نامۀ نخست : زن مال نیست و پیش از مونث بودن، انسان است و باید استقلال فکری داشته باشد.
تاریخ انقیاد نیمی از نوع بشر بسیار دردآور و طولانی است. معتقدم اگر بر مبنای اصلی، یک جنس از نوع بشر تحت قید و بند جنس دیگری قرار گیرد از اساس باطل است و باید آن اصل را کنار زد و اصلی بنا گذاشت که بر برابری کامل زن و مرد تأکید داشته و زن را ناتوان و ناکارآمد نشمارد. با احترام تمام به جنسیت زن، هر چیزی مونث بودن زن را مقدم بر انسانیتش مطرح کند باید کنار گذاشته شود. زن و مرد هر دو سعادت خویش را در سعادت خانواده ( ژرف ترین نهاد اجتماعی ) می دانند اما سعادت خانواده در این نیست که زن ابزاری چند کاره برای ارضای مرد و فرزندآوری و خانه داری او باشد. زن یک انسان است و در چهره و عواطف او هم می توان انسانیت و زیبایی، داد و دانایی، در یک کلام والایی و کمال را دید و هم شاهد ددمنشی و زشتی، بیدادی و نادانی و به تعبیر شاهنامه « نه گویا زبان و نه جویا خرد » بود.
در چهرۀ زن می توان آبرو و حیا، صداقت و راستی، متانت و بزرگ منشی، بردباری و خویشتن داری و در دل او مهر و صفا و وفا و در اندیشه اش آزادگی و ژرف بینی را دید؛ وقتی زن می تواند از گوهر انسانیت به نحو سرشار بهره مند گردد و به والایی و کمال برسد، به چه حقی زن را مالِ جنس ذکور دانسته و استقلال فکری او را گرفته و سوای خَلق در خُلق نیز ناهمسان با پدر بنی نوع بشر می خوانیدش؟
آنان که زن را مال می دانند، او را از جایگاه انسان پایین می آورند. چه انسان باید دارای استقلال فکری باشد و آنها استقلال فکری زن را برنمی تابند و در واقع زن را از آزادی و حقوقی که برای مردان جایز دانسته شده، محروم می کنند. این مرتجعان هم مخالف آزادی هستند و هم تبعیض را مقبول می شمارند. به بیان دیگر با نادیده گرفتن استقلال فکری زن، آزادگی و بزرگ منشی و شخصیت او را تحت الشعاع جنس ذکور قرار داده و به موجودی درجه دو و سه تنزل می دهند و در جایگاه یک انتخاب شونده قرار می دهند.
در شاهنامه رودابه و تهمینه، انتخاب کننده هستند نه انتخاب شونده؛ چرا که دارای استقلال فکری می باشند.
در تمدن دیرین ایران، شخصیت انسانی زن بسیار پیشتر از منشور حقوق بشر در غرب نهادینه شده است. دریغا که می خواهند ما با فرهنگ خود بیگانه باشیم.
مال انگاشتن و تصاحب زنان، آنها را از مشاغلی محروم می دارد که حتی فرومایه ترین مردان به سادگی آن مشاغل را کسب می کنند. نیز مشاغلی که برای زنان مناسب تشخیص داده می شود، بهرۀ کمی از آنها می برند تا منافع مردان در آن عرصه ها مخدوش نشود.
زمانی بخش بندی انسانها به اربابان و بردگان حتی از نگاه فرهیختگانی چون ارسطو طبیعی می نمود. از یونانیان و رومیان باستان گرفته تا پسینان آنها ( سپیدپوستان غربی در تاریخ معاصر جهان )، فلسفه می بافتند که سلطه بر بردگان و سیاه پوستان امری طبیعی است و به گمان خود برهان قاطع می آوردند که بردگان بنا به سرشت پستی که دارند لایق آزادی نیستند. کسانی که بر ناتوانی زن به جز در بچه آوردن و خانه داری تأکید می کنند، همانند برده داران می خواهند زنان را فرودست نگه دارند و بی شرمانه مدعی می شوند اینها همه برای مصلحت خود زن است.
در پایان معتقدم زندگی انسان یک منظومۀ حماسی است. حماسه ای برای :
- حفظ جایگاه انسانی نوع بشر و استقلال فکری او،
- حفظ و برخورداری از تمام مواهب زندگی،
- حفظ و برخورداری از عزت و مقام آزادی . . . در تمدن دیرین ایران، شخصیت انسانی زن بسیار پیشتر از منشور حقوق بشر در غرب نهادینه شده است. دریغا که می خواهند ما با فرهنگ خود بیگانه باشیم.
