خسته از سفر زندگی بر حمام عمومی شدم تا شوخ از موی و تن بر کنم .
بر گرمخانه چو نشستم کارگر همی خواستم . اوستاد حمامی بانگ برآوردندی و کارگری ورزیده و چالاک حاضر شدی به آن ، با کیسه ای زبر بر من مشغول شدندی و حراف .طول و عرض مرا با دوتن قیاس نمودندی که اجرت یکی تو را کم است و آن ۹را نگر چه نحیف است ، نیم تو نیست و مزد من به کمال می دهد. از هر باب سخنی ...تا اینکه پرسیدندی که پیشه چه داری.؟...
عرض کردم فرهنگی ، معلم هستم.
همین طور که &n مرا کیسه می کشیدندی برمن خیره گشتندی و گفتندی:
(شنیده ام برفوق العاده شغل تان افزودندی و رتبه بسیار به شما دادندی ) .
مرا تعجب آمد بسیار که این حکایت و کارگر حمامی!!؟
گفتمش کارگزین اداره ای که چنین می دانی ؟
گفت : نه .از صدا و سیما شنیده ام هزار باری ،زیرنویس می کند زیاد و تکراری.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
درس معلم ار بود زمزمه محبتي
جمله به حمام آوردرتبه عالي حرفه اي
جان دلم به تن به زن آب همين سلامتي
شوخ زموي وتن بكن بدل نگيررسانه اي
باتشكر