عجله دارد، دستانش میلرزد و کنترلش را از داده است. به اقتضای مسائل مملکت ما، او هم مثل همه ایرانیها روزی شلوغ با هزار و یک مشکل را پشت سر میگذارد. هزینههای زندگیاش روز به روز بیشتر میشود. بچههایش بزرگتر میشوند و هر روز التماس دعایی پرهزینهتر دارند. به تنگ آمده، حقوقش زیر خط فقر است و هر چه خود و همکارانش به کمی میزان دریافتی اعتراض میکنند، کسی ترتیب اثر نمیدهد، فکرش مشغول و نگران آینده خود و فرزندانش است.
اتومبیلی قدیمیدارد و بعد از ساعت کار، مسافرکشی میکند، صبحها 6 صبح بیدار میشود و از خانه بیرون میرود، بعضی شبها تا یازده شب مشغول مسافرکشی است. در صف نانوایی با او آشنا شدم، مرد خوشبرخوردی بود، پرسیدم شغلت چیست؟ کمی مکث کرد و چیزی نگفت. از خودم خجالت کشیدم، فکر کردم باعث اذیت مرد شدهام، عذرخواهی کردم، لبخند زد و گفت اشتباه نکن ناراحت نیستم، من دو شغل دارم و داشتم فکر میکردم کدام را بگویم. لبخندی زد و گفت در آژانس کار میکنم و کارت ویزیتی را که با خودکار، نام و شمارهاش روی آن نوشته شده بود به من داد. مرد لحن شیرینی داشت. خداحافظی کرد و دیگر او را ندیدم. بعد از رفتنش جوانی به من گفت که آن آقا دروغ میگوید، تعجب کردم، چرا باید به من دروغ میگفت، گفتم کدام آقا؟ گفت همان آقا که به شما گفت راننده آژانس هستم، قبل از اینکه حرفی بزنم، ادامه داد؛ دبیر است، دبیر!!! سری تکان دادم و رفتم، چند ساعتی نگذشته بود که شنیدم معلمی در کرمان با خشونتِ تمام مدادی را در سر دانشآموزی فرو کرده است. چند دقیقهای بهت زده به تنبیهات مشابه دانشآموزان در گذشته فکر کردم. چهره متین آقای دبیر، در صف نانوایی از جلوی چشمانم دور نمیشد، خشونت قابل توجیه نیست و قطعا معلم خاطی باید مجازات شود ولی چگونه از بروز چنین اتفاقاتی باید پیشگیری کرد؟
آیا معلم به تنهایی مقصر است؟
آیا آموزش و پرورش به عنوان متولی آموزشی کشور شرایط لازم را برای کلاسی توام با مهر و محبت فراهم کرده است؟
مگر ممکن است، معلمی که ساعتها پس از پایان ساعت کاری استاندارد، به شغل دوم میرسد، خسته و خمیده نشود؟ مگر ممکن است دانشآموز شیطنت نکند؟ مگر کلاسی با تراکم استاندارد دانشآموز در اختیار معلم بوده است؟
مگر نه اینکه معلم امکان ایجاد جو مناسب و صمیمی و فضای راحت در کلاس را به علت کلاسهای 40 و 50 نفره از دست داده است؟
مهربانی و اخلاق دوستانه آموزگار، موجب آرامش و جذب دانشآموز میشود ولی در سیستم آموزشی ما معلم برای کنترل کلاس پر جمعیت، به ناچار آرامش و مهربانی را فراموش میکند. تبدیل به شخصی سخت گیر، مستبد و خود رای میشود. البته همیشه بوده و هستند آموزگارانی که در هر شرایطی کلاسهای پربار با اثرگذاری فوقالعاده داشتهاند، ولی سوال این است که آیا همه معلمین این توانایی را دارند؟ و آیا انتظار اینکه این توانایی را داشته باشند انتظار به جایی است؟
کلاسهای با تراکم بالا موجب هدر رفت انرژی آموزگاران جهت حفظ نظم و آرامش کلاس میشود. استرس و فشار بیش از حد روحی و روانی تاثیر بسزایی بر عملکرد روزانه معلمین میگذارد و در نهایت موجبات آسیبهای روحی بسیاری را برای آنها فراهم میکند، تعلیم، عملی فرسایشی و آموزگارانِ بیانگیزه، دچار روزمرگی میشوند. گذشته از مسائل آموزشی که با مشکلات عدیده همراه است، از بین هزاران معلم چند نفری کنترل خود را در قبال شیطنت دانشآموزان از دست میدهند و فاجعهای رقم میخورد.
در برخورد با معلمی که دیوارش از همه دیوارها کوتاه تر است کوتاهی نمیشود و سختترین تنبیهات در انتظار اوست. ولی به علت عدم توجه به ریشههای بروز خشونت، شاهد تکرار مسئله هستیم. سهمی برای مسئولین در چنین رخدادهایی قائل نمیشویم و معلم باز هم به تنهایی با مساله روبه رو میشود، بیشک تحمل فشارها، آسیب روحی بسیاری به او زده است تا جایی که کار را به جایی کشانده که حرکتی میکند که نه تنها آسیب به دانشآموز میزند جامعهای را هراسان و نگران آینده میکند.
روزنامه مردم سالاری
نظرات بینندگان
کار ما شده فقط خون دل خوردن
با کلاسهای شلوغ دانش اموزان بی ادب درس نخوان بی انگیزه و پر رو ک هیچ احترامی برا بزرگتر و معلم قایل نیستند اعصاب خراب معلم نداشتن معیشت ومنزلت مناسب و از بین رفتن ارزش نمره و سخت شدن اخراج دانش اموز و تسهیل تعلیق معلم و...چه انتظاری از معلم داریم؟؟
برای معلم و مدرسه چه کردیم ک انتظار بازده و راندمان عالی داریم؟!