نامۀ دوم : میهن مال نیست
مال در حقوق به هر چه قابل تملک و مبادله باشد گفته می شود که به اموال منقول و اموال غیر منقول تقسیم می گردد. طبیعی است منظور از زمین به عنوان مال غیر منقول، زمین مسکونی و زراعی و محل کسب و کار است که متعلق به هر فرد یا افرادی می تواند باشد و به معنی خود مختار خواندن بخشی از کشور نیست.
نه آذربایجان مال آذری است و نه کردستان، مال کرد که امروز عده ای هویت باخته در خارج مرزهای ایران بنشینند و وقیحانه حزب محلی درست کنند و در پی هدف شوم خود، نام استان آذربایجان غربی را استان اورومیه بنامند. ایران ملتی واحد است با سرزمینی مشاع و وجب به وجب آن متعلق به تک تک ایرانیان می باشد، که شاخصۀ بارز هویت ملی آنها بر سه پایه استوار است:
- زبان و ادب پارسی به عنوان زبان علم و هنر و فرهنگ ایران فراتر از زبان رسمی؛
- جشن های ملی؛
- عرفان ایرانی؛
افرادی که امروز با قیافه ای حق به جانب از هر گونه فدرالیسمی برای ایرانِ یکپارچۀ چند هزار ساله حرف می زنند در واقع نقش حزب تودۀ دورۀ پیشه وری و قاضی محمد را در ایران امروز ایفا می کنند.[1] گروهی از آنها در مصاحبه های مطبوعاتی شان با اینکه ادعا می کنند معتقد به تمامیت ارضی ایران هستند ولی به جای پرچم ایران، پرچم مجعول و مجهول کردستان(!) را روی میزشان می گذارند. نمی دانیم قسم شان را باور کنیم یا دم خروس را.
به گفتۀ مولوی :
به یکی دست می خالص ایمان نوشند به یکی دست دگر پرچم کافر گیرند
در یک کلام می توان گفت : فدرالیسم برای ایران، اسم رمز تجزیه است.
به گفتۀ فردوسی :
از ایران و از ترک و از تازیان نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان نه ترک نه تازی بود سخنها به کردار بازی بود
در کلام فردوسی « نژاد » در معنای بیولوژیک امروزین که ترجمۀ کلمۀ رِیس[2] است به کار نرفته. اشتباه فاحشی است که نژاد را با قوم یکی بدانیم و آن را پشتوانۀ تقسیم بندی های جدید قرار دهیم.
معتقدم زبانهای محلی در رشد و ارتقای زبان و ادب پارسی سهم به سزایی داشته و دارند و نیز زبان و ادب پارسی در تحکیم و ثبات آنها. به بیان دیگر زبانهای محلیِ ایرانی گنجینۀ لغت و فولکلور و تعبيرات و اصطلاحات و امثال مشترك در فرهنگ و تمدن ایران زمین هستند. اما دو نکتۀ بسیار مهم باید روشن گردد :
- با اينكه فولکلور تجلی گر اصالت محلی و ملی است، ولی اگر افرادی صرفاً به آداب و رسوم و افسانه ها و تصنیف های عامیانه تکیه کنند، از ریشه هایشان بریده می شوند. فکر و فرهنگشان یا روسی می شود و یا انگلیسی. چرا که در این هنگامه در برابر نفوذ سرسختانۀ زبان انگلیسی به عنوان زبان محیط بر تکنولوژی و زبان روسی به عنوان زبان محیط بر فکر و زبان اقمار روسیه و هم مرز با زبان پارسی، نوشته های محلی چقدر می توانند مقاومت کنند و ادبیات جهانگیری همچون دیوان شمس و گلستان و بوستان چقدر؟
- باید به این پرسش مهم پاسخ دهیم که چرا سعدي و حافظ و نظامی و بسیاری دیگر آثار خود را به زبان محلي ننوشتند؟ اگر امروز ما به فرض شنوندۀ صحبت سعدی با مادرش باشیم، محال است که بتوانیم صحبت آنها را کامل بفهمیم. زبان محلی سعدی دست خوش تحولات زیادی شده ولی زبان ادبی بوستان و گلستان ( زبان معیار ایران ) اقتدار خود را در نجد ایران نزدیک به هشت سده حفظ کرده است. سعدی نیز خود این سخن را تأیید می کند :
هزار بلبل دستان سرای عاشق را بباید از تو سخن گفتن دری آموخت
سازمان پژوهشی جبهۀ ملی ایران– سامان ششم
علیرضا کاشفی - اسفند 1401
***
[1] - شاخۀ حزب تودۀ آذربایجان یکی از نیرومندترین شاخه های ایالتی حزب بود که به دستور شوروی در سال 1324 منحل شد و اکثریت آن به فرقۀ دمکرات گرویدند. که نشانه ای از فرمانبرداری بی چون و چرا از استالین بود. بسیار مضحک می نماید جمع ضدینِ حزب توده و فرقۀ دمکرات. نشان می دهد صرفاً سودای بهره گیری سیاسی با محوریت شخص استالین در میان بوده است.
[2]- race
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
احسنت. فتبارک ا.....
چقدر نیاز داریم که بفهیم.
چقدر نیاز داریم تا تعلّق خاطری
داشته باشیم. خصوصا برای دختران امروز که فردا مادرند. یا تعلّق به وطن و میهن و حتی پرچم و سرود ملی که نمادی از نای ملت باشد.
خسته گشتیم از برزخی که در آن واقع شده ایم و شدیدا و سخت بلاتکلیف هستیم.
دقیقا؛؛آنان که بر طبل تدریس به زبان مادری میکوبند آگاهانه ویا نا آگاهانه تیشه به ریشه وحدت ملی هزاران ساله ایران میزنند.صمن اینکه همانطور که جناب کاشفی به درستی اشاره کرده اند اگر قرار باشد در هرشهر واستانی تدریس به زبان مادری باشد .آنچنان به هم ریختگی در نظام آموزشی کشور به وجود میآید که تصورش هم مشکل است.حتی در شهر های فارس زبان هم گویش محلی یک شهر با شهر مجاور تفاوت دارد. در شهر های ترک نشین وکرد نشین وسایر شهر ها هم تفاوت گویش محلی آشکار است.انچه امروز زبان رسمی واداری کشور است زبان مادری محلی ومادری هیچ منطقه حتی تهران نیست.این سبک گویش ونوشته مثل نخ تسبیح حلقه اتصال ایرانیان میباشد....به قول یکی روزنامه نگاران قدیمی و ارشد هر زبانی که در داخل مرز های ایران استفاده شود آن زبان ایرانی ست!!
ر
اتفاقا امروز فکر می کردم که چرا دستور زبانی برای ادبیات ترکی وجود ندارد!
مثلا صرف افعال یا شش ساخت ضمیر و....
جناب موسوی، فدرال های گوناگون
در برخی کشورها از جمله آلمان و آمریکا، چگونه به انسجام سیاسی رسیده اند؟
مطلب زیر از ویکی پدیا:
فدرالیسم، نظامی بر مبنای قواعد دموکراسی و نهادها و سازمانهایی است که در آنها قدرت ادارهٔ کشور، بین حکومتهای ملی و ایالتی یا استانی تقسیم شدهاست و آنچه که اغلب فدراسیون نامیده میشود را ایجاد میکند و طرفدارانِ آن «فدرالیست» نامیده میشوند. از این رو، همکاری و اتحاد گروهها و واحدهای گوناگون در راستای تشکیل واحدهای بزرگتر برای تأمین اهداف مشترک را «فدرالیسم» گویند. فدرالیسم در شکل کلاسیک آن نوعی تمرکزگرایی سیاسی محسوب میشود که از بهم پیوستن واحدها یا کشورهای مجزا و مستقل برای تشکیل یک واحد سیاسی یا کشور جدید.
ما نمی توانیم چون را هم شما می دانید هم هر ایرانی دیگر.
سطح یادگیری عالی، رتبه های جهانی زبانزد خاص و عام و.....
روحش شاد صمد بهرنگی که گفت و نفهمیدیم. ادبیات بومی. زبان مادری.
لابد شما به گویش فارسی نمایندگان و مسئولان ترک زبان، خصوصا مردان تا حال نخندیده اید و یا مسخره
نکرده اید. همان دشواری انتقال
کرسی ها و تلفظ نادرست حروف نه فقط کلمات.
حیف نیست از این عنوان ارزشمند، پلی به ناکجاآباد بزنیم و حس وطن دوستی را در اصلی دیگر ولو مهم، اما دور از عنوان بجوئیم؟
تیشه به ریشه وحدت ملی هزاران ساله ایران را منِ ترک یا دیگری لر و کُرد و...... نزده و نمی زنیم.
