تحول بنيادين نظام كنوني آموزش و پرورش، با توجه به اسناد بالادستي، افقي جديد پيش روي مخاطبان فهيم و صديق باز شود تا ذهن انتقادي اصحاب محترم خِـرَد را به سوي آن سوق دهد. كه اگر چنين باشد، توفيق عظيمي است. لذا بي صبرانه مشتاق تكميل بحث و نقد و نظر سروران معظم و فرهيخته هستم.

 

  مقدمه                                                                     

اگر در يك روز تعطيل، به خواست مدير مدرسه، همه دانش آموزان و معلمان موظف به حضور در مدرسه و كلاس درس باشند تصور مي كنيد چه اتفاقي رخ خواهد داد ؟ آيا اولياي مدرسه مي توانند بدون داشتن كتاب درسي، يك روز آموزشي را با آرامش و بدون دغدغه و دردسر به پايان برسانند ؟ چرا ؟

اين جاست كه نقش محتواي آموزشي و كتاب درسي در نظام تعليم و تربيت كشور معلوم مي شود. در حالي كه نقش بي بديل معلم بايد بيش از محتواي آموزشي و كتاب درسي جلوه گري كند.

شايد شنيده باشيد كه در مدارس برخي از کشورها ( مانند انگلستان ) دانش آموزان چيزي به عنوان کتاب درسي ندارند و يا ( مانند كشور آلمان) اگر هم كتاب درسي دارند، نقش و جايگاه آن، فراتر از کتاب هاي كمك درسي نيست و دانش آموزان در مواقع لزوم و به توصيه معلم به آن ها مراجعه مي كنند. حال آن که در ايران، دانش آموز کلاس اول دبستان، اگر حداقل 5 کتاب اصلي در کيفش نباشد، بعيد است پشت ميز مدرسه بنشيند.

سؤالي كه در اين جا مطرح مي شود اين است : « چرا در برخي كشورها، كتاب درسي اين همه مقدس و با اهميت است و در برخي ديگر نه ؟ » براي پاسخ به اين سؤال، بهتر است از اسناد تحولي نظام آموزش و پرورش شروع كنيم. زيرا كه آن ها فصل الخطاب اختلاف نظرهاي ما هستند و تكليف بحث را روشن مي كنند.

در گفت و گو با معلمان هميشه اين مسئله مطرح مي شود كه بازرسان ادارات مناطق و استان ها و نيز مدير مدرسه در بازديدهاي گاه و بيگاه از كلاس درس، اول از همه سراغ جدول زمان بندي تدريس كتاب درسي را مي گيرد و بقيه سؤال ها هم در ادامه همين موضوع شكل مي گيرد. آن ها مي گويند : كم تر مي شود موضوع « تربيت » و حتي « يادگيري » دانش آموز بررسي شود و اغلب « آموزش معلم » محور ارزيابي است. همين رويكرد باعث شده است تربيت و يادگيري دانش آموزان ( خواسته و يا ناخواسته ) از اهميت لازم برخوردار نباشد. مهم ترين دليل بروز چنين مشكلي مي تواند حاكميت و پادشاهي كتاب هاي درسي در آموزش و پرورش باشد.

کتاب محوری و معلم محوری در نظام آموزشی ایران

رويكرد ارائه مطالب در اين نوشته بر اساس روش تحليلي و تفكر انتقادي است كه برخي از آن به عنوان « ضد روش » ياد مي كنند. وجه تسميه آن هم از عنوان کتابي است با نام « بر ضد روش » از فيلسوف علم معاصر « پاول كارل فايرابند »، که روش هاي موجود در تحقيق و علم را به بوته نقد مي کشاند و در آن استدلال مي‌کند كه علم تجربي، حيطه‌اي هرج‌ و مرج ‌محور است، و نه متعين. در بافتار اين کتاب، اصطلاح هرج ‌و مرج راجع به هرج ‌و مرج معرفت‌شناختي است.

از اين حيث اين نوشته بنا دارد به تحليل و بررسي اجمالي دو عامل مهم يك برنامه درسي، يعني « معلم » و « كتاب درسي » با نگاه نوين و انتقادي بپردازد. البته محور اين بررسي، اسناد تحولي مانند سند تحول بنيادين، سياست هاي ابلاغي مقام معظم رهبري و برنامه درسي ملي است.

 

   « معلم محوري » در سند تحول بنيادين                

در سند تحول بنيادين آموزش و پرورش، 47 مرتبه به واژه « معلّم » و دو بار به موضوع « معلّم محوري » اشاره و تأكيد شده است. يك بار در بند « 8 » درباره افزايش مشارکت نظام تعليم و تربيت رسمي عمومي و مدرسه و معلمان و دانش‌آموزان در رشد و تعالي کشور در عرصه‌هاي ديني، فرهنگي، اجتماعي در سطح محلي و ملي به عنوان نهاد مولد سرمايه انساني، فرهنگي، اجتماعي و معنوي و يك بار هم در بند « 21 » درباره بازنگري و بازمهندسي ساختارها و رويه‌ها و روش‌ها چنين بيان شده است :

 راهكار 7/8  تأکيد بر « معلم محوري » در رابطه معلم و دانش‌آموز در عرصه تعليم و تربيت؛ و جلوگيري از اجراي هر سياست و برنامه نظري و عملي که اين محوريت را مخدوش نمايد.

 راهکار ۹/۲۱  حاکميت برنامه محوري به جاي کتاب محوري و توليد بسته آموزشي در برنامه‌هاي درسي با رعايت اصل « معلم محوري ».

 

   « معلم محوري » در كلام مقام معظم رهبري           

در سياست‌هاي کلي ايجاد تحول در نظام آموزش و پرورش کشور ( ابلاغي مقام معظم رهبري ) واژه « معلم » 14 مرتبه و واژه « محور » فقط يك مرتبه و آن هم درباره بهسازي و اعتلاي تحول در نظام تعليم و تربيت کشور با بهبود مديريت « منابع انساني » آمده است. ( بند سوم )

ايشان بارها تحول در آموزش و پرورش را با استفاده از « معلم‌هاي شايسته » مورد تأكيد قرار داده و مي فرمايند:

1- « شما در وهله نخست بايد نقشه راه را مشخص کنيد و براي انجام اين کار اساسي و ريشه‌اي بايد ابتدا معلم‌هاي صالح و شايسته معلمي را تربيت کنيد تا بتوانند اهداف اصلي آموزش و پرورش را محقق کنند. تحول به معني تغيير کتاب‌‌هاي درسي نيست، بلکه اين بخشي از تحول است و بخش مهم تر آن با استفاده از معلمان شايسته است. » ( 14/2/1390 )

2- امروز بايد تمام کارهاي ما « معلم محور » باشد تا همه کارهاي معلم « تربيت محور » گردد؛ آن هم تربيت رحماني و الهي.

3- آموزش و پرورش بزرگترين فصل مشترک حاکميت و ملت است که معلم، محور آن است.

4- مهم ترين عنصر در نظام تعليم و تربيت، معلم است که تربيت سرمايه انساني جامعه به کارکرد اين قشر فرهيخته برمي گردد.

5-  « علم آموزي »، « ياد دادن تفکر »و « آموختن رفتار و اخلاق »را سه عنصر اصلي حرفه شريف و افتخارآميز معلمي است.

 

   كتاب درسي از كجا آمد ؟                                            

اول مهر که مي‌شود، يکي از دغدغه‌هاي دانش‌آموزان تهيه کتاب‌هاي درسي و جلد کردن آن هاست. تصوير درس و مدرسه، با کتاب درسي گره خورده تا آن جا كه اغلب شخصيت‌هاي کتاب‌هاي درسي براي ما آشنا و جزئي از خاطرات مشترک‌ما هستند. با اين حال جالب است که بدانيم تا همين ۱۵۰ سال پيش، چيزي به اسم کتاب درسي در ايران وجود خارجي نداشته است.تا پيش از شروع به کار مدارس جديد و امروزي، دانش آموزان براي آموزش به مکتب خانه مي‌رفتند. جايي که به بچه‌ها خواندن قرآن، روخواني از متون فارسي و کمي هم حساب آموزش داده مي‌شد. کتاب‌هايي که در مکتب مي‌خواندند، طيف متنوعي از کتاب‌ها را شامل مي‌شد.

بسته به سواد معلم مکتب‌دار و اين که دانش‌آموز چه کتابي در خانه داشت و با خودش مي‌توانست بياورد، ممکن بود از روي هر کتابي در اين مکتب‌ها خوانده و لغات سخت آن به بچه‌ها آموزش داده شود. با اين حال، بعضي از کتاب‌ها، عموميت بيش تري داشتتند. مانند « گلستان » سعدي، « موش و گربه » عبيد زاکاني و « نان و حلوا » ي شيخ بهايي. اين کتاب‌ها البته همگي براي مخاطبان عمومي نوشته شده بود و فقط مخصوص اطفال يا براي آموزش نبودند.

اولين کتاب درسي در مدرسه دار الفنون تاليف و چاپ شد و در اختيار دانش‌آموزان قرار گرفت. به دستور اعتضاد السلطنه براي يکسان شدن آموزش‌هاي هر درس در طول سال‌هاي مختلف، کتاب‌هايي براي دارالفنون نوشته شد. اين کتاب‌ها را استادان هر کدام از هفت رشته تحصيلي دارالفنون، يعني پياده‌نظام، سواره‌نظام، توپخانه، پزشکي و جراحي، داروسازي و کاني‌شناسي نوشتند که اولين نمونه کتاب‌هاي درسي امروزي بود.

با پيروزي مشروطه، مدارس جديد ديگري هم در کشورمان آغاز به کار کرد. اين مدارس جديد هم کتاب‌هاي درسي داشتند. ميرزا حسن رشديه، يکي از پيشگامان آموزش نوين در کشورمان، از کساني بود که در يکي کردن کتاب‌هاي اين مدارس تلاش زيادي کرد. در سال‌هاي پاياني قاجار، چاپ کتاب‌هاي درسي بيش تر به شيوه چاپ سنگي بود. در دوران رضاخان آموزش اجباري و آموزش اکابر هم شروع شد و اين مسئله به گسترش کتاب‌هاي درسي کمک فراواني کرد. تا اين كه در سال ۱۳۴۳ وزارتخانه آموزش ‌و پرورش از وزارت فرهنگ جدا شد و تأليف کتاب‌هاي درسي به اين نهاد واگذار شد. از آن زمان دروس مقاطع مختلف تحصيلي پايه‌هاي اول تا دوازدهم، در رشته‌هاي مختلف، تعيين و براي هر پايه تحصيلي کتاب نوشته شد.

 

   تعريف كتاب درسي                                             

در الگوي نظام آموزش و پرورش ايران، اغلب فعّاليت هاي آموزشي و پرورشي، در چارچوب کتاب هاي درسي صورت مي گيرد. کتب درسي از کار آمدترين ابزارهايي است که مي تواند نقش مهمّي در انتقال و توسعه علمي و فرهنگي كشور داشته باشد. هم چنين کتاب هاي درسي مي تواند عامل انتقال و توسعه ميراث ملي و ديني و زمينه ساز تحقّق رفتارهاي عملي متناسب با ارزش هاي اسلامي در کساني باشد که انتظار مي رود در آينده ادامه دهنده اين ارزش ها باشند. کتب درسي در دسترس ترين رسانه هاي آموزشي است که نقش ارزشمندي در تعليم و تربيت ايفا مي کند. از جمله مزاياي کتاب هاي درسي، اقتصادي بودن و سهولت استفاده آن هاست. در نظام آموزشي، تهيه و تدوين کتاب هاي درسي مناسب، در دستيابي به نتايج آموزشي موفّقيت آميز، سهم به سزايي دارد و به رغم تنوع و تکثير وسايل جديد آموزشي و اطّلاع رساني، از مهم ترين ابزار آموزشي در همه سطوح به شمار مي رود و در تحقّق اهداف آموزشي و اطّلاع رساني نقش اساسي ايفا مي كند.

تفاوت « كتاب درسي » با ساير كتاب ها در تعريف آن است. به مجموعه مطالبي كه بر اساس برنامه درسي براي رسيدن به اهداف آموزشي و تربيتي براي پايه تحصيلي خاص تأليف مي شود و وسيله اصلي آموزش معلم بشمار مي رود، « كتاب درسي » مي گويند.

و نيز « برنامه درسي » طرحي است جهت آماده كردن مجموعه اي از فرصت هاي يادگيري جهت افراد تحت تعليم. عناصر يك برنامه درسي شامل اهداف، محتوا، روش و ارزش يابي است.

 

   دلايل اقتدار کتاب هاي درسي در ايران                       

دلايل مختلفي براي محوريت كتاب هاي درسي در نظام آموزشي كشور وجود دارد. از آن جمله مي توان به اين موارد اشاره كرد :

1- عدم سرمايه گذاري لازم روي جذب، تربيت و نگه داري نيروي انساني كارآمد در آموزش و پرورش در طول سال هاي متمادي به نحوي كه بتوان بر نقش ايشان در تحول بنيادين تكيه كرد. همين موضوع در شرايط ديوان سالاري كشور تمركز را در بخش هاي مختلف نظام هاي دولتي به ارمغان مي آورد.

2- متمركز بودن نظام تعليم و تربيت كشور باعث اهميت بيش از حد کتاب‌هاي درسي شده تا حدي كه در اين نوع نظام‌ها، تقريباً تمام عوامل آموزشي بر اساس يك محتوا و قالب مشخص تعيين و اجرا مي‌شود. همين تمركز گرايي باعث افزايش حساسيت هاي فرهنگي، سياسي و اجتماعي در كشور و در نتيجه مانع بروز و ظهور هرگونه اصلاح و تغيير مي شود. فرجام چنين شرايطي، اغلب به صورت انفجاري و ناگهاني خود را نشان مي دهد و چه بسا جامعه را با التهاب و نگراني مواجه مي كند. 

3- از سوي ديگر فقدان يك « مكتب خاص تربيتي » در نظام آموزشي كشور، معلمان، مديران مدارس و حتي كارشناسان مناطق و نواحي بسته به موضوع و محتواي آموزشي هر يك از دروس، جريان تربيت را به سمت و سويي هدايت مي كند. اين امر باعث تكثر در ديدگاه هاي كلان تربيتي هم مي شود. در حالي كه ظرف واحد يادگيري ( ذهن و قلب دانش آموز ) يكي است. در نتيجه مخاطب اين نوع نظام تربيتي نيز متأثر از آن در عالم حيراني قدم مي گذارد. در چنين شرايطي تنها يك راه براي متوليان تعليم و تربيت و نيز معلمان آن باقي مي ماند و آن « محتوا محوري » است.

4- توجه بيش از حد معلمان به « آموزش » به جاي « يادگيري »؛ در اثر عدم تفكيك تعاريف و جايگاه هر يك از آن ها، مقوله آموزش را بيش از حد به « حافظه محوري » سوق داده و از ساير ابعاد مانند يادگيري و تربيت غفلت شده است.

5- توجه بيش از حد معلمان به « آموزش » به جاي « تربيت »؛ در اثر بروز انتظارات نابه جا در جامعه و خانواده ها مانند اين كه تعليم و تربيت بعني قبولي در كنكور؛ آن هم در چند رشته خاص، جريان تعليم و تربيت را به سوي آموزش صرف تغيير مسير داده است.

6- توجه بيش از حد به « اتمام كتاب درسي » در آموزش، به جاي تلاش براي تحقق اهداف قصد شده در حوزه يادگيري و تربيت؛ به دليل مطرح نبودن اسناد تحولي ( مانند سند برنامه درسي ملي ) براي معلم، مجريان و اولياي ايشان

7- احاله كردن اهداف تربيتي به نتيجه فرآيند آموزش، به دليل عدم توجه به نقاط افتراق دو مفهوم تربيت و آموزش از يكديگر

8- « نخبه گرايي » به جاي « آموزش عمومي » به دليل متمركز شدن نظام آموزشي بر مدارس خاص مانند تيزهوشان، مركز استدادهاي درخشان و ... در توجه توليد انتظارات بي جا در جامعه و والدين در اثر تكرار رقابت هاي ناسالم علمي

9- كم رنگ شدن تدريجي « اهداف تربيتي » ( اعتقادي و اخلاقي و اجتماعي ) در سطوح بالاتر به دليل وجود سياست « چند معلمي » و بالتبع آن اهميت بيش از حد آموزش دروس براي قبولي در كنكور، معلمان را از توجه به تربيت دانش آموزان باز مي دارد.

10- واگذار كردن وظيفه تربيت اسلامي دانش آموزان به محتواي آموزشي و كتاب درسي، به جاي توجه جدي به نقش معلم در اين زمينه؛ به دليل استحاله نقش تربيتي معلم به سمت تسهيل گر آموزش و محتواي درسي.

11- كم توجهي به فاصله معنا دار « اهداف قصد شده » با « اهداف كسب شده » با عنايت به بررسي هاي به عمل آمده از « وضعيت اجرا » ي برنامه هاي درسي و در نتيجه تكرار و ادامه رويه هاي شكست خورده در سال هاي بعد از سوي متوليان امر

اين گونه موارد ايجاب مي كند كه تحول بنيادين را بايد از « معلم محوري » شروع كرد و پيش برد. اين مهم با ارائه توصيه و بيان شفاهي و يا ابلاغ مصوبات مكتوب محقق نمي شود. بلكه به عزم جدي و ملي متوليان تعليم و تربيت كشور نيازمند است.

   « آموزش، مقدس نيست. »                                       

پاسخ شما به اين سؤال اساسي چيست : « چرا در نظام تعليم و تربيت ايران، « آموزش » بيش تر از « يادگيري »، در مرکز توجه قرار گرفته است ؟ »

براي پاسخ با اين سؤال كه « چرا آموزش، بيش از يادگيري در مركز توجه است ؟ » بايد ابتدا به تعاريف و تفاوت واژه هاي « آموزش »، « يادگيري »، « تربيت » و « تدريس » دقت كنيم. آموزش، تدريس و يادگيري، تعليم و تربيت مفاهيمي هستند که با يکديگر در ارتباط هستن. اما اين كلمات اغلب اوقات با هم اشتباه گرفته مي شوند و يا به جاي يکديگر به کار مي روند. در حالي که همه آن ها باعث کسب دانش و مهارت در فرد مي شود؛ اما تعريف و روش هر کدام از آن ها با ديگري متفاوت است.

 

کتاب محوری و معلم محوری در نظام آموزشی ایران   تفاوت « آموزش » و « يادگيري »                                

« آموزش » يعني فراهم آوردن فرصت ها، شرايط و امكانات لازم يادگيري دانش آموز، معمولا انجام فعاليت هاى معلم را به قصد آسان كردن يادگيرى در يادگيرندگان به تنهايى يا به كمك مواد آموزشي، آموزش مي نامند. وقتي مي گوييم آموزش، عملاً مسئوليت انتقال دانش و تجربه بر عهده معلم است و همه چيز بايد به بهترين و سريع ترين شيوه، خلاصه و مختصر و مفيد تزريق گردد.

يكي از جامع ترين تعاريف « يادگيري » تعريف هيلگارد است : « فرآيند تغييرات نسبتا پايدار، در رفتار بالقوه فرد، بر اثر تجربه ».  يادگيري با هر بينشي که تعريف شود، اساس رفتار انسان را تشکيل مي دهد و نخستين صفت مشخص  آن « تغيير » است. تغييري که به تدريج رخ مي دهد، نسبتا پايدار است و بر اثر تجربه حاصل مي شود. تا انسان نخواهد ياد بگيرد، يادگيري به وقوع نمي پيوندد. شايد احساس نياز و گرايش به يادگيري اولين و مهم ترين شرط يادگيري در جريان آموزش باشد و از اين روست که نظام حوزه هاي عليمه را نظام طلبگي مي نامند.

وقتي مي گوييم يادگيري، « مسئوليت انتقال دانش و تجربه، همزمان بر دوش معلم و دانش آموز است. » معلم آجرها را در اختيار دانش آموز قرار مي دهد تا وي، به کمک آن ها، خانه اي در خور نيازها و سليقه اش بسازد. و درست در همين جاست كه اولين معضل و دليل ترجيح آموزش بر يادگيري رخ عيان مي كند : معضل « تنبلي در يادگيري » كه باعث شده آموزش مورد توجه بيش از حد قرار گيرد. و به همين دليل، امروزه در جامعه ما آموزش، مانند يک کالا داد و ستد مي شود. کالايي که شکل و بسته بندي آن بيش تر در مرکز توجه است تا کارکرد آن. اگر دقت کنيد برداشت مردم از کيفيت آموزش نيز بيش تر بر پايه ابزارها و محيط آموزشي سنجيده مي شود تا « ارزش محتوايي آن ». از همين رو ما « آموزش را تقديس کرديم و يادگيري را فراموش! » ( محمد رضا شعبانعلي، 1392 )

 

 کتاب محوری و معلم محوری در نظام آموزشی ایران  تفاوت « آموزش » و « تربيت »                                 

تربيت، مهم ترين دستور و اساسي ترين موضوع جامعه است. طبق كتاب مباني نظري سند تحول بنيادين، تربيت : « جريان تعاملي زمينه سازِ تكوين و تعالي پيوسته ي هويت افراد جامعه  و شکل گيري و اعتلاء مداوم جامعه سالم بر اساس نظام معيار اسلامي، در جهت هدايت فرد و جامعه به سوي تحقق حيات طيبه در همه مراتب و ابعاد، به گونه اي که متربيان آماده شوند به طور آگاهانه واختياري در اين مسير حرکت کنند »

