این روان شناسی مردم است؛ وقتی که کشوری به دیکتاتوری تبدیل میشود؛
آنها فریاد میکشند: این تقصیر من نیست، من فقط میخواستم دولت قیمتها، دستمزدها، سود، صنعت، علوم، بهداشت و درمان، هنر، آموزش، تلویزیون و مطبوعات را کنترل کند. من هرگز طرفدار دیکتاتوری نبودهام.
آین رند
ادیب لیبرتارین امریکایی
***
چهارشنبه هشتم آذر ماه ، مدیر مدرسه اطلاع داد که قرار است فردی در مورد آموزش رفتارهای ترافیکی به مدرسه بیاید .
انتظارم این بود که این فرد در معیت ناظم مدرسه که سمبل نظم آهنین باشد در کلاس ها حاضر شده و برای دانش آموزان سخنرانی و وعظ و خطابه کنند .
بر خلاف این ذهنیت که البته طبیعی است و در این بیش از سه دهه به صورت روزمره تکرار شده است اما مشاهده کردم که دانش آموزان را در حیاط مدرسه جمع کرده و خانمی برای آنان صحبت می کند .
با شتاب خود را به آن جا رسانده و در میان دانش آموزان ایستادم .
فردی که موتورسوار بود اما مدارکی نداشت با عجله خود را به داخل مدرسه و حیاط آن رسانده در حالی که از دست « پلیس » فرار می کرد .
پلیس به دنبال آن فرد متخلف بود تا وسیله ی او را توقیف کند و آن موتورسوار به صورت مکرر و ملتمسانه از دانش آموزان می خواست تا در این مناقشه میانجی شده و از آن مامور پلیس بخواهند تا او را « ببخشد » و از کنار آن « رد شود » .
دیالوگ هایی که میان آن موتورسوار متخلف و پلیس رد و بدل می شد برای من بسیار جالب و قابل تامل بود .
آن موتورسوار دقیقا از عبارات و جملاتی استفاده می کرد که بارها از زبان متخلفان میلیونی در سطح جامعه و البته در مقام « توجیه رفتار غلط » شنیده ایم :
این که ترافیک است . عجله دارم . این همه پول و مالیات می گیرند و این وضع مملکت است . مسئولان به فکر مردم و آسایش آنان نیستند و...
نکته ی قابل تامل این بود که آن فرد متخلف به هیچ عنوان از رفتار خود نادم نبود و دائما تخلفات خود را به انحای مختلف توجیه می کرد .
و اما در این میان رفتارهای بسیاری از دانش آموزان در این میان قابل توجه و تامل بود .
زمانی که پلیس به دنبال آن فرد متخلف بود ، احساسات برخی دانش آموزان به غلیان آمده و فریاد می زدند :
« ولش کن ! ولش کن ! »
برخی هم شعارهای سیاسی می دادند ...
آری !
برخی از دانش آموزان با جدیت می خواستند که پلیس دست از سر آن فرد متخلف بردارد و از آن فرد حمایت می کردند .
حتی زمانی که جامعه مخاطب پلیس ، دانش آموزان بودند و پلیس به توضیح مفهوم قانون و ضرورت آن می پرداخت و با دانش آموزان به پرسش و پاسخ می پرداخت ، برخی و شاید بسیاری از دانش آموزان جبهه گرفته و حرف هایی می زدند که کاملا از جنس « تقابل » بود .
فقط تعداد بسیار اندکی از دانش آموزان بودند که حرف های پلیس را تایید می کردند و رفتار موتور سوار متخلف را نکوهش می کردند .
این وضعیت با آمدن سر زده یک خانم دیگر که به سمت آن موتور سوار متخلف حمله ور شد به کلی دگرگون شد .
آن زن با فریاد به موتور سوار می گفت که بچه ی او را در پیاده رو زده و فرار کرده است و متعاقبا شماره او را از جیبش بیرون آورد .
انصافا این افراد آن قدر طبیعی رفتار می کردند و ایفای نقش شان حرفه ای بود که واقعا نمی شد حدس زد در حال « ایفای نقش » هستند . آن چه مهم است آن که « مدرسه » باید جای آموزش این موقعیت ها ها و طرح پرسش برای دانش آموزان بدون محدودیت و قضاوت های ایدئولوژیک باشد .
با رفتار خشمگینانه ی آن زن قربانی به یک باره وضعیت تغییر کرد و فضای مدرسه بر علیه آن موتور سوار متخلف شد .
زمانی که داشت این نمایش به پایان می رسید در میان دانش آموزان دست خود را به عنوان « پرسش » بالا بردم .
از آن زن و مامور برای این کار و خلاقیتی که برای « فرهنگ سازی » داشته اند ؛ تشکر کردم .
از آنان پرسیدم که بیرون از محوطه مدرسه و درست رو به روی مدرسه انبوهی از اتومبیل ها پارک شده اند به صورتی که واقعا عبور و مرور شهروندان پیاده را مختل کرده اند و این در حالی است که پلیس قبلا هشدار داده بود اجازه نمی دهد کسی با پارک کردن در پیاده روها ، به حریم دیگران تجاوز کند .
آیا شما و مسئولان این صحنه ها را نمی بینید ؟
این همه مسامحه و سهل انگاری از کجا می آید ؟
پاسخ آن زن برای من قابل پیش بینی بود .
وی تعداد این صحنه ها را زیاد و غیر قابل شمارش عنوان کرد و این که پلیس قادر به برخورد با این همه « تخلفات » نیست .
به او پاسخ دادم که در حال حاضر سازمان ها و از جمله پلیس به وظایف قانونی خود عمل نمی کنند و بعضا وارد حیطه و حوزه هایی می شوند که به آنان ارتباطی ندارد .... »
آن ها حرفی برای گفتن نداشتند و مراسم پایان یافت .
پس از آن تعدادی از دانش آموزان از من و پرسش هایی که مطرح کردم ، تشکر می کردند .
( پارک در برابر کلانتری و در پیاده رو )
آن چه مهم است آن که « مدرسه » باید جای آموزش این موقعیت ها و طرح پرسش برای دانش آموزان بدون محدودیت و قضاوت های ایدئولوژیک باشد .
این که « همه » دانش آموزان در وضعیت « حل مساله » قرار گیرند و تلنگری اساسی و ستبر بر « تربیت پیش ساخته » اکثرا غلط و سنتی آنان نواخته شود .
این را بسیاری از دانش آموزان می فهمند اما آن چه قابل گذشت و اغماض نیست انفعال و بی برنامگی وزارت آموزش و پرورش برای خلق و ایجاد چنین موقعیت هایی در مدارس و استمرار منطقی آن است .
رقابت های منفی و مخرب در مدرسه که شاکله و ساختار شخصیتی و اجتماعی بسیاری از ایرانی ها در سنین بعدی است می باید که جای خود را به تلاش برای فهم عینی مفهوم قانون و نهادینه کردن آن در ذهن و روان و شخصیت دانش آموزان باشد به طوری که « کنترل درونی » زودتر و کارآتر از « کنترل های بیرونی » عمل کند .
مساله ای که بیش از 4 دهه نادیده گرفته شده و در بحران های اجتماعی و سیاسی به یک باره سر باز می کند .
نظرات بینندگان
مهم این است چیزهایی که نباید عادی باشند ؛ اما عادی و معمولی جلوه داده می شوند و این است رمز عقب ماندگی و انحطاط ما .
پایدار باشید .
اگر اراده ای برای « تغییر » باشد ، یک شبه درست می شود !
پایدار باشید .