صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

" عاشورائیان از منظر او مرگ اندیشانی بی قرار بودند که از زندان جستند و اگر مردمان هر روزگار پیام آن ها را در میانه عزدارای ها گم کنند باید بر حال و روز خود گریه کنند که دچار خواب گران شده اند ! "

روایت مولانا از عاشورا

سیدهادی عظیمی/ عضو انجمن اسلامی معلمان ایران

روایت مولانا از عاشورا عاشورا در روزگار ما تعریفی مشخص و تصوری واحد یافته است که باید از طریق عزاداری آن را پاسداشت . عزاداری برای مظلومان تشنه مهم ترین جنبه تبلیغی عاشورا در زمانه می باشد . از همین رو ترکیب بند محتشم کاشانی (باز این چه شورش است که در خلق عالم  است ) مهم ترین شعری است که در آئین ها و کتیبه های  محرم دیده می شود و بازتاب تصور غالب درمورد عاشورا است.

عاشورا آن چنان حادثه تاثیرگذاری  در تاریخ اسلام می باشد که کمتر اندیشمند و شاعری از کنار آن به راحتی گذشته است و فرهنگ مکتوب اسلامی و ایرانی مملو از اظهار نظرها ، اشعار و نوشته هایی است که در این موضوع نوشته و سروده شده اند .

مولانا  شاعر و عارف بزرگ ایرانی نیز در آثار خود اشاراتی به حادثه عاشور داشته است و بر سیاق خودروایتی خا ص  از آن ارائه می دهد .

مهم ترین شعری که  نگاه مولانا را  به عاشورا نشان می دهد غزلی در دیوان شمس است که شهرت فراوانی دارد و در وصف شهیدان کربلا می باشد:

کجایید ای شهیدان خدایی

بلاجویان دشت کربلایی

کجایید ای سبک روحان عاشق

پرنده‌تر ز مرغان هوایی

کجایید ای شهان آسمانی

بدانسته فلک را درگشایی

کجایید ای ز جان و جا رهیده

کسی مر عقل را گوید کجایی

کجایید ای در زندان شکسته

بداده وام داران را رهایی

کجایید ای در مخزن گشاده

کجایید ای نوای بی‌نوایی

در آن بحرید کاین عالم کف او است

زمانی بیش دارید آشنایی

کف دریاست صورت‌های عالم

ز کف بگذر اگر اهل صفایی

دلم کف کرد کاین نقش سخن شدبهل

نقش و به دل رو گر ز مایی

برآ ای شمس تبریزی ز مشرق

که اصل اصل اصل هر ضیایی

  در غزل فوق مولانا  ترکیبی از سبک روحی ، وارستگی ، رهیدن  از جان  و جا و شکستن زندان را در شهیدان عاشورا نشان می دهد و تاکید دارد که در میانه عشق و عقل  ،شهیدان کربلا عصاره عشق بودند و کسی نمی تواند از عشق بپرسد چرا این گونه است .

مولانا  اذعان دارد که شهیدان کربلا در دریایی هستند که این عالم کف آن دریاست و آن شهیدان با رستن از جان و جا و سبک بالی از این کف به بالاترین نقطه رسیده اند .

جلال الدین بلخی  در اثر دیگر خود " مثنوی معنوی " نیز چند مرتبه به عاشورا اشاره دارد ولی مهم  ترین اشاره وی ، داستانی  است که  در دفتر ششم  آن کتاب بیان می گردد .

