همزمان با اعلام حکم اعدام سه جوان معترض آبان و حرکت خودجوش مردمی در قالب کمپین " اعدام نکنید " ؛ مباحث و نظرات مختلفی در این خصوص در شبکه های مجازی مطرح گردید.
در این یادداشت قصد ورود به محتوای پرونده این سه جوان حدود ۲۵ ساله را نداشته و صرفا می خواهیم پدیده اعدام و میزان موثر بودن آن در کاهش خشونت را بررسی کنیم و مجازات های جایگزین اعدام مانند حبس ابد که در کشور توسعه یافته در زندان های خاص و مشخصی انجام می گیرد را در بررسی یک فیلم مورد توجه و تامل قرار دهیم.
اعدام به هر روشی که در نظر گرفته شود؛ جلوه ای از خشن ترین مجازات هایی ست که می توان برای یک مجرم در نظر گرفت که تاثیری بر اصلاح و تربیت وی نخواهد داشت و در حقیقت حذف وی پاک نمودن صورت مسأله برای عدم پاسخگویی در قبال علل و شرایط وقوع یک جرم سنگین می باشد. در حقیقت اعدام ابزاری جهت تادیب و ارعاب دیگران است تا با مشاهده این عمل سایرین را از ارتکاب جرم های خاصی منع نمایند. این مجازات در ادیان و کشورهای مختلف در دوره های مختلف تاریخی وجود داشته و به مرور زمان و پیدایش تمدن و نشانه های آگاهی در ملت ها به تدریج از کمیت آن کاسته و به سراغ مجازات های جایگزین رفته اند. به عنوان مثال در کشور خودمان برای جرم خرید و فروش مواد مخدر در میزان نه چندان بالا نیز قبلا مجازات اعدام مورد استفاده قرار می گرفت اما به تدریج به سراغ مجازات های جایگزین و کاهش شدت مجازات رفتند تا اصل تناسب جرم و مجازات در حد معقولی رعایت گردد.
عامل دیگری که در جایگزینی مجازات های سبک تر به جای اعدام در نظر گرفته شد؛ تاثیر منفی مرگ این افراد بر خانواده های شأن بود. در حقیقت خانواده زندانی که مرتکب جرم و جنایت نشده اما آثار و تاثیر منفی جرم بر سر آنان نیز سایه انداخته و گاه زن و فرزند فرد اعدامی را به فساد و تباهی می کشاند.با پیدایش عصر جدید و تمدن بشری و عنصر آگاهی بشر متوجه شد که شرایط امروز جامعه و افراد با هزار سال قبل بسیار متفاوت است و همان طور که امروز از روش های روان شناختی و مشاوره ای به جای تنبیه بدنی در مدارس استفاده می شود که موثرتر نیز می باشد؛ در مجازات های قضایی نیز فصل جدیدی از تنبیهات برای مجرمان گشوده شد که هرچه میزان توسعه یافتگی کشور یا محدوده ای بیشتر شده؛ می توان آثار این اصلاحات و تغییر نگرش ها را بیشتر مشاهده نمود.
در حقیقت این موضوع مورد توجه قرار گرفته است که می توان به جای اعدام و پاک کردن صورت مسأله؛ با مجازات های جایگزین مانند حبس ابد یا زندان طولانی مدت؛ در زندان های خاص که برای مجرمان خطرناک اختصاص یافته؛ آن ها را سالیان سال در مواجهه با عمل مجرمانه ی خود قرار داد تا پشیمانی و تنبیه درونی در آنان به صورت عینی تبلور یابد و طوری در سالیان دشوار حبس مجازات و مورد سختی قرار گیرند که در آنان استحاله واقعی شخصیتی و درونی صورت پذیرد.قصد داریم با بررسی اتفاقاتی که در فیلم رستگاری در شاووشنک صورت می پذیرد به واکاوی مجازات های جایگزین اعدام و شرایط خاص چنین زندان هایی بپردازیم.
رستگاری در شاوشنک (به انگلیسی: The Shawshank Redemption) یک فیلم سینمایی آمریکایی در ژانر درام به نویسندگی و کارگردانی فرانک دارابونت و بازی تیم رابینز، مورگان فریمن، باب گانتون محصول سال ۱۹۹۴ توزیع شده توسط شرکت آمریکایی کلمبیا پیکچرز است. این فیلم براساس داستان کوتاهی از استیون کینگ به نام «ریتا هیورث و رستگاری در شاوشنک» ساخته شده است و در آن رابینز در نقش اندی دوفرین و فریمن در نقش الیس «رد» ردینگ بازی میکنند.در حقیقت این فیلم دو جنبه بیم و امید را به صورت همزمان نشان می دهد. بیم برای شرایط دشوار این زندان های خاص که کمتر کسی توان تحمل آن را دارد و فرد پس از سالیان سال و در اواخر عمر شاید بتواند با نظر کارشناسان زندان مجوز آزادی مشروط را به دست آورد اما آن چنان در دنیای بیرون غریبه و ناآشنا و بی کس است که آرزوی بازگشت به همان زندان را می کند و در نهایت ممکن است مانند یکی از شخصیت های همین فیلم دست به خودکشی بزند.
جنبه دوم فیلم نیز امید است که در شخصیت اصلی فیلم اندی دوفرین « تیم رابینز » ؛ تجلی پیدا نموده است. در حقیقت این مجرم که بانکدار موفقی ست و بی گناه به جرم قتل همسرش سر از زندان جانیان خطرناک درآورده است؛ نماد مقاومت و ایستادگی طولانی مدت در برابر شرایط سخت زندان و حفظ امید و آرزوی آزادی ست. کاری که از عهده کمتر کسی در آن شرایط ممکن است برآید و قصد پرداختن به این موضوع را نیز در این مجال نداریم.
خلاصه داستان فیلم:
اندی دوفرین (تیم رابینز) بانکدار جوانی است که به جرم قتل همسر و معشوقه پنهانیاش به حبس ابد در زندان ایالتی شائوشنک محکوم میشود. وی تأکید می کند که این جرمی است که مرتکب نشده، ولی قاضی تشخیص میدهد که او گناهکار است. او سالهای متعددی را در این زندان میگذراند در حالی که تنها سرگرمیاش دستوپنجه نرم کردن با افرادی از پایینترین طبقهٔ جامعه است؛ کسانی مثل همجنس گرایان و قاتلها که مدام او را آزار و اذیت میکنند. آلیس بوید رِدینگ (مورگان فریمن) یکی از زندانیهای سیاهپوست و راوی داستان است که به این مشهور است که میتواند هرچیزی را در زندان فراهم کند. او کسی است که اندی بعد از چند ماه بیش از دو کلام با او صحبت میکند و از او یک نوع چکش مخصوص میخواهد. رد ابتدا فکر میکند که اندی برای فرار از زندان این چکش را میخواهد ولی پس از دیدن اندازه چکش، متوجه میشود که بسیار کوچک است و برای شکستن سنگهای کوچک طراحی شده؛ رد، راوی فیلم روایت میکند که سوراخ کردن دیوار زندان با این چکش ششصد سال زمان میبرد؛ بعدها وی از رد درخواست پوستری بزرگ از ریتا هیورث، بازیگر زن مشهور را میکند و آن را به دیوار سلول خود میآویزد. وقتی رئیس زندان از سلول اندی بازرسی میکند چون میبیند انجیل در دست اندی است، او را به خاطر چسباندن پوستر سکسی بر روی دیوار، میبخشد؛ سپس به انجیل اشاره میکند و میگوید «رستگاری در این کتاب نهفته اندی.» و از سلول خارج میشود.
بعدها رئیس زندان متوجه موقعیت و تحصیلات اندی میشود و از او برای پولشویی رشوههایش استفاده میکند. اندی و رد سالهای زیادی در زندان میگذرانند تا اینکه پسر جوانی به عنوان زندانی به شاوشنک منتقل میشود. وی که فردی دلنشین است، خیلی سریع تبدیل به یکی از دوستان اندی و رد میشود و وقتی ماجرای اندی را میشنود، داستانی را که قبلاً از یکی از همسلولیهایش در زندانی دیگر شنیده، تعریف میکند؛ که حکایت از کشته شدن زن اندی به دست آن زندانی دارد. رئیس زندان که از شهادت دادن این جوان به نفع اندی و روشن شدن حقیقت قتل و آزادی اندی به خاطر لو رفتن خلافها و پولشوییهایش میترسد، پس از کشاندن این جوان به محوطه زندان، دستور شلیک به وی را صادر و او را میکشد. یک روز اندی با رد دربارهٔ جزیرهای به نام «زواتانئو» صحبت میکند؛ صحبتهای وی که با لبخندی تلخ همراه است توسط موسیقی متنی با همین نام ساختهٔ نیومن همراه میشود. او میگوید میخواهد زندگیاش را در آنجا بگذراند؛ «مکانی گرم و بدون خاطره». رد که ازین حرفها تعجب کرده به او میگوید نباید خیالبافی کند و وقتی به حبس ابد محکوم است نباید به آزادی امید داشته باشد زیرا این مسئله میتواند او را نابود کند. او از جا بلند میشود و پس از گفتن اینکه حق با رد است و همهٔ اینها به انتخابی ساده منتهی میشود، معروفترین دیالوگ فیلم را به رد میگوید و آنجا را ترک میکند: «برای زندگی تلاش کن؛ یا به پیشواز مرگ برو…» رد که از این حرف نگران شده است و فکر میکند اندی فکر خودکشی را در سر میپروراند، با دوستان خود در اینباره صحبت میکند و شگفتزدهتر میشود وقتی یکی از آنها میگوید اندی امروز یک طناب از او گرفته است. آنها با نگرانی تمام شب را میگذرانند.شاید چنین جایی مربوط به دنیای دیگری باشد، اما «رستگاری در شائوشنک» ما را به یک جهنم واقعی بر روی زمین میبرد: زندان.زندان در «رستگاری در شائوشنک» شاید جهنم مطلق نباشد، اما جهنمیترین بخش روی کرهی زمین است.
فردا صبح موقع بازرسی، مسئولین زندان با کمال تعجب متوجه میشوند که سلول وی خالی است و وقتی رئیس زندان با عصبانیت سنگی به طرف یکی از پوسترها که همان پوستر هنرپیشهٔ زن که توسط رد تهیه شده پرت میکند، متوجه سوراخ عمیقی در دیوار میشوند که اندی با همان چکش کوچکی که رد گفته بود سوراخ کردن با آن ششصد سال طول میکشد، طی قریب بیست سال هر روز دیوار را حفر کرده و از آن به بیرون فرار کرده، و با خود تمامی مدارک پولشویی و مدارک شناسائی فردی که رئیس زندان به نام او حساب بانکی باز کرده و در واقعیت وجود ندارد به همراه تمامی آنچه که رئیس زندان در این مدت از راههای خلاف جمعآوری کرده، را برداشته، و فردای همان روز در اول وقت اداری با مراجعه به کلیه شعبی که رئیس زندان با امضای اندی به نام فردی جعلی پولهای خود را در بانک سپردهگذاری کرده، تمام پولها را با ارائه مدارک شناسائی از حساب خارج و مدارک کلاهبرداریهای رئیس زندان را در یک پاکت دربسته به منشی بانک تحویل میدهد و از او میخواهد که به آدرس مربوط پست کند و پس از آن با تمام پولها، به همان جزیرهٔ آرام و دور، زواتانئو فرار میکند. بعدها، رئیس زندان انجیل اندی را در اتاق خود پیدا میکند و متوجه میشود اندی تمام مدت، چکش را آنجا پنهان میکرده است. انجیلی که در روز اول قرار بود به اندی در رستگاری کمک کند، حالا به زیرکی توسط اندی با دفتر عملهای حقوقی رئیس جابهجا شده (دفتری که همهٔ کلاهبرداریها را ثابت میکند) و باعث رسوایی و نابودی همهٔ افرادی که در این تجارت نقش داشتهاند میشود.
در صفحه اول انجیل جملهای با امضای اندی دوفرین نوشته شده است:
«حق با شما بود رئیس! رستگاری در این کتاب نهفته!»
بعدها رد آزاد میشود و بهخاطر قراری که مدتها پیش با اندی گذاشته بوده به محلی میرود تا چیزی را که آنجا حفر شده در بیاورد. آن چیز، نامهای بیش نیست که توسط اندی و پس از فرار از زندان نوشته شده. نامه به رد اطلاع میدهد که اندی در حال حاضر در همان جزیرهٔ دورافتاده زندگی میکند.
در قسمتی از نامه یکی دیگر از دیالوگهای معروف فیلم را میخوانیم:
«... امید چیز خوبیه؛ شاید بهترینِ چیزها؛ و هیچ چیز خوبی هیچ وقت از بین نمیره…»
فیلم در حالی به پایان میرسد که رد با پولی که اندی برایش در زیر همان سنگ سیاه گذاشته است، به جزیره دور افتاده میرود و اندی را میبیند در حالی که دارد یک قایق قدیمی را تعمیر میکند.نتیجه ای که می توان از این فیلم در جهت جایگزینی مجازات اعدام در نظر گرفت؛ تاثیرات بنیادینی ست که پس از سالیان سال حبس در شرایط جانفرسای چنین زندان هایی به وجود می آید که در حقیقت اصلاح و تربیت موثر را در فرد جانی و مجرم به نحوی ایجاد می نماید که هم بر خودش تاثیر گذار بوده و هم دیگران با دیدن چنین مواردی ترس از ارتکاب جرم های سنگین در آنها ایجاد می شود.
در حقیقت حلقه مفقوده در مجازات اعدام که حذف و پایان زندگی دنیوی فرد و عدم تاثیر گذاری مجازات بر شخص خود وی است؛ در حالت جایگزین به صورت موثری تجلی می یابد.
دنیای همهی ما میتواند مثل آن زندان ترسناک باشد. مکانی که زندگی در آن یکنواخت و دیوانه کننده است. حرکت در مسیری مستقیم به سوی مرگ. همهی ما جهنم را به عنوان مکانی میشناسیم که پر از شیاطین زشت، شکنجههای بیپایان و مردن و زنده شدن از شدت درد است.
شاید چنین جایی مربوط به دنیای دیگری باشد، اما «رستگاری در شائوشنک» ما را به یک جهنم واقعی بر روی زمین میبرد: زندان.زندان در «رستگاری در شائوشنک» شاید جهنم مطلق نباشد، اما جهنمیترین بخش روی کرهی زمین است.
برخی متفکران فکر میکنند که هستی از سه طبقه تشکیل شده است: بالاترین طبقه بهشت و پایینترین طبقه جهنم است و دنیای انسانها در میان این دو قرار دارد و حاوی المانهایی از هر دو طبقهی بالا و پایین میشود. زمین میتواند برای انسانها به اندازهی جهنم دردناک و به اندازهی بهشت لذتبخش شود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان