زبان در دهان ای خردمند چیست؟
کلید در گنج صاحب هنر
چو در بسته باشد چه داند کسی
که جوهر فروش است یا پیله ور؟
اگرچه پیش خردمند خامُشی ادب است
به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی
دو چیز طَیرهٔ عقل است؛ دم فرو بستن
به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی
( سعدی )
تاکنون چندین گزارش از وضعیت استخر سونای باشگاه فرهنگیان تهران تهیه کرده ام . آیا وظیفه معاونت پشتیبانی فقط این است که قرارداد بنویسد و پول بگیرد و یا وظایف دیگری هم در بخش « منزلت معلم و حفظ آن » هم دارد ؟
- یک روز در استخر باشگاه فرهنگیان تهران ... متولی رفاه معلم در وزارت آموزش و پرورش کیست ؟! ( این جا )
- استخر و سونای باشگاه فرهنگیان تهران به علت مسائل بهداشتی از اول آبان ماه تعطیل است ! ( این جا )
- با عرض پوزش ؛ امروز جکوزی نداریم ! ( این جا )
- یک روز پُر تنش در باشگاه فرهنگیان تهران ! ( این جا )
اما انگار قرار نیست نظم و قانون و احترام به حقوق شهروندی در این مملکت نهادینه شود .
تا صدایت را بلند نکنی کسی صدای تو را نمی شنود .
از پایین و لایه های زیرین گرفته تا سطوح بالای حاکمیت .
خیلی فرقی نمی کند .
به نظر می رسد این « کوری خود خواسته » و « حماقت آرامش بخش » در تار و پود این جامعه به نوعی ریشه دوانیده و نهادینه شده است .
تقریبا همه هم به نوعی با این وضعیت « سازگار » شده اند . به انحاء مختلف و به ویژه در موقعیت های متعارض و متناقض هم سعی می کنند با تردستی خارق العاده ای آن را توجیه و حتی تئوریزه کنند .
سه شنبه 30 مرداد 1403 .
با کامران رحیمی و محمد روزبهانی قرار می گذاریم که ساعت 19 در این مجموعه حضور پیدا کنیم .
آنان کمی زودتر از من در آن جا بودند .
به محض آن که وارد می شوم مشاهده می کنم که رحیمی و روزبهانی با یک شخص دیگر در حال بحث کردن با متصدی مجموعه هستند . رویاهای بزرگ ، فداکاری های بزرگ می خواهد .
مشاجره بالا گرفته است .
مدیریت مجموعه هم حضور دارد .
رحیمی خطاب به مدیریت مجموعه می گوید که من و آقای پورسلیمان هفته قبل حضوری با شما صحبت کردیم .
قبل از آن هم چندین بار خودم با شما مطرح کردم .
شما هم قول دادید که این مشکلات را برطرف کنید ...
حوضچه آب سرد چرا باید این همه کثیف باشد ؟ چرا ورودی آب سرد را بسته اید ؟ مگر شما قول ندادید که وضعیت اصلاح می شود ؟ آیا این وضعیت ، « تحقیر معلمان » نیست ؟
جالب است که این جا مجموعه ای فرهنگی است و افرادی که آن جا می آیند اکثرا فرهنگی هستند . این بحث ها را می دیدند اما فقط نگاه می کردند .
انگار چیزی را نمی بینند .
در حالی که این مشکل به آنان هم ارتباط داشت اما گویا عادت کرده اند همه چیز را ببینند و از کنارش رد شوند .
در واقع با کثافت و روزمرگی روز افزون خو گرفته و با آن کنار آمده اند .
اما مساله به این جا ختم نشد .
یکی از همین شناگران به سمت ما آمده و با صدای بلند گفت که من هم با شما هستم اما عزیز من !
صدای شما آرامش ما را به هم زده است .
ناراحتید ... نیایید !
حاضران هم به نوعی با او همدلی می کردند .
پس از یک مکث کوتاه ، همین جمله را همان جوانکی که باید حافظ قانون و نظم باشد را هم تکرار کرد :
« این جا همین است ؛ دوست ندارید ؛ نیایید » .
وقتی مشاجره بالا گرفت به مدیریت مجموعه گفتم که این گونه رفتارهای شما منطقی و قابل تحمل نیست .
شما این جا را از وزارت آموزش و پرورش اجاره کرده و تعهداتی دارید .
وظیفه شما حفظ پاکیزگی و اجرای آن تعهدات و وظایف است و حق ندارید از سکوت و انفعال دیگران سوء استفاده کنید .
در ضمن برخوردها باید فرهنگی و سازنده باشند و نه از موضع زور و لمپن بازی .
من هم گزارشی از ماقع امروز را در « صدای معلم » منتشر می کنم .
تا صحبت از گزارش و رسانه شد ؛ آنان که این گونه بر مرکب لجبازی و استبداد می تازیدند کوتاه آمده و ورودی آب سرد به حوضچه را باز کردند .
اما پرسشی که در همچنان در ذهن مانده آن است که چرا نظارتی بر این مجموعه صورت نمی گیرد ؟
وقتی مجموعه انگ دولتی می خورد به طور طبیعی نهادهای ناظر دولتی متناظر هم رغبتی برای نظارت و رسیدگی ندارند .
آیا وظیفه معاونت پشتیبانی فقط این است که قرارداد بنویسد و پول بگیرد و یا وظایف دیگری در بخش « منزلت معلم و حفظ آن » هم دارد ؟
حتما باید دعوایی شود و گزارشی نوشته شود و اوقات همه تلخ تا مسئولی و صاحب میزی به خودش بیاید و از خودش سوال کند که چرا فلان صندلی را اشغال کرده و فلسفه ی وجودی اش در این سیستم بیمار و ناکارآمد چیست ؟
هر چند اگر حس پرسش گری و سواد مطالبه گری در این فرهنگ شلخته ، تنبل و تقدیر گرا بود ، شاید وضعیت ما با آن چه در رویاهای بزرگ مان می پرورانیم به کلی متفاوت بود .
رویاهای بزرگ ، فداکاری های بزرگ می خواهد .
نظرات بینندگان