کارل مارکس در ایدئولوژی آلمانی مفهومی به نام لمپن پرولتاریا را معرفی می کند . لمپن ها دسته ای از مردم هستند که از طبقه خود فاصله گرفته و دیگر خود را متعلق به آن نمی داند و نیز در امر تولید دخالتی ندارند و به زعم مارکس دلالان و گدایان و کلاهبرداران از این قماشند .
تا سالیان سال مفهوم لمپنیسم با افرادی چون شعبان بی مخ ها ، اراذل و اوباش ، تبهکاران و قماربازان و فواحش و ... گره خورده بود اما امروز این مفهوم دست خوش تغییری بس بزرگ شده است .
طبق تعریف مارکس ، لمپن کسی است که خود را متعلق به طبقه خویش نمی داند و در تولید دخالتی ندارد . با این حساب ما با طیف گسترده ای از لمپن ها در هر کسوتی سروکار داریم یعنی لمپن کسی است که در حقیقت فقیر است اما به این فقر ، فقر فرهنگی هم اضافه می شود مثلا حسرت پولدار شدن ، با کلاس شدن و تظاهر به ثروتمند بودن خود از مظاهر لمپنیسم است .
به برکت تفکر مثبت این روزها همه به جای تولید ( در مفهوم عام به معنای تولید کالا ، خدمات و اندیشه ) در پی راه های میانبر هستند یعنی شما برای این که ثروتمند شوی باید مثل ثروتمندان رفتار کنی . خوب این دقیقا یکی از حقه های جامعه سرمایه داری برای تشویق به مصرف بیشتر است . دغدغه های طبقه کارگر ( که امروز کاملا این مفهوم تغییر پیدا کرده و کارگر هر کسی است که در امر تولید دخالت دارد ) باید دفاع از منافع طبقه اش باشد . با توجه به این تعریف حتی نویسنده و روشنفکری که از طبقه خویش سخن نمی گوید یک لمپن است ؛ نمود بارز این لمپنیسم در تضاد رفتاری روشنفکران نیز گاها به چشم می خورد ، این که روشنفکری باورهای سنتی را ابزاری در خدمت تحمیق توده ها می داند ولی در زندگی شخصی خود دقیقا از همین ها بهره می جوید ( تضاد حرف با عمل ) خود نمونه ای از رفتار یک لمپن است.
لمپن های امروز دیگر قمه و قداره به کمر نمی بندند ، فحش های آبدار هم نمی دهند اما خائن به طبقه خویشند . یک لمپن ممکن است رفتاری اعتراضی داشته باشد اما این اعتراض در قالب شورش و هتاکیست نه یک عمل آگاهانه و برای تغییر .
نمونه رفتاری که در قالب مثلا حمایت از مردم فرانسه و بلژیک کاربران شبکه های مجازی عکس پروفایل خود را به پرچم این کشورها تغییر می دهند یا با شنیدن خبر بیماری استاد شجریان کمپین های حمایتی درست می کنند مصداق بارز لمپنیسم است یعنی مطرح کردن خود به هر نحو! زیرا هیچ انسانی از کشته شدن یا بیمار شدن یک انسان دیگر خوشحال نمی شود اما این که شما مسائل اصلی طبقه خودت را به فراموشی بسپاری و با نمایشی درپی نشان دادن فرهیختگی خود باشی قطعا رفتاری لمپنانه است مثلا حق برگزاری یک کنسرت یکی از حقوق بدوی انسانیست و شجریان از کنسرت همنوا با بم به این طرف کنسرتی در ایران نداشته است و هیچ کس به این موضوع اعتراضی نکرده اما هم زمان با بیماری ایشان همه عکس پروفایل خود را به شجریان تغییر داده اند!
با این تعریف در حقیقت ، هر هنرمندی که دغدغه اجتماعی ندارد لمپن است .
لمپن ها ابزار خوبی برای سرمایه داران و دولت های توتالیتر هستند ، آنها چون فواحش نرخ دارند و در انتظارند که کسی این نرخ را پرداخت کند تا در همان جبهه شمشیر بزنند .
لمپن ها شیفته تایید هستند ، باید برایشان دست بزنید !
مرام گذاری و آئین زندگی انگلی بی شک از ابداعات ایشان است. برای یک لمپن فرقی ندارد که چه چیز و چه کسی را تایید می کند آنچه به او نفع می رساند خوب است آنچه بتواند بفروشد ، معامله می کند یعنی فرقی ندارد که کتاب می فروشد یا ملکی در شمال شهر ، حزب باد است و ...
و کلام آخر این که لمپنیسم درد امروز جامعه ماست .
لمپن ها بی درد هستند .دلشان جز به حال خود به هیچ چیزی نمی سوزد و در پس نمایش های دلالانه شان خود شیفتگی و دلواپسی موج می زند . و سوال این جاست که ما چه سهمی از تولید داریم ؟ ما چقدر به تعریف لمپن نزدیک هستیم ؟
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.