مولانا در این داستان  به عزاداری مردم شهر "حلب"  اشاره می نماید:

روز عاشورا همه اهل حلب

 باب انطاکیه اندر تا به شب

گرد آید مرد و زن جمعی عظیم

ماتم آن خاندان دارد مقیم

ناله و نوحه کنند اندر بکا

شیعه عاشورا برای کربلا

بشمرند آن ظلمها و امتحان

کز یزید و شمر دید آن خاندان

نعره‌هاشان می‌رود در ویل و وشت

پر همی‌گردد همه صحرا و دشت

 در ادامه این داستان ،شاعری غریب وارد شهر می شود و گویی نخسین بار است که این چنین صحنه ای را می بیند و یا شاید برای پند آموزی خود را  به نادانستن می زند و از علت این همه عزا و ماتم  می پرسد و  از عزاداران می پرسد کدام بزرگ شهر شما تازه به رحمت خدا رفته است؟

از او برای من هم بگویید به همراه شما  گریه و لابه کنم:

یک غریبی شاعری از ره رسیدروز عاشورا و آن افغان شنید

شهر را بگذاشت و آن سوی رای کرد قصد جست و جوی آن هیهای کرد

پرس پرسان می‌شد اندر افتقادچیست این غم بر که این ماتم فتاد

این رئیس زفت باشد که بمرداین چنین مجمع نباشد کار خرد

نام او و القاب او شرحم دهیدکه غریبم من شما اهل دهید

چیست نام و پیشه و اوصاف اوتا بگویم مرثیه ز الطاف او

مرثیه سازم که مرد شاعرم تا از ینجا برگ و لالنگی برم

شاعر سخنانی را بیان می کند که در واقع سخنان مولانا هستند و سوال هایی را مطرح می نماید که مولانا با آن ها قصد طرح موضوع می کند.

شاعر از مردم می خواهد نام و القاب فرد تازه فوت شده را برای او بگویند  تا او هم در این راه با مردم همراه باشد ولی عزاداران از بی خبری او  تعجب می کنند و او را دیوانه می دانند و از او می پرسند مگر نمی دانی شیعیان در روز عاشور عزادارند.

آن ها شاعر را  دشمن می پندارند که حادثه ای چون عاشورا را که از طوفان نوح صد برابر مشهورتر است را نمی داند .

آن یکی گفتش که هی دیوانه‌ای تو نه‌ای شیعه عدو خانه‌ای

روز عاشورا نمی‌دانی که هست ماتم جانی که از قرنی بهست

پیش مؤمن کی بود این غصه خوارقدر عشق گوش عشق گوشوار

پیش مؤمن ماتم آن پاک‌روحش هره‌تر باشد ز صد طوفان نوح

روایت مولانا از عاشورا

شاعر  در پاسخ به فاصله زمانی از زمان یزید و شهادت امام حسین تا روزگار خود اشاره می کند و می گوید همه حتی کورها و کرها هم آن حادثه را می دانند ولی آیا شما تاکنون خفته  بودید که به تازگی متوجه این واقعه شدید و جامه می درید ؟

گفت آری لیک کو دور یزیدکی بدست این غم چه دیر اینجا رسید

چشم کوران آن خسارت را بدیدگوش کران آن حکایت را شنید

خفته بودستید تا اکنون شما که کنون جامه دریدیت از عزا

 شاعر درادامه به عزاداران می گوید شما باید برای خودتان عزاداری کنید که این چنین  خواب گرانی دارید :

پس عزا بر خود کنید ای خفتگان زانک بد مرگیست این خواب گران

روح سلطانی ز زندانی بجست جامه چه درانیم و چون خاییم دست

چونک ایشان خسرو دین بوده‌اند وقت شادی شد چو بشکستند بند

سوی شادروان دولت تاختندکنده و زنجیر را انداختند

روز ملکست و گش و شاهنشه یگر تو یک ذره ازیشان آگهی

ور نه‌ای آگه برو بر خود گریزانک در انکار نقل و محشری

بر دل و دین خرابت نوحه کنکه نمی‌بیند جز این خاک کهن

ور همی‌بیند چرا نبود دلیر پشت دار و جانسپار و چشم‌سیر

در رخت کو از می دین فرخی گر بدیدی بحر کو کف سخی

آنک جو دید آب را نکند دریغ خاصه آن کو دید آن دریا و میغ

 شاعر در پاسخ به عزاداران ، از ناآگاهی آن ها خبر می دهد و می گوید این روز آزادی و رهایی این شهیدان بوده است و که خسرو دین بوده اند.

