جامعه ی معلمان،تنها به خاطر تعداد زیادشان نیست که دیده می شوند؛ آنها میلیون ها مخاطب وابسته به خود دارند و نیز اولیا آنها کم و بیش با آنها ارتباط دارند و به این ترتیب با بخش عظیمی از جمعیت کشور درگیر هستند . اما این جماعت برخوردار از یک صبغه و سابقه فکری و فرهنگی ، معمولا از یک تبعیض و نابرابری در دستمزدهایشان با سایرکارمندان دولت رنج می برند. همین ویژگی یعنی جیب خالی و دل پر به علاوه وظایف، اهداف و روش های تدریس از جمله مشترکاتی است که حاصل جمع آنها، معلمان را وادار می سازد که در این وانفسا با همدیگر تعامل جدی داشته باشند. تعاملی که قبل از آنکه صنفی و سیاسی باشد، در خلال فرآیند آموزش کاملا بدیهی و ضروری است. همنشینی هر روزه آنها در اتاق دفتر مدیر و شورای معلمان مدرسه، بهترین نشانه ی تعامل معمول آنهاست.محیط آموزشی در شمار مهمترین محیط هایی است که در آنها روابط انسانی حرف اول را می زند. در فضاهای آموزشی ، معلمان را توصیه به تعامل و روابط مطلوب با دانش آموزان و والدین آنها می کنند اما از رابطه و تعامل با همدیگر حرف زیادی به میان نمی آید ، گویی در نگاه نظام آموزشی،ضررش بیش از فایده اش است.
قاعده درست آن است که معلمان چنان بی دغدغه ،سرگرم کار کلاسی و مدرسه ای خویش باشند که نخواهند پا را از حیاط مدرسه بیرون بگذارند و دست به تدوین طومار بزنند و تحصن به پا دارند. اگر چه جامعه معلمان، قریب یک میلیون نفرند اما این چنین که پیداست از تعاملات مستقیم و عینی در بینشان خبری نیست.البته در زمینه های ورزشی و البته بیشتر برای جلوگیری از افزایش وزن و پیری زودرس، اندکی تعامل بین معلمانی هست که کم و بیش به سالن و باشگاه ورزشی محله می روند و اگرچه احتمالا تعامل بین معلمان مرد بیش از خانم معلمان است؛ اما به ندرت می توان در شهرهای مختلف، انجمنی علمی، هنری و آموزشی از فرهنگیان یافت که خودجوش و حتی توصیه ای در حال فعالیت باشد. حتی تعداد اعضای کانون صنفی در تهران و سایر شهرستان ها در مقایسه با جمعیت معلمان، به شدت نا امید کننده است. پیش ترها، مختصر تعامل آنها در بین شرکت های تعاونی و صف های توزیع کالای بن های غیرنقدی بود که آن هم از میان رفت.البته هنوز به لطف تحصن های قانونی و غیرقانونی نیز، ساعتی در حیاط ادارات با هم می نشینند.این همنشینی ها هم اغلب نه از سردل خوشی که بنا بر احساس ناخوشی بوده است .در این تعاملات، معمولا یکی که سر و زبان تیز و تندتری نسبت به بقیه دارد، به جای بقیه فکر می کند و حرف می زند.گویی اصلا تعاملی در میان نیست و هرچه هست به یمن فشاربی عدالتی و فرق انگاری فاحشی است که زندگی معلمان را در نوردیده است.
اضافه براین،گاهی هم معلمان بی آنکه بخواهند تعامل کنند، به تعاملی غیر هدفمند دعوت می شوند.در اصل گرد هم آوری می شوند، اما آن نام آن را گردهمایی می نهند.به موجب بخشنامه، برایشان گروه درسی و همایش تشکیل می دهند اما معلمان نمی توانند یا نمی خواهند نقش یک عضو گروه را خوب بازی کنند. همچنین ضمن خدمتی که به طور روزمره انجام می دهند، هر از گاهی در ظاهر آنها را آموزشی می دهند. در حالی که بیشتر آموزشی در کار نیست ؛ بلکه به ضرب امتیازی، این ساده های صبور را نوازشی می دهند و یا به نام همکاری، وجوهاتی را از جیب معلمان در جیب نهادها و ادارات دیگر می ریزند !
مدیران مدارس نیز در تشدید یا تضعیف تعامل معلمان نقش دارند. جمع معلمان هر مدرسه، یکی از معمولی ترین اجتماعات کارمندی است که فارغ از مزاحمت ارباب رجوع، با گفت و شنود و بگومگوهای ملایم و گاه تندی همراه است ؛ بنابراین یک مدیر پیش از آنکه از تنش های معمول جمع معلمان برآشفته شود، باید به هدایت و مدیریت آنها بپردازد.به طوری که معلمان واقعا به مدیر اعتماد و اطمینان داشته و احساس امنیت نمایند.همچنین، تشویق در جمع و توبیخ در خلوت همکاران، می تواند مهمترین شیوه کنترل این جمع ها و دعوت عملی آنها به آرامش بیشتر باشد.
