هر ساله در چنین روزی پسران و دختران جوان خرس های قرمز، قلب های قرمز و کلی کادوی قرمز و شکلات را به بهانه عشق و دوستی به هم هدیه میدهند.
ولنتاین که خود هدیه غربی است،سال هاست میهمان فرهنگ ما شده و با بخشنامه و گشت ارشاد و... تغییری در ماهیتش ایجاد نشده است.
در این نوشتار سعی شده از زاویه دیگری به دور از سلب و ایجاب به این خرده فرهنگ نگاه شود. ابتدا این سوال مطرح می شود که چرا جامعه ما ابداع کننده چنین شادی های کوچک نیست و باید این قلم را هم وارد کنیم؟!
جامعه ای که نیمی از ۷۶میلیون نفر آن دچار اختلال روانی هستند! نیاز به شادی دارد، درست است که ما مدیریت شادی در کشور نداریم و به صورت« دیمه ای و فله ای»احساسات خود را خرج می کنیم اما :
بهتر نیست به جای پاک کردن صورت مسئله یا استناد به این مطلب که ولنتاین غربی هست و ما نباید در آن تصرف کنیم، یک راه حل جذاب و ملموس ارائه کنیم؟
آیا به قوه خلاقه ایرانی شک داریم؟
چرا در این مسیر طرح و ایده نمی دهیم؟
شاید مسیر را نمی دانیم. بومی سازی چنین خرده فرهنگ های جوان پسند، شرایط حیات طیبه را برای جوانان کشورمان هموارتر می کند.
ما بیش از گذشته به شادابی و طراوت نیاز داریم، فرزندان ما از نصیحت، پند و « زمان ما » خسته شده اند، آنها متعلق به زمان خودشان هستند، اگر زبانشان را نمی فهمیم اشکال از ماست.
ما یعنی متولیان فرهنگی از جمله آموزش و پرورش که وظیفه سخت تری در هموار سازی مسیر دارد.
انباشت اطلاعات تکراری در مغز خسته دانش آموزان و این کار را بکن و این کار را نکن، دیگر جواب نمی دهد.
روراست باشیم، ما کنترل را از دست داده ایم.
حتی مثل گذشته نمی توانیم دعوا کنیم!!
تا باکسی بحث می کنیم سریع به بدترین حالت ممکن در عرض چند ثانیه طرف مقابل را ضربه فنی می کنیم، خاطرتان هست قوی ترین مرد جهان در عرض چند ثانیه چگونه با چاقو یک جوان که حتما دوست داشت زندگی کند و ولنتاین های زیادی را ببیند، کشته شد؟
کاش این را هم خاطرتان باشد که در زنگ تفریح مدرسه به همکلاسی خود این جمله را با عصبانیت می گفتیم : زنگ آخر در مدرسه وایستا!!
و زنگ آخر یا دعوا بود یا آشتی.
دعوایی که بیننده های خندان داشت و به چند دور غلتیدن روی زمین خاتمه می یافت و باز فردا دست به گردن وارد حیاط مدرسه می شدیم. واقعا نیاز داریم که یاد بگیریم قفل فرمان اتومبیل و چاقو به درد دعوا نمی خورد !
در اینترنت کمی جست و جو کنید ؛ در آخرین اجلاس روسای کشورهای اسلامی در تهران، گشت های ایست بازرسی نیروهایی انتظامی بیش از هزار اسلحه کمری، ده ها هزار شوکر و اسلحه سرد فقط از اتوموبیل های عبوری بزرگ راه های پایتخت کشف کردند!!
این یعنی ما بالقوه استعداد ویژهای در قاتل شدن داریم.
دعوا کردن هنری است که فراموش شده، و به جای آن فحش می دهیم، چاقو می کشیم، بی حرمتی می کنیم و همه اینها کمتر از یک دقیقه انجام می شود؛حتی دانش آموزان ما قدرت مباحثه علمی را ندارند.
یادمان باشد شادی کردن کفه مقابل این ترازوست که حالا دعواهای شیرین کودکی به نزاع های خیابانی تبدیل شده است، با حذف ولنتاین چیز زیادی به دست نمی آوریم، اصولاً با حذف کردن هیچ گاه سودمند نمی شویم.
کاش مسئولین عزیز کشور کمی شاد بودند و می فهمیدند شادی کردن حق جوانان است، عشق ورزیدن، دوست داشتن،دوست داشته شدن...همه و همه نیاز مردم یک کشور متمدن است.
اگر در ماهیت آن اشکال دارند باید بتوانند یک جایگزین مناسب ایجاد کنند.
اصراری هم برای جایگزینی نداشته باشیم، دنیا تمام نمی شود.
این شادی را بومی کنیم، بدون اینکه بخواهیم ذات آن را تغییر دهیم، کشور کهن ایران عشاق سینه چاک زیادی داشته و دارد،شیرین و فرهادها تمام نشده اند...
این آرزو آخر یادداشت میماند: کاش مدیران فرهنگی کشور کمی از سیاست دور شوند و به کار اصلی خود بپردازند تا در سال های آتی شاهد ولنتاین ایرانی با رنگ و بوی آشنا شویم و مدیریت شادی در هیاهوی جامعه گم و گور نشود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
استاد گرانمايه جناب آقاي محمد رضاسيفي به بحث بسيار بسيار مهم فرهنگي ورود پيدا کرديد .
چه زيبا و مستدل به انچه در زير پوست شهر ( نه در ويترين شهر ) نمايان است اشاره نموديد .
شما استادانه و مو شکافانه موضوع را مطرح نمود و راهکار را هم ارائه نموديد :
" اين شادی را بومی کنیم، بدون اینکه بخواهیم ذات آن را تغییر دهیم، کشور کهن ایران عشاق سینه چاک زیادی داشته و دارد،شیرین و فرهادها تمام نشده اند... "
اميد است نه تنها مسئولين فرهنگ جامعه بلکه فرهنگيان فرهيخته هم به اين مهم بيشتر از پيش توجه نمايند .
با تقديم شايسته ترين احترامات شهسوارزاده
آخه عشق شیرین وفرهاد که فرجامی نداشت!؟ مثلا این دوتا رو سنبل ونماد عشق کنیم که چی بشه؟!!