اگر كسی پیوسته دستور كارش این باشد كه منافع خودش را مقدم بر منافع تیم بداند، غیر قابل اعتماد بودن خود را ثابت می كند. (جان ماكسول نویسنده هلندی تبارِ اهل آفریقای جنوبی و برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۲۰۰۳ میلادی)
برجسته ترین ویژگی عده ای فقط منفعت جویی است. آنان از همه چیز و همه کس، قدرت سودجویی دارند. موقعیت ها را به فرصت های تطمیع کننده تبدیل می سازند. برای این افراد غرور و عزت نفس، بی معناست و فقط کافی است که از هر دری به نفع خویش عمل کنند. آنان هرگز به جمع و سعادت آن نمی اندیشند. این خصلت آن چنان در حد مرضی در برخی از چنین افراد وجود دارد که حتی نزدیکان خود را پله ترقی خویش می سازند و چون بیشتر این افراد جاه طلب نیز هستند پس قادرند تا درجات عالی شغلی ترفیع یابند و پیش روند.
بیشتر ما در طول عمر خود فراتر از موقعیت فعلی را نمی خواهیم و حتی بدان نمی اندیشیم و شاید برای همین در یک جا ثابت می مانیم و فقط به اهداف موجود می پردازیم، لذا به فراتر از این نمی رسیم. اما افراد سودجو هر دائم در پی ریزی هدف و طرحی جدید با گستره منفعت جویی بیشتری هستند. آنان فقط در پی دسترسی به منافع مادی نیستند، هر چه جلوتر می روند حس تقدم منافع بر جمع در آنان بیشتر تقویت می شود. کافی است از همه جلو بزنند و از همه جلو باشند. حال در یک صف معمولی با چرب زبانی یا در یک بانک و اداره ای با بالیدن به موقعیت و پست خود. همیشه عده ای هستند که به چنین افرادی فرصت انجام خلاف و دور زدن قانون را می دهند. خود ما به تولد و رشد آنان مساعدت نموده ایم. ما با غفلت و بی اعتنایی خود به پررویی چنین افرادی و با چشم پوشی از حق و حقوق خود فرصت رشد قارچ گونه را به آنان داده ایم.
هنگام ثبت نام فرزندان خود، دنبال مدارسی هستند که با بند" پ " ثبت نام ویژه و خارج از شرایط عرف و قانون دارند، حسِ خاص بودن برای چنین افرادی، امتیازی برتر شمرده می شود و برتری در جمع، رضایت بیشتری برای پیشتازی در خط حق کُشی و حق خوری، به آنان می دهد. هنگام خرید مسکن و اتومبیل نیز قانون رنگ می بازد و همیشه از بند استثنا بهره مند می شوند. این همه ویلاهایی که در دل کوه ها به طور غیرقانونی ساخته می شوند به من و شما که اختصاص ندارند، همین افراد هستند که خطوط قرمز ساخت و ساز را با غرور و خودخواهی خود قیچی می کنند و به زمین خواری و کوه خواری مفتخر می گردند.
چراغ قرمز و خیابان یک طرفه و تابلوی توقف ممنوع، برای آنان یعنی احساس خفگی و در زندان و حصار بودن! پس یک نماینده مجلس مجاز است تا در خط ویژه که برای عبور نیازمند معرفی نامه خاصی است، سیلی محکمی بر گوش مجری قانون که بیست و اندی سن دارد بخواباند. یا بازپرسی که سرباز بابلی چون او را نشناخته و بر بازرسی بدنیش اصرار می ورزد و بازرپرس در قِبال سماجت سرباز، سیلی را بر صورتش می خواباند. آنان مدعی انالحق منصور حلاج اند و خود را حق و مابقی را باطل می شمارند. حال عذرخواهی کنند چه نفعی به اطاعت محض آن سربازان از حتمیت و قاطعیت قانون خواهد داشت؟ آن دو سرباز یاد گرفتند که گاه می بایست چشم ها را بست و واقعیت را کذب و گاه برعکس خواند!
حال ما به چنین افرادِ خودخواهِ فرصت طلبِ منفعت جو، چگونه اعتماد بورزیم تا سررشته امور خود را به آنان بسپاریم؟
از کجا اطمینان و وثوق خاطر داشته باشیم که به منافع ما صادق خواهند بود و از منافع خواری ما، به دور خواهند ماند؟
ما حتی برای انتخابات ریاست جمهوری نیز همانند بسیاری از امور دیگر لشکرکشی می کنیم، 592 نفر داوطلب ثبت نام کرده است که نمی توان باور کرد این امر نشانه دموکراسی است. در کشورهای پیشرفته فقط دو یا سه نفر از نمایندگان احزاب معتبر که شناخته شده هستند، داوطلب انتخابات ریاست جمهوری می شوند، حال ما آن موتور سوار، دوچرخه سوار را و یا آن دامدار را چگونه بشناسیم؟ برای همین احزاب سیاسی می باید به نیکونامی شهره باشند تا تکلیف مردم جهت اعتمادورزی به آنانی که مشتاق قدرت و عنوان یا مسئولیت پذیرند، روشن باشد.
اعتماد پلی دو طرفه است که از یک سو باید به آدم ها اعتماد كنید تا با تو صادق باشند و از سوی دیگر خود شما نیز باید بتوانید تا اعتماد دیگران را جلب نمایید. اما مگر مردم ایران هر بار با رأی دادن، اعتماد نکرده اند؟ پس چرا صداقت رنگ باخت و بیشتر مصائب و مشکلات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و آموزشی، همچنان به حیات مخرب و ویرانگر خود ادامه می دهد؟
چه اتفاقی می افتد که مردم بعد از گزیده شدن فرد راهبر، فراموش می شوند و همه چیز در این جامعه رنگ می بازد و رخت بیماری مردم را نزار و نحیف نگه می دارد؟
امید که به جای وعید، وعده هایی سرلوحه شعارهایتان باشد که توان اجرایی آنها را بدون دستور کار قرار دادن منافع خود بر منافع جمع، داشته باشید و صدالبته شعارهایتان خود نیز قابلیت اجرایی داشته باشد و حباب روی آب نباشد. صدافسوس که حباب این جامعه از حدمتعارف بسیار بیشتر گردیده است و هر چیز ساده، برای خود حباب دارد. سکه، ارز، بورس و غیره.
در این جامعه اخلاقیات، فرهنگ و ادب و هنر، آموزش نیز برای خود حباب دارد ؛ هر جا که قانون قادر به حل مسئله نیست و یا مدیران ارشد در تفکر سیستماتیک برای ارائه راهکار معقول درمی مانند با طرح وجود حباب، زربافت بودن لباس پادشاهی را که لخت بود، به باور همگان تبدیل می سازید، هر چند مردم عریان بودن پادشاه را با دو چشم خود می بینند. اما در باور این یا آن، سردرگم هستند و نمی دانند به کدام یک اعتماد ورزند.
فراموش نکنید که دروغ، اعتماد را سلب می کند. ساختن اعتماد سال ها طول می کشد اما تخریب آن در چند ثانیه ممکن است و ترمیم آن تا ابد، ناممکن است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
یکی از نشانه های عدم اعتماد امروز در
شرایط انتخابات اینترنت رایگان مخابرات است که عده ای می گویند کاسه ای زیر نیم کاسه هست.