کرونا فقط جور و جفا نداشت که صفا هم داشت. زحمت داشت اما رحمت هم داشت. حداقل زمینه ای برای بازگشت ما بود. بازگشت به خود، به خدا، به طبیعت، به معنویت و به همدیگر. ما را با خودمان تنها گذاشت که دمی بیندیشیم به این زمان، به سرنوشت انسان و به آخرزمان. بین ما فاصله ایجاد کرد تا در کنار هم با صدای بلند فکر کنیم. دستهامان را که تعطیل کرد، اول در حسرتشان ماندیم اما بعد تازه یادمان افتاد که در این دنیای پرآشوب؛ ای بسا ایلیس آدم رو که هست/ پس به دستی نباید داد دست.ونه فقط بازگشت به خویشتن خویش که به خدای خویش. ما که یک عمر خدا را به گاه افطارهای ماه رمضان و شبهای ماه محرم و روزهای جمعه بین مساجد و تکایا جسته بودیم، تازه فهمیدیم که خدا در دست و بال ماست. نزدیک تر از رگ گردن. همه هنر معلم نه به حضور در کلاس که نفوذ در حواس است.
راستی !
ما داشتیم طبیعت را به تمامی تباه می کردیم که کرونا از راه رسید . هوا را تازه و آب ها را زلال و پرنده ها را پرواز داد و نگذاشت زانوی هیچ آهویی زیر نگاه انسانی بلرزد. گرد و خاک زیاده خواهی ما که فرو نشست برای اولین بار دیدیم که حتی اورست دور نیست.در همین نزدیکی است، مثل خود خدا.
پیش از کرونا ، ما بندگان تن و زن و زمین و زیور و زندگی بودیم و تنها به گاه تشیع جنازه ای، هیبت برزخی به خود می گرفتیم و به هم می گفتیم دنیا ارزش ندارد اما کرونا که آمد تازه فهمیدیم واقعا دنیا ارزش ندارد.معنی دار شدن معنویات و پناه بردن به آیات خدا و ابیات شعرا و عرفا، لذت تازه ای برایمان پیدا کرد.و نگفتم کرونا مردم دنیا را امت واحده کرد. کاری که تمام ادیان و مذاهب علی رغم تمام ادعاهایشان در طول تاریخ ، نتوانستند. تازه حرف سعدی به کرسی نشست که بنی آدم اعضای یک دیگرند. اینکه زدن یک ماسک ساده، تنها در مواظبت از خود نیست که در گرامی داشت دیگران است. اینکه همه با هم زنده ایم و اگر تنها بمانیم، بازنده ایم. پیش از کرونا سالها با صرف هزینه های بسیار در آن همه دوره ضمن خدمت و با آن همه بخشنامه های گوناگون نشد که مدارس ما هوشمند شوند اما کرونا که از راه رسید، در یک چشم به هم زدن،آن همه معلم و محصل ناشاد را در شبکه شاد نشاند.
کوتاه سخن این که کرونا، سبک زندگی ما را تغییر داد . از شدت تندروی ها، سیاسی کاری ها و ریاکاری های ما کم کرد. حتی همچنان که دیدیم سبک آموزش و تربیت ما را هم عوض کرد. مدرسه ها را بست اما مدار ذهن ها را باز کرد. پشت درهای بسته تنهایمان گذاشت که با خود بیندیشیم راستی یک عمر معلمی و کلاس داری ما چگونه گذشت؟
برای ما که یک عمر مدارس را شبیه پادگان اداره کردیم. ما که یک عمر بچه ها را شبیه طوطی فرض کردیم که عمده هنرشان باید شنیدن و از بر کردن باشد. ما که دیرسالی دلمان خوش بود بچه ها را دانشمند بار می آوریم، غافل از آنکه آنها باید توانمند می شدند.
تازه یادمان افتاد که بازی های پرورشی را یک عمر تلاش پرورشی فرض کرده بودیم.
ما که آموزش احکام دینی را عین تربیت دینی انگاشته بودیم. ما که برپایی مراسم برای برخی مناسبت های تقویمی را عین تربیت سیاسی خیال کرده بودیم. کرونا که آمد ، حس کردیم در این همه مدت ما معلم و مربی نبوده ایم که تنها مجری یک سری طرح ها و برنامه های دیکته شده از بالا بوده ایم که چه بسا حظ و لذتی از انجامشان نبرده ایم. ما که سالها از شلوغی کلاس ها نالیده بودیم، اکنون باید در جای خالی دانش آموز و بر بال امواج، درسها را مرور کنیم و یادمان باشد که همه هنر معلم نه به حضور در کلاس که نفوذ در حواس است.
کرونا، بی اجازه ما، بچه ها را از پشت نیمکت ها بلند کرد تا کمی قدم بزنند و نفسی بکشند. آنها را از ما دور کرد تا در ارتباطی تازه، به ما نزدیک تر شوند.آنها را از جمع جدا کرد تا شاید هر کس بتواند فردیت خود را بهتر بشناسد و خود را پیدا کند و کمتر فریب فشارهای جمعی را بخورد. حداقل فایده کرونا این بود تا همگان مدتی جای خالی مدرسه را حس کنند. در آن صورت راحت می توانند بفهمند اصلا مدرسه اهمیتی دارد یا نه؟ آیا باید برای همیشه حساب خویش را با مدرسه تسویه نمایند یا این که باید مدرسه هایی نو بسازند و کارکردشان را بازخوانی و نوسازی کنند. مدرسه هایی پیشرو که ققنوس وار از بین خرابه مدرسه های فرسوده در فقر تحرک و فقر نشاط و فقر نقد و فقر پرسش، در هیئت و هیبتی سرزنده و شادسر برآرند و امید آفرین و آرامش بخش نسل های بعد باشند.
پیش از کرونا سالها با صرف هزینه های بسیار در آن همه دوره ضمن خدمت و با آن همه بخشنامه های گوناگون نشد که مدارس ما هوشمند شوند اما کرونا که از راه رسید، در یک چشم به هم زدن،آن همه معلم و محصل ناشاد را در شبکه شاد نشاند.
پیش تر، ما مدیران و مسئولین مدرسه ، بچه ها را سرزنش می کردیم که چرا گوشی همراه داخل مدرسه می آورند تا این ناگهان حس کردیم همه مدرسه داخل گوشی نشسته است و ما نشسته ایم و مرتب برای همان بچه ها پیام می فرستیم و البته می دانستیم الان نیش شان تا بناگوش بازشده است!
باری، بعید نیست که به زودی این روزهای سیاه و سایه سنگین کرونا از فراز سر ما بگذرد. اما تا آن زمان برای روشن نگاه داشتن چراغ مدرسه ها و زنده نگه داشتن خاطره معلم ها، کوشش بیهوده به از خفتگی است. زیباتر و زیبنده تر از آن است تا در ازدحام این همه والدین نگران و مدیران سرگردان و دبیران حیران، این نقمت را به فرصت و این چالش را به همایش بدل کنیم. طوری که لااقل در خیال خودمان باورمان شود که مدرسه بسته می شود اما تربیت تعطیل نمی شود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
بایدبازگشایی مدارس را فریادکنیم تاکودکان محروم معصوم این کشور توان پرورش استعدادهای خودرااز دست ندهند و فرزندان ثروتمندان آن ها رابه بیگاری نگیرند
در ضمن مدارس که قرار نیست برای همیشه تعطیل باشد!!