  این داستان و غزل  « شهیدان خدایی » در کنار هم و به صورت پیوسته قابل فهم درک است زیرا همان طور که در عزل فوق شهیدان کربلا را رهیدگان از زندان می داند ،در داستان دفتر ششم  نیز روح شهدای کربلا را روح سلطانانی  می داند که از زندان جسته اند و نیازی به جامه دراندن و دست خاییدن ندارند   .

از سوی دیگر توجه به مطالبی که مولانا قبل و بعد از داستان "عزادارن حلب" در دفتر ششم مثنوی آورده است  فهم روایت او را کامل تر می نمایدزیرا او قبل از این داستان به مرگ و زندگی می پردازد و میان مردن و جان دادن فرق می گذارد:

چون نمردی گشت جان کندن دراز               مات شو در صبح ای شمع طراز

و سپس فرق بین دو نوع مرگ را  بیان می کند  و تاکید دارد قبل از رفتن به قیامت باید قیامتی شد وتا اینگونه نباشی فهم کاملی از آن نداری :

نه چنان مرگی گه در گوری روی     مرگ تبدیلی که در نوری روری

مرد بالغ گشت آن بچگی بمورد     رومیی شد صنعت زنگی سترد

خاک زرشد هیات خاکی نمایند    غم فرج شد خار غمناکی نمایند

 از نظر مولانا  مرگ این گونه تبدیل بچگی به مردانگی کامل و  زنگی به رومی و خاک به زر است و وی  به مصداق حدیث " موتوا قبل ان تموتوا " (  قبل از آنکه مرگ به سراغتان بیاید بمیرید ) می گوید باید قیامت را قبل از قیامت دید:

پس قیامتش و قیامت را ببین           دین هرچیز را شرطست این

تانگردی او ندانی اش تمام                 خواه آن انوار باشد یا ظلام

 وی سپس حضور مرگ و یادآوری مدام حضورش را به طبلک زدن تشبیه می کند که آن قدر کوبیده شده تا طبل شکافته است   :

گوید اندر نزع از جان آه مرگ        این زمان کردت زخود آگاه مرگ

این گلوی مرگ از نعره گرفت      طبل بشکافت از ضرب شگفت

پس از این  داستان "شاعر در حلب" ذکر می شود که شرح آن گذشت . پس از پایان داستان "شاعر در حلب" تمثیلی بیان می شود . وی مرد حریصی که رازقی خداوند را نمی بیند و خزاین و رحمت او فراموش کرده است را به موری تشبیه می کند که  با یک دانه سرگرم است و خرمنگاه را نمی بیند. پس از بیان این تمثیل باز هم  بحث مرگ و زندگی  مطرح می شود :

شرط روز بعث اول  زانک بعث از مرده زنده کردنست

جمله عالم زین  غلط کردند راه        کز عدم ترسند و آن آمد پناه

از کجا جوییم  علم از ترک علم       از کجا جوییم سلم از ترک سلم

 درواقع  مولانا با بیان تمثیل فوق  می خواهد جایگاه دنیار ا  در برابر جهان بزرگ تر یادآوری کند و به خوانندگان اش بفهماند  آن مرد حریص و آن مور اسیر جسم هستند و اگر جان را ببینند آن را رها کنند و سپس  مرگ را درک محشر گونه از این جهان معرفی می کند.

بیان داستان شاعر در حلب در میانه اشعاری که در مورد مرگ و زندگی  آمده است نشان مید هد مقصود مولانا بیان یک داستان برای  اشاره ای تاریخی نبوده است بلکه  این داستان نیز نمونه ای از مرگ راستین از منظر مولانا می باشد .

او عاشورا را نمونه ی اعلا برای مرگ واقعی دراین جهان می دید و از این رو بود که از منظر او  عاشورائیان وقت شادی را به خوبی می دانستند و در هنگامه شادی بند بگسستند  و آن ها با رهیدن از زندان به دریایی رفته اند که این عالم کف آن دریاست.