مراد از « تربيت» در اين سند مذکور، مفاد همان اصطلاح مركب « تعليم و تربيت » است که به غلط رايج شده و کاربرد فراوان يافته است. لذا واژه‌ي « تربيت » شامل تمام ابعاد و جنبه‌‌هاي فرآيندي مي‌شود كه زمينه‌ساز تحول اختياري و آگاهانه‌ي آدمي‌است و لذا نياز به واژه‌ مكملي مانند تعليم ندارد. مفهوم تربيت در بر دارنده و جامع تمام اجزا و عناصر مرتبط با اين فرآيند ( مانند تعليم، تزكيه، تأديب، تدريس و مهارت‌آموزي ) است؛ چنان‌که در منابع تربيتي غرب واژه‌ي Education از چنين شمولي برخوردار است.

از ويژگي هاي اين تعريف، تكيه بر مباني اسلامي و توجه به مفاهيم اساسي قرآني ( هدايت، حيات طيبه، فطرت، رشد )، تاكيد بر تكوين و تعالي پيوسته هويت،  لزوم آمادگي  افراد جامعه براي تحقق  حيات طيبه، توجه به مراتب و ابعاد حيات طيبه، توجه به نقش اساسي نظام معيار در تحقق حيات طيبه، توجه به وحدت و يکپارچگي جريان تربيت، تأكيد بر نقش درك و آگاهي، توجه به عنصر آزادي و اختيار، توجه به تعاملي و چند سويه بودن تربيت ،تاكيد بر همه جانبه نگري و اعتدال، توجه به شكوفايي فطرت همسو با رشد استعدادهاي طبيعي، تاکيد بر حيثيت اجتماعي تربيت ( شامل همه انواع تربيت و همه افراد  جامعه در هر سن)، توجه به چالش‌هاي فعلي و تحولات آينده (هويت و لايه هاي متنوع آن ،نقش خود فرد در تکوين و تعالي پيوسته هويت خويش ، درك موقعيت واصلاح مداوم آن براساس نظام معيار)

نتيجه آن كه وظيفه خطير و اصلي معلم، تنها آموزش كتاب و محتواي درسي نيست؛ بلكه بالعكس « محتواي درسي بهانه اي است تا معلم در پرتو آن دانش آموزان را تربيت و هدايت كند. » روش قرآن كريم هم همين گونه است. با آن كه قرآن كريم « تبيانًا لكل شيء » است. اما مهم ترين هدفش از بيان همه چيز، يك چيز است : « هُدًي للناس »، « هُدًي للمتقين ». چرا كه در يك نظام اسلامي و توحيدي، مهم ترين محور و فلسفه تعليم و تربيت، « هدايت انسان » است. و لذا بهترين ترجمه براي « تربيت » همان « هدايت » است. تربيت، ريشه در واژه « رب » دارد كه اولين، بيش ترين و مهم ترين صفت براي خداوند است. « اِقرَأ بِاسمِ رَبِّكَ »

لذا معلم قبل از آن كه نقش آموزشگري كتاب درسي و يا حتي تسهيل كننده يادگيري را بر عهده داشته باشد، بايد بداند كه بهترين و شايسته ترين فرد در زمينه سازي تحقق اهداف تربيتي دانش آموزان است تا آن جا كه آنان را به مرحله تكوين شخصيت رهنمون گردد. « وَ يزكيهم ، و يُعلمهم الكتاب ، وَ الحكمه » ( جمعه / 2 ) نيز ناظر بر همين مطلب است.

و درست به همين دلايل است كه مي گوييم : « معلم، بهترين كتاب درسي دانش آموزان است. » به شرط آن كه معلم نيز جايگاه تربيتي خود در مسير هدايت را خوب بداند و در اين راه تلاش و مجاهدت داشته باشد.

 

   تفاوت « آموزش » و « تدريس »                                 

« تدريس » فقط علم آموزي نيست، كه اگر چنين باشد، شأن معلم تنها به تسهيل گري آموزش تنزل يافته است. بلكه همان طور كه گفته شد : « معلم، هدايت گر است. » و تدريس، فراهم آوردن موقعيت براي كسب معرفت هم است. زيرا كه معرفت، اخصّ از علم است. معرفت عبارت است از علم تفصيلي به ذات شئ ، با توجّه به جهات تمايز آن از اشياء ديگر و علم ، اعمّ از اجمالي و تفصيلي است. و نيز معرفت، بر ادراکي که بعد از جهل است، اطلاق مي شود. علم كشف است و معرفت شهود. آن چه عالم در آينه مي نگرد، عارف در خشت خام مي بيند.

تفكيك معنا و مفهوم « آموزش » و « تدريس » از يكديگر يكي از نكات مهم در تعليم و تربيت است. از اين رو  آموزش از طريق كتاب و محتواي درسي و توسط معلم انجام مي شود؛ زيرا هدف از آموزش، انتقال آسان دانش و مفهوم به دانش آموز است.اما در « تدريس » هنگامي كه اين آموزش، با هدف « تفهيم علم براي عمل در زندگي » صورت مي گيرد، نتيجه اش « تربيت » خواهد بود. حكمت نيز روي ديگر تربيت است كه از علم منتج به عمل ناشي مي شود.