بر آنچه گفته شد، بیفزائید حب و بغض های موجود در روابط انسانی معلمان را که البته مقداری از آن طبیعی است.در این حالت که معمولا میان معلمان یک رشته تحصیلی و یا معلمان یک تشکل دیده می شود،یا همدیگر را از حیث شخصیتی قبول ندارند و یا به فکر و روش همدیگر ایمان ندارند.سیاسی کاری و سیاست بازی های مرسوم نیز به این وضع دامن می زند.همچنان که دیده یا شنیده ایم، برخی همکاران برای پیگیری مطالبات صنفی معلمان، مجازات های مختلفی از قبیل، زندانی، تبعید و محرومیت های مختلف را متحمل شدند که بازتاب این اخبار، موجبات نگرانی بسیاری از معلمان دیگر را فراهم می کند و این احساسات ناخوشایند نیز در دورساختن معلمان از همدیگر بی تاثیر نبوده است.
امروزه توسعه فناوری های آموزشی به یمن پیشرفت های دیجیتالی، فرآیند آموزش را دگرگون نموده است.دیگر دانش آموزان ، نه چندان تشنه ی یادگیری درس مدرسه اند و نه زحمتی از بابت آن می کشند.معلمان گمشده در انبوهی از مشکلات ریز و درشت نیز،اندکی از پیله ی پروانگی خویش بیرون زده اند و شور معلمی را چونان قدیم را در سرنمی پرورند .شغل های دوم و سوم چنان امانشان را بریده است که فرصت ایجاد رابطه و تعامل با معلمان دیگر را ندارند و حتی معلمان پابست مطالعه و تحقیق را، دلخوش و بی غم می پندارند و به کمترین شعر و شعار در منقبت معلم ، می خندند.
بنا به توصیه منسوب به یکی از شاهان قاجار که؛ اگر دوست دارید ایرانی ارام و سر به زیر باشد، بکوشید او را گرسنه نگهدارید. واقعیت این است که غم نان نمی گذارد ، معلمان با هم تعامل سازنده ای داشته باشنند.از طرفی تمام وقت شدن برنامه کاری، فرصت همنشینی آنها را می گیرد و از سوی دیگر سعی در گرفتن اضافه کار و کلاس اضافی برای امرار معاش و برگشت قسط های عقب افتاده، آنها را به رقابتی حساست آمیز وا می دارد که در نهایت چه بسا به لجاجت و کدورت نیز منجر می شود. گویی اصلا تعاملی در میان نیست و هرچه هست به یمن فشاربی عدالتی و فرق انگاری فاحشی است که زندگی معلمان را در نوردیده است.
ضمنا هم چنان که گفته اند؛ آن که می ترسد، می ترساند. بنابراین، بسیاری از مسئولین در سطح شهرستان و استان، هم به واسطه هولی از به هم خوردن ثبات مدیریت خود و نظم ظاهری معلمان خویش دارند و هم به خاطر تسلط و اشراف نسبتا خوبی که بر احوال معلمان مناطقشان دارند و با بهره گیری از بازوهای اجرایی خویش نظیر حراست وارزشیابی، معلمان را زینهار می دهند که غیر از هوای درس، در هوای دیگری تفرج نکنند و به این منظور نیز با نگاهی عاقل اندر سفیه بین آنها می نشینند و مشفقانه و دلسوزانه نصیحت می کنند. تداوم این وضع، ناخودآگاه به امنیتی شدن و یا تصور امنیتی بودن آن می انجامد. به طوری که چون معلم از همکار خود واهمه دارد، در بحث و گفت و گوها شرکت نمی کند و در عوض روز را به لطیفه گفتن و خندیدن می گذراند.
می ماند وضعیت عالم مجازی که مدتی است نمایان شده است. در آنجا نیز وضع بهتر نیست. اگرچه همه گوشی به دست اند و کار با کامپیوتر را می دانند، اما با شک و تردید به استفاده از آن و ارتباط با سایر معلمان می نگرند. مثلا اگرچه روزگار وبلاگ نویسی گذشته است اما در آن زمان هم تعداد معلمان وبلاگ نویس ( نه وبلاگ دار ) پنجاه نفر بیشتر نبود .یا مثلا در فیس بوک، تعداد بزرگترین گروه معلمان از چهار هزار نفر بالاتر نرفت.یا در شبکه تلگرام و در بزرگترین گروه معلمان ، هنوز صد هزار نفرشان حضور ندارند.تازه، این همه اندازه گیری با این فرض خوش باورانه است که تمامی اعضای این گروه ها را معلم واقعی بپنداریم. حال بماند که تنها برخی از این اعضا فعالند و بیشترشان فقط عضو شده اند و رفته اند و از آخرین باری که خود را به روز کرده اند ماهها و هفته ها گذشته است. حاضرین نیز کمک چندانی به بهبود تعامل با همدیگر نخواهند کرد.
خیلی از همکاران با اینکه اینجا بدون نام و تصویر واقعی خود حاضر می شوند، با این حال بازهم از اظهار نظر پیرامون یک بحث اجتماعی خود را به تغافل می زنند. اوج فعالیت ها در حوزه فوروارد زدن و کپی کاری است.البته در این میان، معلمان تنها نیستند و اغلب مردم از هر قشر و گروهی، در چنبره فضای مجازی گرفتار شده اند. در حالی که ظرفیت و قدرت فضای مجازی می تواند بسیار تعیین کننده باشد، اما کسی به فکر استفاده بهینه از آن نیست.شاید برای همین بود که جناب اینشتین سالها پیش، امروز را پیش بینی کرد وگفت: «من از روزی می ترسم که تکنولوژی از تعامل انسانی پیشی بگیرد، چنین روزی جهان نسلی از احمقها خواهد داشت.» و... نقطه، سرخط!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان