لطفا با شکیبایی بخوانید !
ثبت نام و شرکت ننه م در انتخابات آتی شورای شهر ( همه جا آباد)
پرده اول: تصمیم
آی داد آی بیداد از دست سیاست . آی هزار داد از سیاستی که همه رو به چالش کشیده و همه رو بدون تخصص و علم لازم به میدون آورده . من قبل از همه شما میدونستم که این ننم با این خرده آگاهی آخر سر دیوار از سیاست درمیاره و بیچارم میکنه و منو به التماس کسب رای میندازه . من میدونستم با داشتن موبایل و تلگرام آخرش جزء رجال یا بهتر بگیم رجاله ی سیاسی خواهد شد .بارها این موضوع رو گوشزد کردم اما چه سود که :
نرود میخ آهنی در سنگ
حتما خیلی عجله دارید بدونید چی شده ؟ حتما خیلی زود میخواید بیچارگی من و از دست ننم بدونید ؟ باشه میگم.
دیروز از یکی از چاپخونه های شهر بهم زنگ زدند و گفتند آقا تیراژو چند بزنیم ؟ گفتم ببخشید تیراژ چی؟ گفتند: تیراژ کارت های تبلیغاتی ننه ت برا شرکت در انتخابات شورای شهرچنده؟
منو میگی انگار در میان زمین و آسمون معلق مونده بودم و در یک دو لحظه با خودم گفتم: ننم؟ شورای شهر؟ کدوم کشک کدوم پشم؟ کدوم تجربه؟ کدوم برنامه ؟ تو این تحیر چاپخونه ای گفت: چارهزار برا تیراژ اولیه خوبه؟
من هم در اوج حیرت و تحیر گفتم: اجازه بدید بپرسم.
چاپخونه ای دوباره گفت : مگه شما مسول ستاد تبلیغاتی این خانم محترم نیستید ؟ ایشون اسم و مشخصات شمارو به ما داده. مگه شما چه مسئولی هستید؟ منتظر تماستون هستم.
گوشی که خاموش شد من در تحیر سیاست مونده بودم و اولین تلنگر سیاستو خوردم و اون هم اینکه ننم با زرنگی تمام من بدبخت بی سیاست رو به عنوان مسئول تبلیغات معرفی کرده بود بی آنکه با خودم مشورتی کرده باشد یا اینکه من از اصول و فروع سیاست چیزی بدونم.توی مستی باده ی دسته گل ننم بودم که با طمئانینه ی تمام سرکار خانم وارد خونه شدند ، لباس عوض کرده و کیف نو خریده و دستی هم به سر و روی خودش کشیده بود بزنم به تخته انگاری بختش واشده بود.
سلامی کرد و جوابی گرفت و یه بغل پرونده و مدارک رو که تو کیف داشت گذاشت رو اپن آشپزخونه و پرسید ؟ سماورت براهه؟ اگه نیست آتیشش کن. من از برخورد ننم و ادبیات داش مشدیش مشت مشت شده بودم و گفتم فعلا بذار !
چیزی نگم . خاضعانه بلند شدم و سماورو آتیشش کردم و آرام و پرسش مندانه نشستم که ننم بلافاصله پرسید : تیراژ کارت های تبلیغاتیو چند گفتی؟
– گفتم هیچی و دیگر چیزی نگفتم چون از هیچی خبر نداشتم.
– هیچی یعنی چی؟ تو مسول ستاد تبلیغات منی نونت تو روغنه؟
– کدوم ستاد؟ کدوم تبلیغات؟
ننم ابرو بالا انداخت و گفت: یعنی به تیپ و ریخت ما نمیاد که یه دور بریم تو شورای شهر و برنامه هامونو به اجرا بذاریم؟ یعنی نوبتی هم باشه نوبت منه که یه خانم متشخص و متدینم ؛ درسته تخصصی در زمینه ی شورا ندارم و سوادم سیکل قدیمه ولی با ورژن جدیده ؛ ولی مشکلی نیست این بی تخصصی سال هاست که در کار شورا مشکل ایجاد نکرده و هررشته ای میتونه در شورا حادثه آفرین باشد کما اینکه همه اومدن و رفتن هیچی به هیچی ؛ من هم میام و میرم بی آنکه آب از آب تکون بخوره.
من باب تمسخرگفتم: ننه برنامه ت برای حضور در شورا چیه؟
گفت: حیف از شیری که به تو دادم ؛کاش نمیدادم !
– چرا ننه؟مگه تذکر اینکه تو و رشته ت و سوابقت به درد شورا نمیخوره و مضافا هم مردم رو متضرر می کنی و هم شهر رو گناهه؟
– نه ننه قربونت بره ؛ مگه تو چقد آی کیوت پایینه که نمی فهمی رفتن به شورا برای خدمت نیست ؟
– پس برا چیه ننه جون؟
– برا اینکه چیزی به چنته بزنیم.میخوای ثابت کنم که قبلی ها هیچ کاری نکردن؟ پس گوش کن تا بگم.