به عبارت ديگر تدريس، زماني اتفاق مي افتد كه معلم با استفاده از محتواي درسي و با توجه به تفاوت هاي فردي و نيز الگوهاي مؤثر يادگيري، موقعيت مناسب تكوين شخصيت و تربيت دانش آموزان را فراهم مي كند، تا معرفت حاصل شود. در واقع تدريس، نقش ذاتي معلم است كه به گفته سقراط، مانند « مامايي و كمك به زايمان طبيعي است. »

 

   دانش آموز، اسير « كتاب محوري »                            

در چند دهه اخير، نگرش جهانيان در مورد فرآيندهاي يادگيري به طور كامل تغيير كرده است. کتابهاي درسي بر پايه اهدافي چون دانش آموز محوري، کنش بنيادي ( تعاملي )،شادي آور تاليف مي شود.در واقع هدف از تأليف كتاب درسي اين است که دانش آموز شهروندي شاد و جست و جوگر تربيت شود.

در سال هاي نه چندان دور، بسياري اعتقاد داشتند كه ذهن دانش‌آموزان همانند ظرف هاي خالي است كه در انتظار پر شدن با دانش و معلومات است. اين نگاه که حالا مي توان آن را « رويكرد سنتي » ناميد، سال هاست در کشورهاي پيشرفته دنيا کنار گذاشته شده است. با اين حال با يك نگاهي كوتاه به سيستم آموزش و پرورش فعلي ايران و نيز كتاب هاي درسي و روش هاي ارزش يابي و آزمون در مدارس و دانشگاه ها مي توان فهميد كه سيستم ما هنوز بر پايه اين نوع نگاه اداره مي شود و حتي تصور غير از آن را محال مي داند.

کتاب محوری و معلم محوری در نظام آموزشی ایران

سؤال : « چرا نخواسته ايم / يا نتوانسته ايم تغيير ايجاد كنيم ؟ »

به عنوان مثال : اصلي ترين تفاوت شيوه هاي آموزشي در ايران با ديگر کشورها به خصوص کشورهاي پيشرفته و موفق در زمينه نظام آموزشي در يک چيز خلاصه مي شود، در « کتاب محوري ! ». ناگفته پيداست سيستم آموزشي در ايران « کتاب محور » است که بر اساس همان نگرش پر کردن ذهن دانش آموزان با معلومات متعدد و متنوع بنا نهاده شده است؛ اما در ديگر کشورها مثل سوئيس، ژاپن، انگلستان و ايالات متحده اين گونه نيست.

نتايج يک تحقيق دانشگاهي که سيستم آموزشي ايران را با چند کشور دنيا مقايسه کرده است، نشان مي دهد در شيوه هاي تدريس مورد استفاده توسط معلمان علوم در ايران، « روش پرسش و پاسخ » و نيز « سخنراني » متداول‌ترين شيوه هاي تدريس بوده و « روش گردش علمي »، « كاوشگري »، « حل مسئله » و « آموزش كارگاهي » كمترين روش‌هاي مورد استفاده در آموزش علوم محسوب مي‌شوند.

اين در حالي است كه در كشورهاي مورد مطالعه ( سنگاپور، ژاپن، انگلستان، استراليا و ايالات متحده ) وضعيت كاملاً بر عكس بوده و از « روش‌هاي اكتشافي » و « حل مسئله » در قالب رويكرد ساختن‌گرايي به ميزان زيادي استفاده مي‌شود. استفاده از آزمايشگاه و انجام فعاليت‌هاي عملي توسط خود دانش‌آموز سبب درك ‌عميق تر مفاهيم علمي و رشد مهارت‌ها و نيز سهولت دستيابي به سطوح بالاتر شناختي مي‌گردد. در كشورهاي مورد مطالعه، هزينه زيادي صرف تجهيز آزمايشگاه ها و انجام فعاليت‌‌هاي عملي و آزمايشگاه مي‌شود و اين در حالي است كه در ايران توجه كمتري به آموزش آزمايشگاهي، انجام پروژه و تجهيز مدارس مي‌شود.

علاوه بر اين رد پاي اين نوع نگاه را در شيوه تأليف کتاب هاي درسي هم مي توان ديد. به عنوان نمونه در مدارس به خصوص در دوره ابتدايي و گاه راهنمايي بسياري از کشورهاي پيشرفته و موفق در زمينه نظام آموزشي، دانش آموز چيزي به عنوان کتاب براي يادگيري ندارد، اگر هم دارد فراتر از کتاب هاي نقاشي و طراحي نيست. حال آن که در ايران دانش آموز کلاس اول دبستان اگر 5 کتاب اصلي ( کتاب فارسي بخوانيم، کتاب فارسي بنويسيم، کتاب آموزش قرآن، کتاب رياضي و کتاب علوم تجربي ) در کيفش نباشد، بعيد است پشت ميز مدرسه بنشيند.

در دوره هاي بالاتر تحصيلي البته وضع ايران و اين کشورها تا حدودي مشابه هم مي شود، اما آنجا هم باز تفاوت هايي هست، اين بار بر سر « موضوع چگونگي استفاده از محتواي کتاب. » به عنوان مثال : استانداردهاي انجمن توسعه علوم ايالات متحده براي کتاب هاي درسي اين موارد است :

1- ارائه موضوعات کمتر، با عمق بيش تر

2- تأکيد بر ساخت دانش، بر اساس پرورش روحيه تحقيق و رشد مهارت هاي پژوهشي،

3- تأکيد بر تجربيات عيني و آزمايشي و تاکيد کمتر بر يادگيري.

همان طور كه مي دانيد در ايران، روش از بر کردن درس ها ( حافظه محوري ) اصلي ترين شرط يادگيري و قبولي در مدرسه است؛ اما در انگلستان شيوه آموزشي بيش از هر چيز، مبتني بر انتخاب ابزارهاي مورد نياز، به کارگيري ابزارها، مشاهده و اندازه گيري براي يادگيري مفاهيم است. ناگفته پيداست شيوه « درس محور » در کشور ما، تفاوت هاي عمده اي با اين كشورها دارد.

 

   به اقتدار متني پايان دهيم                             

« هنري ژيرو » يكي از استادان مشهور تعليم و تربيت انتقادي در دوران معاصر است. او در کتاب « تفکر انتقادي » خود اقتدار متني را به باد انتقاد مي گيرد و آن را مشروعيت بخشي به فرهنگ غربي و ناديده گرفتن فرهنگ خودي مي داند. او مي نويسد : « کتاب هاي درسي مقدس نيستند. معلمان و دانش آموزان بايد از مرزهاي اين متون بگذرند و با كشف علايق ايدئولوژيك اين متون، به واسازي (تحول بنيادين ) آن ها بپردازند و نيز بر فرهنگ هايي تأكيد كنند كه در داخل اين متون ساكت مانده اند. معلم بايد در كلاس درس خود در حد امكام از منابع مختلف بهره ببرد تا بتواند شاهد بروز همه فرهنگ ها در برنامه درسي و محتواي آموزشي باشد.»

به نظر او : « كتاب هاي درسي به دليل رشته محوري ( موضوع محوري ) سبب جدايي مرزهاي دانش مي شوند. و همين باعث مي شود تا علم و دانش از زندگي روزمره آنان فاصله بگيرد و خاصيت تغيير دهندگي خود را از دست بدهد. و در نهايت به مشتي اطلاعات بي ارتباط با عمل تبديل شود. »

وي معتقد است : « در کلاس درس بايد مباني تحمل و احترام به عقايد تمرين شود. دانش آموزان را بايد به تفکر انتقادي مجهز کنيم و از همان ابتدا آنها را تا حد ممکن در تصميم گيري دخالت دهيم. معلم بايد از طريق معرفي منابع مختلف يادگيري، قداست متون درسي را در هم شکند و امکان چندگانگي در آموزش و تربيت را به وجود آورد. »

به نظر هنري ژيرو راه پايان دادن به اقتدار متني در تعليم تربيت هر كشوري مي تواند موارد زير باشد :

1- کتاب هاي درسي را متون مقدس قلمداد نکنيم.

2- به دانش آموز اجازه صحبت بدهيم.

3- به بهانه رشد تحصيلي قشربندي مهلک در کلاس درس ايجاد نکنيم.

4- در کنار رقابت ملايم فضايي هم براي تعاون ايجاد کنيم.

5- استناد حرفهايمان به مرجعيت منطق باشد، نه قدرت معلم.

6- بخش هايي از مديريت کلاس را به دانش آموزان واگذاريم.

7- اشتباه کردن دانش آموزان را محکوم نکنيم.

8- سؤالات دانش آموزان را تشويق کنيم.

9- يادگيري را به مسائل زندگي ربط داده و براي دانش آموز معني دار کنيم.

10- احترام به نظرات و فرهنگ هاي مختلف را سرلوحه کار خود قرار دهيم.

و شايد بتوان تمامي اين موارد را در اين يك جمله جمع كرد :

« معلم را بهترين كتاب درسي دانش آموز بدانيم. »

 

   ويژگي هاي نظام « کتاب محور»                              

الف - جايگاه دانش آموز : زماني که « کتاب محوري » در نظام آموزشي حاکم مي شود، دانش آموز به جاي پيگيري مفاهيمِ علمي، سعي در حفظ محتواي كتاب هاي درسي دارد و به جاي آن که گستره معلومات و توانايي هاي خود را توسعه دهد، وقت خود را به حفظ مطالب کتاب محدود مي سازند و به جاي آنکه روحيه ي « تلاش علمي » را در درون خود ايجاد و تقويت کنند، فقط به يادسپاري ذهني دروس بسنده مي کنند .با اين وصف، روشن است آن چه كه در اسناد تحولي از مدارس و كلاس هاي درس انتظار مي رود، به وسيله کتاب محوري، حاصل نخواهد شد.

ب – جايگاه معلم : در اين مدل، معلم، تمام تلاش خود را براي تسلط بر متن کتاب مي کند و دغدغه اي براي تسلط بر آن علم ندارد و ديگر، « استادِ خوب »، استادي مي شود که مي تواند مطالب كتاب را خوب انتقال دهد. مسير حفظ مطالب توسط دانش آموزان را خوب هموار مي کند، و از مطالب كتاب خوب ارزيابي مي کند.

در مقابل، معلمي که به يادگيري دانش آموز كمك مي كند و درس را وسيله اي براي تقويت مهارت تفكر دانش آموز قرار مي دهد. و او را براي زندگي در جامعه آماده مي كند. و از آموزش براي تربيت اخلاقي و اعتقادي كودك استفاده مي كند و نيز در آن حوزه، نظريه پردازي را مشي خود قرار مي دهد، به مرور طرد مي شود و جايگاه خود را از دست مي دهد .

قدرت تفکر به مرور رو به نابودي مي رود و توقع ظهور و بروز انديشه هاي نو ، دانش آموزان و معلمان نو انديش و دگر انديش از بين مي رود و به جاي آن، جمود فکري، واپس گرايي و … حاکم مي شود.

 

   ويژگي هاي نظام « معلم محور»                               

الف - جايگاه دانش آموز : در اين مدل، معلم است که حرف اول را مي زند و ارزش دانش آموز و معلمِ خوب، بر اساس تسلط بر علم سنجيده مي شود و نه محتواي کتاب درسي. دانش آموز به به جاي آن که وقت خود را براي حفظ متن کتاب درسي بگذارد، براي درک مفاهيم عميق علمي آن ها مي گذارد. به جاي آن که مجبور به حفظ انديشه هاي مؤلف کتاب باشد، موظف است در موضوع درسي غور و تحقيق و تفحص کند و انديشه هاي گوناگون و جديد را شناسايي كرده و خوب و بد آن ها را از يکديگر تمييز دهد .

ب – جايگاه معلم : در اين روش دانش آموز سعي در تعريف صحيح علم مورد مطالعه و دست يابي به کاربرد هاي آن در راستاي حل مسائل دارد و تا جايي که مسائل و نياز هاي او ادامه دارد، غور و تحصيل علمي او نيز ادامه خواهد يافت.

اما در روش « کتاب محور »، نياز و کاربرد علمي مطرح نيست؛ بلکه آنچه اصالت دارد، « اتمام کتاب درسي » است. حال اگر اتمام کتاب، منجر به حل مسائل مربوط به آن علم نشد و نيازهاي او را بر طرف نساخت، باز هم تأكيد بر اتمام به موقع كتاب درسي است.

ادامه دارد


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

دوشنبه, 02 مرداد 1396 13:07 خوانده شده: 4197 دفعه چاپ

نظرات بینندگان  

پاسخ + +1 0 --
محمد باقر 1396/05/02 - 18:38
کتاب و معلم و دانش اموز و کلاس و مدرسه و اموزش و پرورش را من حیث استقراء مورد تحلیل قراردادن امری نیکو است اما اولویت بندی هر کدام از اینها منفک از یکدیگر امری مشکل است زیرا تماما از یک خانواده و به منزلهء یک بدن می باشند .مصداقا این که شما برای انسان روح و نفس و فطرت و سرشت و جوهره را بخواهید به طور مجزا به بحث بگذارید و یکی را در اولویت قرار دهید .عزیز من ضمن تشکر از جنابعالی باید عرض شود که این مسائل مطروحتان قریب به 17 سال پیش توسط همکاران و بالاخص در سطح ارشد تحلیل شده و نوشتارهای زیادی در قالب کتب به مدارس هم رسیده است .ادامه دارد....
پاسخ + +1 0 --
محمد باقر 1396/05/02 - 18:39
ادامه مطلب:
نکته امروز بحث از عدم رشد و توسعهء اموزش و پرورش و اخلاق و انسانیت و امنیت شغلی و معیشتی و عدم ارتباط صحیح اولیا با فرزندان خودشان و با معلمین و عدم اشاعهء تفکر در تمام سطوح و فلسفی بار اوردن معلمین و دانش اموزان و علم روز و بهره گیری از مدارس هوشمند است .باید دنبال کلید مفقوده گشت زیرا مشکلات مشخص و اسیب شناسی شده است.از همه مهمتر مشکلات تصمیم گیری در سطوح بالاتر و در وزارت و ادارات است که سیاسی گری و قشریگری و سلیقه گرایی ،بسیاری از فرهیختگان معلم را چنان بی انگیزه کرده است که از کار خود سرخورده شده اند.با احترام
پاسخ + 0 0 --
سقز کرد 1396/05/02 - 21:07
پیام نور را صفاکنید
پاسخ + 0 0 --
محمد باقر 1396/05/02 - 22:38
عزیز سقز کرد و همکار گرامی حقیقتی گفتی .من افتخار می کنم که علارغم اینکه می توانستم مانند آب خوردن در دانشگاه تهران مدرک ارشدم را بگیرم لاکن از انجایی که به توان اندیشه ورزی خویش کاملا آگاهی و اعتماد داشتم پیام نور را انتخاب کردم و خودخوان با بالاترین درجه عالی رساله ام را با بهترین تز دفاع کردم و جناب دکتر سرمدی رئیس مرکز تحقیقات پیام نور ایران ،داوری رسالهء من ر ا داشت و در روز دفاع به من فرمودند :انشاءالله رساله دکترای شما را ببینیم.در پیام نور درس خواندن و محققی محلل شدن و تحقیق تطبیقی کردن زحمت زیاد می خواهد و باید به قول معروف دود چراغ خورد. من به نوبهء خودم تحصیلات در این دانشگاهها با هیچ دانشگاهی برابر نمی دانم. حقیقتش سختی هایی دارد که هیچ دانشگاهی ندارد و همین است که دانشجویان این دانشگاه با تکیه بر توان خود ،متفکرینی نمونه اند.البته اساتید بسیار عالی هم دارد که ما خود را مدیون انها میدانیم.با احترام.
پاسخ + 0 0 --
سيد مهدي قائمي 1396/05/07 - 13:40
سلام عليكم با تشكر لطفا ادامه مقاله نيز بار گذاري شود. موفق باشيد.

نظر شما

صدای معلم، صدای شما

با ارائه نظرات، فرهنگ گفت‌وگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.

نظرسنجی

میزان استفاده معلمان از تکنولوژی آموزشی مانند ویدئو پروژکتور ؛ تخته هوشمند و .... در مدرسه شما چقدر است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور