تربیت قرار است به رشد و تعالی همهجانبۀ شخصیت افراد کمک کند. چرا نمیتواند و چرا تربیت رسمی و تربیت غیررسمی ما متوهم و ناکارآمد است؟
هم نشانههای ناکارآمدی تربیت و هم دلایل آن زیاد است.
الان فقط میخواهم از یک نکته صحبت کنم؛ نکتهای که هم نشانۀ ناکارآمدی است و هم از یکی از دلایل انحراف و سردرگمی تربیت است. هنوز یک تشکیلات سلسله مراتبی ناکارآمد و دیرفهم برای مدارس تصمیم میگیرد .
همانگونه که در این کشور مقامات آمار و ارقام الکی میدهند، همانگونه که هر کس مالومنالش را به رخ میکشد، همانگونه آمار و اعداد ضعفها را میپوشانند و همانگونه که کمیت ابزاری برای فرار از واقعیتهاست؛ در تربیت هم همه کمیت را پیش میکشند و به جای کیفیت قالب میکنند. در خانه، مدرسه و وزارتخانه، اعداد و ارقام معرف کیفیت و موفقیت هستند.
در تربیت کمی والدین برتری فرزندشان را با تعداد کلاسهایی که میروند نشان میدهند، ضعفهای تربیتی را با خرید و تأمین امکانات میپوشانند، با محاسبۀ عدد و رقم هزینههایی که برای مدرسه و انواع آموزشها میکنند نشان میدهند که چقدر در مورد تربیت فرزندشان حساسیت دارند، به تعداد جوایز و مدالهایی که فرزندشان کسب کرده است میبالند، و حتی اگر بگویند هدف یادگیری است به نمره و کارنامه بهای زیادی میدهند.
در تربیت کمی مدرسه به تعداد قبولیهایش در کنکور و المپیادها و مسابقهها افتخار میکند، تعداد برنامهها و فوقبرنامهها ملاک برتری است، موفقیتها با آمار و ارقام نشان داده میشوند، و هر چیزی در مورد دانشآموزان و معلمها و والدین به عدد و رقم ختم میشود.
در تربیت کمی، وزارتخانه همۀ دستاوردها را با آمار ثابت میکند، همیشه اعداد نشان میدهند که کارهای زیادی انجام شده و میشود، آمار مدالها در المپیادها و مسابقههای جهانی ملاک موفقیت محسوب میشود، و حتی اگر واقعیتها نشانههای آشکاری از ناکارآمدی و ضعف، عقبافتادگی و دیرفهمی باشند باز هم کمیت معادل کیفیت است؛ چه قبول کنید و چه قبول نکنید.
زندگی بچهها را هدر میدهیم
حتی اگر به گزارشها و اخباری که گاهی دربارۀ مدارس بعضی از کشورهای پیشرفته میرسد توجه نداشته باشیم، این واقعیت وجود دارد که نگاه دنیا به تربیت و آموزش در حال تغییر و تحولی شگرف است.
اهداف تربیتی، آموزش، تدریس، کتاب، معلم، مدرسه، و مسائل وابسته دیگر، در طول همین سه دهۀ اخیر با تحلیلها و بازنگریهای متفاوتی مواجه شده و در مورد هر یک چالشهای جدید و غیرمتعارفی رخ داده است.
ما همچنان درگیر دیرفهمی خودمان هستیم و از چیزهایی صحبت میکنیم که با نگاه امروزی گاه حتی ابلهانه و دور از عقل سلیم است. هنوز دغدغۀ تغییرات کتابهای درسی را داریم، هنوز بود و نبود کنکور موضوعی لاینحل است، هنوز سر تأثیر نمره و معدل بحث داریم، هنوز معلممان به شدت درگیر معیشت است.
هنوز اولویتهای مدرسه چیزهایی هستند که واقعاً اهمیتی ندارند.
هنوز تربیت رسمی با تربیت غیررسمی در تعارض است.
هنوز یک تشکیلات سلسله مراتبی ناکارآمد و دیرفهم برای مدارس تصمیم میگیرد، هنوز وزارت آموزش و پرورش یک تشکیلات تربیتی نیست، هنوز اصرار بر اسناد و اندیشههایی داریم که فقط وقتمان را تلف میکنند، و هنوزِ هنوز داریم زندگی بچهها را هدر میدهیم.
این نظام فرهنگی و تربیتی ما را به جایی نمیرساند. این نظام حتی برای آرمانها و ایدههای خودش حاضر به هزینه کردن نیست.
بفهمیم و بپذیریم که دیر میفهمیم.
این تربیت باعث عقبماندگی جامعه میشود و با اصراری که به شعارمداری و بیهودهکاری داریم، هیچوقت دلیل عقب ماندنمان را تشخیص نمیدهیم. داریم دور خودمان میچرخیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.