تمام افراد در شوراهای گذشته شهرمان زمین داران حاشیه شهر بودن و برای اینکه زمین هاشونو طرحی بگیره و یا نگیره رفتن شورا؛ حالا اون افراد رو که میگم بگو بینم زمین داران حاشیه بودن یا نه؟
من که یه کم فکر کردم دیدم واقعا ننم راست میگه و تحلیلش از عملکرد اعضای قبلی شورا خیلی عالیه؛ ولی باز با پررویی پرسیدم ننه حالا فرض می کنیم در شورا با هر ترتیبی رای آوردی و قبول شدی و رفتی تو ؛ میخوای چه کار کنی؟
پرده دوم : طرح و برنامه
– حالا آدم شدی. میدونی برنامم در شورا چیه ؟ برنامم اینه که مث قبلیا یه مجسمه رو جابه جا کنم و جایی دیگه بکارمش؛ ده تا موزاییک که در دید عمومه از جا بکنم و تعمیرش رو ده روز طولش میدم تا مومنین شهر بدونن کار می کنیم !
دوتا درخت رو ریشه کن می کنیم؛ ده تا فامیلو بی مجوز استخدام می کنم؛ قبض ده سرویس ماسه خریداری شده برای شهرداری را صد میکنم؛ چراغ قرمز شهرو ده سانت کوتاه میکنم؛ باغ گردوی شهرداریو به فامیلا میدم .شهرداری رو انتخاب میکنم که سر از کار شهر و شهر سازی در نیاره و تحت فرمان باشه ؛ پمپ بنزین و هتل و مغازه و دیگر مستغلات شهرداریو میفروشم و نقدش میکنم؛ ده تا سفر خارجی با هزینه شورا میرم. بدهی های شهرداری رو تقسیم بر تعداد خانوارها میکنم و تحت عنوان های مختلف مانند عوارض سطح شهر و مالیات اضافه ساخت و … اخذ می کنم .کار جواز ساختمانی دوستان را با چک و سفته راه میندازم و اجازه نمیدم پول ازشون بگیرن. اسم ده تا کوچه رو عوض میکنیم. هنگام ورود مسولین و اعیاد و عزاهای دینی شهر رو با بنرهای مختلف می ترکونیم. به کارگران تنظیف شهر ده ماه ده ماه حقوق نمیدیم حقوق هم نگیرن به درک؛ بچه دارن یا ندارن بدهکارند یا نه به من مربوط نیست بنی آدم دیگه اعضای یک پیکر نیستند؟.تو رو راننده مخصوص شورا می کنم .در مراسم محرم و صفر و دهه ها ی عزا سیاه می پوشم ؛ در جشن های انقلابی حاضر میشم؛ با ارگان ها دینی و سیاسی جلسات متعدد موجه و غیر موجه برپا می کنم؛ زمستونا برف روبی شهر رو تعطیل میکنم؛ کاری با متکدیان و سگهای ولگرد فصلی که تو شهر جولون میدن ندارم. با تعاونیای مسکن ساخت و پاخت میکنم تا حد اقل از این مصیبت نجاتت بدم و شندرغازی بهت بماسه ؛ تغییر کاربری سودمند اقوام رو در اولویت قرار میدم و… .
من که سرتا پا گوش بودم از این همه برنامه ی ناب ادبیات و برنامه ریزی ننم مست و متحیر و منگ شده بودم بودم؛ پرسیدم :
– ننه جون درین میانه پس سهم مردم رای دهنده و شهرمون چی میشه؟
– خاک تو … تو هنوز حالیت نشده که مردم و شهر در مساله شوراها یک معادله دومجهولی حل نشده است؟
تو نمیدونی وقتی کسایی میان شورا که فرق ماسه و شن و بادامی رو از هم تشخیص نمیدن مردم و شهر فراموش میشن؟ هنوز حالیت نیست که شورا در هیچ شهری جواب نداده ؟ تو هنوز حالیت نیست که وقتی وزنه بردار و کاراته باز و خواننده و نوازنده و کشتی گیر و اسکی باز میرن شورای شهر میشن؛ یعنی خدمات فرهنگی وللللللله ؟
تو هنوز حالیت نیست که بیشتر اعضای شوراها بیکارند و برای بند شدن دستشان به کاری خاص المنفعه وارد شورا میشن؟ تو هنوز حالیت نیست هنوز هیچ شورایی حتی یکبار گزارش کاری ارایه نکرده اند.تو هنوز حالیت نیست که این همه زور میزنن و گدایی رای میکنن و به هرکسی ملتمس میشن حتما شورا یه چیزایی داره که … ؛ پس تو چی میفهمی و چی حالیته ؟هاااااااا؟
من از این وضعیت دیگه به تنگ اومدم و گفتم : ننه جون ؛ ای عضو آینده ی شورای شهر ؛ شما راست میگید اصلا شما هفت خاج ؛آخر چی؟
– حالا داری شیر فهم میشی و دوزاریت میوفته ، عزیز ننه آخرش هم با داشتن دوسه قواره زمین و ماشین و کلی چیز پیدا و پنهان به نام خود و دیگران ؛ از شورا میام بیرون ؛ خدمات به مردم و شهر شد شد نشد نشد ؛ من این همه زور میزنم برم تو شورا براهمینه ؛ کی به فکر خدمته که من خدمت باشم عزیزم؟
در برابر منطق ننم قانع شدم و دیدم گذشتگان حرفی برای گفتن نداشته اند لذا من هم مسولیت ستاد تبلیغاتیشو قبول کردم و به چاپخانه زنگ زدم هماهنگ کردم پناه برخدا ؛ تا ببینم چی میشه امیدوارم چیزی هم به ما بماسه؟
منبع :هومیان نیوز
نظرات بینندگان