نگرش مولانا به مرگ و شهادت شهیدان کربلا  ترجمانی است از آیاتی که در سوره آل عمران در باب شهادت آمده است و کشته شدگان راه خود را زندگانی میداند که  شادمانند :

فوَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ﴿۱۶۹﴾َرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿۱۷۰﴾يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۱۷۱﴾هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده‏ اند مرده مپندار بلكه زنده‏ اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى ‏شوند (۱۶۹)آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است‏ شادمانند و براى كسانى كه از پى ايشانند و هنوز به آنان نپيوسته‏ اند شادى مى كنند كه نه بيمى بر ايشان است و نه اندوهگين مى ‏شوند (۱۷۰ ) بر نعمت و فضل خدا و اينكه خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمى‏ گرداند شادى مى كنند (۱۷۱ )

روایت مولانا از عاشورا

مولانا عاشورا  را در میانه مرگ و زندگی، عشق و عقل وشادی و غم قرار می دهد . او می کوشد مرگ عاشوراییان را نه مرگ عادی که  جستن از زندان و چون مرغان هوایی پریدن بداند . ازاین روست که عاشوراییان از منظر او چون فهم درستی از مرگ وزندگی داشته اند و خود قیامتی شده بودند به دریایی رفته اند که این عالم کف آناست . مرگ شادانه و رهایی بخش  شهیدان کربلا مرگ معیار از منظر  مولانا ست . آن ها رمز مرگ را دریافته بودند و ازاین روست که مولانا عاشورا را به عنوان نمونه بارزی برای صورتبندی  عشق و عقل ، مرگ و زندگی و غم و شادی می داند.

او انسانها را به تفکر در باب مرگ شهیدان کربلا دعوت می کند .

روایت مولانا از عاشورا بخشی از نگاه او به مرگ است. مرگ شادمانه شهیدان کربلا که از صورت عالم به حقیقت آن پی برده بودند ، معیاری است که مولانا قرن ها پیش ارائه می دهد . روایت مولانه روایتی است که به حقیقت شهادت اشاره دارد و شهادت را عروج از دنیا به نزد پرودگار و  بربلندای حقیقت ایستادن می داند .

همین نکته  است روایت عاشورایی مولانا را روایتی است رهایی بخش و شادمانه  می نماید که کمتر مورد توجه می باشد .

عاشورائیان از منظر او مرگ اندیشانی بی قرار بودند که از زندان جستند و اگر مردمان هر روزگار پیام آن ها را در میانه عزدارای ها گم کنند باید بر حال و روز خود گریه کنند که دچار خواب گران شده اند.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 روایت مولانا از عاشورا

جمعه, 07 شهریور 1399 13:00 خوانده شده: 1025 دفعه چاپ

نظرات بینندگان  

پاسخ + 0 0 --
داود 1399/06/08 - 15:16
درود بسیار عالی !
پاسخ + 0 0 --
علی اکبر 1399/06/16 - 16:33
لطفا وقتی وامدار محتوای کتاب قمار عاشقانه نوشته ی دکتر عبدالکریم سروش هستید، لااقل در جایگاه مرجع نامی از این کتاب بیاورید. سپاس
پاسخ + 0 0 --
سیدهادی عظیمی 1399/06/16 - 21:24
دوست عزیز من مدتها قبل کتاب فوق را خوانده ام و درایننوشته تحت تاثیر کتاب فوق نبوده ام . هرچند تاثیر پذیری از استادبزرگواری چون دکتر سروش باعث افتخار است و بنده افتخار میکنم به نام ایشان اشاره کنم . ولی حتما مجددا کتاب را مطالعه می کنم . ممنون

نظر شما

صدای معلم، صدای شما

با ارائه نظرات، فرهنگ گفت‌وگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.

نظرسنجی

میزان استفاده معلمان از تکنولوژی آموزشی مانند ویدئو پروژکتور ؛ تخته هوشمند و .... در مدرسه شما چقدر است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور