خبر تعرض یک معلم ۵۵ ساله به ١٨ دانش آموز دختر در شهرستان فردوس استان خراسان جنوبی، خبری به غایت شوکه کننده و دهشتناک بود. اگر در نظام آموزشی و همین طور نظام سلامت روان ما ، آموزش سیستماتیک خودمراقبتی و آگاهی جنسی برای کودکان وجود داشت احتمالا با چنین مسالهای با این ابعاد مواجه نمیشدیم. خبر این اتفاق البته نکته غم انگیز دیگری هم داشت که کمتر مورد توجه قرار گرفت. رئیس کل دادگستری استان خراسان جنوبی در این رابطه به «رکنا» گفته است که فقط خانواده ٧ نفر از دختربچه های قربانی حاضر به طرح شکایت از فرد متجاوز شدهاند. به عبارتی ١١ خانواده اقدامی انجام ندادهاند.
این مساله یعنی عدم شکایت و دادخواهی خانواده ١١ دانش آموز که فرزندان آنها مورد جنایتی به این شکل قرار گرفتهاند یک زنگ خطر برای نظام حقوقی و قضایی و فرایندهای دادرسی کشور خصوصا در مورد جرایم مرتبط با حیثیت افراد است. به عبارتی شرایط در ایران به گونهای است که قربانیان این دست جنایات علاوه بر صدمه و آسیب شدیدی که بابت وقوع جنایت متحمل میشوند، زمینه مساعدی برای دادخواهی هم پیش روی خود نمیبینند. البته تنها بخشی از این را میتواند ناظر به اشکالات قضایی در کشور دانست و حتما بخش مهمی از این آسیب ناظر به خلاءهای اجتماعی و فرهنگی است.
پیش تر هم در موارد مشابه بسیار دیده بودیم که خانوادهها تحت تاثیر فشارهای اجتماعی و تصوری که از مساله حیثیت و آبرو دارند، عطای دادخواهی قضایی را به لقاء آن میبخشند. یک نمونه اخیر آن بریدن سر یک زن جوان ١٧ ساله به نام مونا حیدری توسط شوهرش در اهواز بود که در بهمن ماه سال قبل رخ داد و طبق اظهارات مقامات قضایی، اولیاء دم اقدام به طرح شکایت از قاتل نکردند.
هر چه هست عدم اقدام برای دادخواهی قضایی در این دست موارد نشان از یک بی تعادلی و عقب ماندگی حقوقی در ایران دارد و عموم قربانیان یا خانوادههای آنها فکر میکنند که بعد از دادخواهی حمایت قانونی و فرهنگی و اجتماعی لازم از آنها به عمل نمیآید. اینکه خانواده ١١ نفر از قربانیان این تعرض برای ثبت شکایت و دادخواست خود اقدامی نکردهاند یک زنگ خطر حقوقی، فرهنگی و اجتماعی است که باید جدی گرفته شود.
کانال سخنرانی ها
نظرات بینندگان
NGO ها هم لغو مجوز می شوند.
خیلی اذیت می کنند.
برچسب های بدی به آگاه کنندگان کودکان می زنند.
به زبان آوریم زشت تر از خود مسئله است.
به ویژه آگاهی جنسی برای جلوگیری از تعرض و تجاوز ...
«در پی انتشار اخباری مبنی بر آزار شش دانشآموز در شهر فردوس، ضمن پیگیری لازم از پنج ماه گذشته، فرد خاطی در اختیار مراجع قضایی قرار گرفته است.
وی افزود: کلیه برنامهها در مدرسه و تحت نظارت عوامل اجرایی و همراهی والدین به انجام میرسد و برگزاری چنین کلاسهایی تحت عنوان کلاس خصوصی مورد تایید نیست."
موافقم و طبق قانون، اولیا مقصرند.
برخی از اولیا آنقدر در انجام وظایف
خود مغفول مانده اند که فقط می خواهند کودک منزل نباشد تا نفسی راحت بکشند. حال به چه بهایی؟
خیلی ها هستند که تو تدریس خصوصی هیچ تخلف اخلاقی ندارند که هیچ حتی درس اخلاق می دهند هر چند که مجرد باشند و حتی ندرتا شاگردها مشکل دارند که تحت تاثیر شاگرد قرار نمی گیرند. البته تو مثال این آدم اینطور نیست
بعضی وقتها کلاس خصوصی یا نیمه خصوصی یک ضرورت است که البته باید مراقب هم بود.
آبروریزی، عاقبت شوم مورد انتظار
برخاسته از نظارت اجتماعی و برچسب مادام العمری که پیشانی
این دختر بچه ها را نشانه می رود.
درد عمیقی که برای هیچ دختر و زنی درمان ندارد اما امید که در یک دوره درمان طولانی مدت روانشناسی برای هر یک از گل های پرپر شده!!!!! با پرداخت هزینه توسط خود فرد مجرم، بتوان یک از هزار آلام آنان را کاست.
دریافت هزینه از چنین بیماران روانی- جنسی، تنبیه جانبی
عبرت آموزی برای آنان خواهد بود.
دقت نمی کنند که برخی از تجردها موجه تر است. آیا از داستان تجرد یا تاهل حضرت خضر و دلایل عملکردش چیزی می دانند؟ آیا گوشه ای از آن را می توانند ادراک کنند؟ آیا ادراکشان در حدی هست که مصادیق یکلّفونه ما لایطیق را بفهمند؟
یاد آن بنده خدا افتادم که در آذر ماه 97 برای جذب شدن در آموزش و پرورش فردوس نامه ای نوشت و به آموزش و پرورش آنجا طبقه همکف سمت چپ امور اداری تحویل داد، اما ضوابط پر عیب، آن بنده خدای خوشنام متبحّر را رد کرد. چون از جزع و فزع بیزار بود نامه اش را شماره نکرد، نامه ای که با العلم لایحل منعه شروع می شد. آه که چه آهی کشید و از خدا خواست تا همان پرده ای که می داند و یا پرده ای که نمی داند ولی خدا می داند، افشاء شود و چه زود افشاء شد و به زودی در تهران.