اشخاص یا گروه های انحرافی، هر گونه که می فهمند، بیندیشند. مهم من و شمای هم میهن در حدود و
ثغور مشخص ایران هستیم.
اما چرا نظم ترکی یعنی شعر داریم اما نثر نه؟ اگر هم هست
نسخه های بسیار قدیمی. چون ادبیاتی برای آن نداریم. من شخصا قادر نیستم شعر ترکی را روان بخوانم. چون ادبیات ترکی یاد نگرفته ام.
این یک نیازی است همانند اکسیژن برای تنفس و ادامه حیات.
چرا با پیش اندیشی یا
برچسب های خارج از واقعیت، اصل نیاز را انکار یا مخدوش کنیم.
یادش بخیر. آقای بطحایی قرار بود کسانی را که لهجه دارند اجازه معلم شدن ندهند. در این غوغای کمبود معلم، حذف معلمان بومی فاجعه نبود؟
قبل از فارس زبان بودن، همه ما ایرانی هستیم. بذر تفرقه بیشتر از همه به ضرر خودمان است.
متاسفانه عده ای از خواسته به حق
گویش زبان مادری ، سواستفاده کرده و از تجزیه خاک نیز گریزان نیستند.
مهم درک، فهم و برداشت درست من و شما از مفاهیم واحد یا مشترک است که اجازه هر نوع تعدّی به خاک میهن را به
مغرضان ندهیم.
زبان مادری از رگ گردن به ما نزدیک تر است و کسب توانایی در شناخت، گفتار،
نوشتار و اشاعه و ترویج آن، دِین ما به نسل آتی است. فرهنگ سازی یعنی همین. عرصه ای که ما در بسیاری از حیطه ها به خلق و ترویج آن
نمی پردازیم. نقصان اصلی در حیطه فرهنگ سازی و اشاعه فرهنگ است.
بخواهم به زبان ترکی حداقل یک کتاب درسی داشته باشم دیگری استناد شما به داستان یا رخداد حزب توده در پاورقی نوشته تان است.
سئوال :
چرا تیشه به ریشه یک حق باید زد آن هم در حد سوختن هم سیخ و هم کباب یا سوختن تر و خشک با هم.
بهتر است بسترهای ما در تمثیل، لزوما دستیابی به نتیجه دلخواه مورد نظر خودمان نباشد.
نکته مهم دیگر در ایران امتزاج فراوان اقوام ایرانی در هم میباشد.شما الان در تهران ویا کرج بیشتر از هر شهر کرد نشین غرب کشور جمعیت کرد زبان میبینید.اذری زبان های ایران را در هر نقطه از ایران حتی درمشهد شرقی ترین شهر کشور به وفور میبینید این امتزاج تازگی هم ندارد.علت اینکه شعرای بزرگی مثل خاقانی شروانی؛نطامی گنجوی؛استاد شهریار؛در کنار سروده های ترکی خود ماندگارترین اشعار فارسی را از خود به یادگار گذاشته اند را باید از این زاویه دید.شادروان صمد بهرنگی هم در کنار آثار آذری خود کتاب جاودانه ماهی سیاه کوچولو را به فارسی نوشت.میخواهم بگویم.اموزش زبان مادری حق هر شهروند ایرانی ست وهیچکس هم تا کنون مانع نشده اما تدریس چند زبان به عنوان زبان مادری در نطام آموزشی فعلی ایران نه مقدور ونه مفید است.پایدار باشید
اصل پانزده و نوزده قانون اساسی را مرور کنید
چقدر اجحاف شده به دیگران غیر از قوم فارس...
زمانی که امریکا از نخبگان ایرانی، هندی، چینی و سایر کشورها بهره میبرد و کشور خود را میسازد، ما نه تنها میگوییم نخبگان از کشور بروند، بلکه به مهاجران خارجی از کشورهای عراق، افغانستان و آذربایجان که علاقهمند به ماندن در ایران هستند نیز اجازه تابعیت نمیدهیم!
صالحی:
نمیتوانیم درهای کشور را ببندیم و حتی با دارا بودن با استعدادترین انسانها انتظار داشته باشیم که سقف محدود ما، وسیع شود.
وی با بیان اینکه برای دارا بودن سقف نامحدود نیازمند تعامل با دنیا هستیم، اظهار کرد: تکلیف روابط بینالملل ما مشخص نیست، ولی توافقات با عربستان سعودی نشان میدهد اتفاقات و یک واقعنگری در حال رخ دادن است.