آموزش و پرورش ما بدنه ی مدنی خیلی ضعیف و نحیفی دارد و بدنه ی دولتی آن فربه و پهن است. پهن هیکل بودن بدنه دولتی آموزش و پرورش می تواند به عنوان یکی از معضلات آموزش و پرورش مورد توجه قرار بگیرد. بدنه غیر دولتی و مدنی در پیوند با آموزش و پرورش سرمایه ها و استعدادهای آزاد را به سمت آموزش و تربیت و بهبود نظام آموزشی ، بسیار بسیار مغتنم است و این ضعف را باید اقرار کنیم. این را از آن جهت اشاره می کنم که مؤسسه NGO مثل ایما واقعا در یک چنین بافت و کانتکستی روییده . این روش را باید با تمام معنا مهم تلقی کرد و قدر دانست.
ان شاءالله که امثال مؤسسه ایما در جهت مشارکت های مدنی در جامعه مدنی در امر توسعه ی آموزش و پرورش روز به روز در کشور ما و در استان های مختلف متولد شوند و آنچه در اصفهان اتفاق افتاده بتواند الگویی باشد برای تکثیر حضور علاقه مندان به امر تعلیم و تربیت و فعالیت در چارچوب سازمان های غیردولتی به نفع توسعه تعلیم و تربیت کشور.
من بنا به پیشینه ای که دارم ، شاید انتظار چنین بحثی که عنوانش را ملاحظه می کنید ، باز اندیشی در مسئله آموزش و پرورش و حاکمیت را از من نداشته باشید . پیشینه من در حوزه برنامه ریزی درسی بوده است و بحث در این زمینه برای من خیلی خیلی مورد انتظار و قابل پیش بینی تر بود. و یا اگر در حوزه ی پژوهش در تعلیم و تربیت و سند تحول بحث می کردم. یا حتی برای تربیت معلم ، این را به دلیل فعالیت های پایان خدمت رسمی ام در دانشگاه که منتهی به بازنشستگی شد عرض می کنم.
بحث تربیت معلم که بحث حائز اهمیتی هم هست ، باز از بحث هایی بود که با توجه به پیشینه بنده مورد توجه و انتظار بود.
شاید برای این بحث ها اشتباه کردم و انتخاب درستی نکردم . بر بنده ببخشایید. اگر تشخیص شما هم این بوده است که باید در زمینه ی دیگری ، همان زمینه هایی که نام بردم ، بحثی را سامان داد.
در واقع قضیه این است که از زمانی که من درگیر سند تحول شدم ، از همان زمان پایان دولت اصلاحات در آموزش و پرورش که کارش آغاز شد و طول هم کشید ، قرار نبود کار تدوین این سند به عنوان یک سند بالادستی در توسعه آموزش و پرورش در افق پشم انداز در سال 1404 سالیان سال طول بکشد. در یک بازه کوتاه برنامه ریزی مان این چنین بود که کار به نتیجه برسد، اما واقعا این اتفاق نیفتاد و به دلایل مختلف که من هم نمی خواهم وارد آن شوم ، این پروسه خیلی طولانی شد. در همین پروسه یک چنین ایده ای متولد شد. در سند تحول ما از 6 زیر نظام صحبت می کنیم. زیر نظام راهبردی و مدیریت ، زیر نظام پژوهش و تحقیق ، زیر نظام برنامه ریزی درسی ، زیر نظام منابع انسانی ، زیر نظام برنامه ی مالی و زیر نظام ...
چون آقای مدنیان یکی از آن ها را فراموش کردند ، بنده هم به آن تاسی می کنم.
به هر حال آنچه که امروز من دارم مطرح می کنم ، بحث هایی است که درباره ی زیر نظام ها داشتیم . بحث من امروز به 2 تا از این زیر نظام ها مربوط می شود. یکی زیر نظام مدیریت راهبردی ، یکی هم زیر نظام منابع مالی . این که چگونه ربط پیدا می کند ، ان شاء الله در ادامه بحث در خواهید یافت.
صورت مسئله همین شده است که ملاحظه می فرمایید به نوعی پاسخ به مسئله این شده است که ما برای اینکه از این وضعیت نامساعد و ناخوشایند از حیث کیفیت در آموزش و پرورش کشورمان خلاصی پیدا کنیم ، باید به دنبال یک نقطه عزیمت بگردیم. به نظر من نقطه عزیمت ، باز اندیشی است. یا باز مهندسی آموزش و پرورش نسبت به حاکمیت است.
اجازه دهید عرضم را آغاز کنم با آنچه پیش بینی کرده ام. پیش فرض بحث همان طور که اشاره شد ، جنبش یک بحث مدیریت کلان در آموزش و پرورش عمدتا و معطوف به مدیریت راهبردی در آموزش و پرورش این است که همه ی ما آموزش و پرورش را موتور توسعه می دانیم و علت آن هم این است که هم عقلای جامعه و جهان و هم چنین ایرانی و غیر ایرانی شهادت می دهند و این گونه گواهی می دهند که هر جامعه ای در هر شکلی از چشم انداز توسعه که بخواهد به آن دست پیدا کند ، نگاهش به سرمایه های انسانی است.
آموزش و پرورش جایی است که در واقع سرمایه های بالقوه و انسانی به فعلیت در می آید. ما این را در واقع به عنوان پیش فرض بحث خودمان قرار می دهیم که آموزش و پرورش باید موتور توسعه باشد و موتور توسعه در همه جوامع هست. اما متأسفانه در جامعه ی ما عمیقا فهم نشده است . این که عرض می کنم ، عمیقا فهم نشده است به زبان زیاد جاری می شود . هیچ دولتی نبوده است که بحثی از آموزش و پرورش نبوده باشد . در واقع حق آموزش و پرورش آن مقدار که باید خطبه خواند ، آن مقدار که باید مخالفان را تحلیل کرد . عواطف آن ها را تحریک کرد . کم گذاشته نشده است . ما از این کارها زیاد انجام دادیم. اما در واقع ، آن باوری که منتهی به رفتار شود ، آن باوری که در رابطه با گزاره ی موتور آموزش و پرورش است که بخواهد به رفتار و سیاست گذاری و به اتفاقات واقعی را کم شاهد بوده ایم.
معمولا آموزش و پرورش در هزار سو مسائل و مشکلات جامعه اولویت خود را از دست داده است . متأسفانه در 40 سال اخیر که با آن مواجه بودیم و نتوانستیم به آن چیزی که می گوییم عملا پای بند هم باشیم. می گوییم آموزش و پرورش موتور توسعه است ولی واقعا به اقتضای آن عمل نکردیم و به استلزاماتش پایبند نبودیم. مصداق لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ هستیم و هیچ حواسمان هم نیست که در ادامه خداوند می فرماید : " كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ "
بالاخره این وضعیت که ما الان داریم یک مقدار هم به خاطر همان كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ است که یک چیزهایی را می گوییم ولی به آن پایبند نیستیم.
علی ای حال چیزی که مدنظر ماست این است که از نظر ما آموزش و پرورش موتور توسعه است . بر می گردیم به سرفصل بحث خودم که اگر آموزش و پرورش موتور توسعه است ، در واقع ما باید دردهای آموزش و پرورش را خوب شناسایی کنیم. مسائل آموزش و پرورش ما واقعا چیست ؟ اشاره شد و من حالا مجدد عرض می کنم که مسائل متعددی هست . احصاء کردن برخی از مسائل را برخی صاحب نظران ما و مدیران آموزش و پرورش و هر کدام از شما عزیزان در ذهن خودتان شاید ، ده ها و صدها مسئله برای آموزش و پرورش از ریز و درشت بخواهید فهرست کنید. چیزی که آموزش و پرورش را احاطه کرده است و من اینجا تلاش نکردم این مسائل را حساب کنم .
آقای فانی یادشان به خیر زمانی که در مسند وزارت بودند ، در تعدادی از مصاحبه ها فکر می کنم ایشان می گفتند ، من بالغ بر 700 مسئله برای آموزش و پرورش دارم. من این کار را الان نکردم. می خواهم با شما در مورد مسائل مزمن آموزش و پرورش صحبت کنم که اگر آموزش و پرورش موتور توسعه است ، ما باید با این مسائل را چگونه کنار بیاییم و برای حلشان اقدام کنیم تا برسیم به آن راه حلی که مدنظر من است. 2 تا مسئله هست که من می خواهم در مورد آموزش و پررش در حد بحران به آن ادعا کنم. یکی مسئله کیفیت و دیگری عدالت. که این دو مسئله در یک مسئله هم می توانیم خلاصه کنیم و اسمش را بگذاریم عدالت در کیفیت . یعنی ما نتوانستیم فرصت های کیفی آموزش و تربیت را توسعه دهیم و از فرصت های کمی آموزش و پرورش را در 40 ساله ی آموزش و پرورش ندیدیم و رکورد و کارنامه ی بسیار درخشانی دارد. نقش سازمان نظام معلمی که بارها و بارها ، مطرح هست در یک چنین اکوسیستمی بسیار برجسته می شود. سازمانی متشکل از خود معلمان است .
آن کیفیت یا در واقع به طور متوازن و متعادل و آن طوری که اقتضای عدالت است ، کیفیت را نتوانستیم فراگیر کنیم. با وجود آنکه در امکانات و توسعه نابرابری های جغرافیایی و جنسیتی و قومیتی را از بین بردیم. نتوانستیم واقعا آن جنبه های کیفی را تأمین کنیم.
عدالت در کیفیت یعنی ، توزیع عادلانه فرصت های کیفی در آموزش و پرورش برای رسیدن به آن ظرفیت ها و توانمندی ها و مهارت هایی که دانش آموزان باید به آن دست پیدا کنند . نسل جدید از آن برخوردار باشند. ما الان در دهه ی 60 و 70 واقعا تحت سیطره ی کمیت بودیم. جناب آقای ابطحی تشریف دارند ، آن سالها واقعا چیزی به نام کمیت و انفجار جمعیت دانش آموزی ، امان مدیران در آموزش و پرورش کشور را بریده بود . شاید بهترین کاری که می شد کرد این بود که ما مرتب فضا و موقعیت فیزیکی ، سخت افزار آماده کنیم . الان چه ؟ ما آن دوره را با موفقیت به طور اجتناب ناپذیری پشت سر گذاشتیم و توسعه کمی را محقق کردیم. اما الان خصوصا از پایان دهه ی 70 که ما رشد جمعیت دانش آموزی رو به کاهش گذاشته برابر است با پیش بینی های سناریوهای جمعیتی برای آینده ی ایران با آن مواجه هستیم حکایت می کند از این که این فرصت یوم الفراغتی ست برایمان فراهم شده است از نظر بار کمی و این جمعیت دانش آموزی که بخواهد همه ی توجهات و انرژی ما را معطوف مدیریت کمیتی کند. از آن خلاصی پیدا کردیم. حالا این پذیرفته نیست. حالا نمی توانیم از تأمین فرصت های کیفی آموزشی و تربیتی یا تأمین عدالت در کیفیت طفره برویم و این کار را انجام دهیم.
خوشبختانه همان طور که عرض کردم ، پیش بینی های جمعیتی هم نشان می دهد که ما تا سال 1409 شمسی ، یعنی تا حدود 10 سال آینده ، افزایش جامعه دانش آموزی نخواهیم داشت. جمعیت کشور افزایش پیدا می کند ولی گروه سنی لازم التعلیم برابر این آینده پژوهی هایی که در حوزه ی جمعیت شده است ارجاع من به مقالات ایران در شاخص های کمی آموزش ، تعلیم و تربیت ، آنجا دیدم که پیش بینی های جمعیت شناختی که این مقاله به آن استناد کرده ، نشان می دهد که جمعیت لازم التعلیم ما تا سال 1409 افزایش چندانی ندارد. این یک فرصت است و یک مسئولیت جدی . در آن دوره ای که ما تحت سیطره کمیت بودیم و باید آن را به نوعی کنترل می کردیم و می شد از آن یک مفری ساخت برای کیفیت. الان دیگر این مفر و بهانه ها وجود ندارد. برخوردار کردن همه دانش آموزان از عدالت در کیفیت آموزشی باید دغذغه ی اصلی ما در آموزش و پرورش باشد. بعد از این مقدمات در بحث اصلی خودم باید بگویم که ما نیاز به یک شروع تازه داریم.
ما باید جرأت دست زدن به یک شروع تازه را داشته باشیم.
این بحث شروع تازه یا یک آغاز متفاوت یا یک تصمیم جدی در کلیپی که اخیرا از خانم آنگلا مرکل پخش شد. اگر دیدید دستتان را بالا ببرید. بله . خدا پدر فضای مجازی را بیامرزد . سخنرانی آنگلا مرکل در جمع فارغ التحصیلان سال 2019 دانشگاه هاروارد واقعا آموزنده بود. ایشان آغاز سخنش را با نقل قولی از نویسنده آلمانی Hermann Hesse مطرح می کند . نیرویی جادویی در همه ی آغاز ها نهفته است که در زندگی راهنما و یاریگر ماست. مرکل می گوید: ما به یک پایانی رسیدیم و در این پایان یک آغاز جدید است و این آغاز جدید را باید به فال نیک بگیرید و در آغاز ها نیروی جادویی نهفته است. پیام اصلی او به مدیران نسل آینده این است که هر تغییری را امکان پذیر بدانید.
او اشاره می کند که در آلمان شرقی بزرگ شدم. دیوار برلین را هر روز که از سر کار بر می گشتم می دیدم ، مرکل یک فیزکدان برجسته است. همیشه از کنار این دیوار که رد می شدم آرزو می کردم به دنیای آزاد وصل شوم. فکرش را هم نمی کردم این اتفاق بیفتد. با حسرت از کنارش رد می شدم و به آپارتمان خود می رفتم. اما این دیوار برداشته شد و او از برداشته شدن دیوار برلین که بین آلمان شرقی و غربی آن زمان مرز سفت و سختی را ایجاد کرده بود الهام می گیرد که هر تغییری شدنی هست هم بالاخره تحت تأثیر اراده ی انسان شدنی ست و در آغاز ها هم به نقل از هرسن یک نیروی جادوی نهفته است.
از تغییر هراس نداشته باشید و هر تغییری را یک آغاز بدانید که مبارکی در پیش داشته باشد و این نیروی پیشران جادویی در هر آغازی در واقع می تواند ، زندگی ما را به پیش ببرد.
من از این فراز سخنرانی مرکل وقتی روی بحثی که می خواستم اینجا خدمت شما مطرح کنم ، این استفاده را کردم که ما برای حل مسئله آموزش و پرورش نیاز به شهامت دست زدن به یک آغاز تازه داریم و نقد کردن یک نیروی جادوی نهفته در آن آغاز تازه.
در سایه ی این آغاز تازه ، از تجربیات این 40 ساله ی آموزش و پرورش و سیاست گذاری و مدیریت ، هندسه حاکمیتی آموزش و پرورش را باید باز تعریف کنیم. یا باید به این سؤال کلیدی پاسخ دهیم که آموزش و پرورش اگر حاکمیتی است که هست ، این فهم ما از حاکمیتی بودن آموزش و پرورش ما را باید به چه نتیجه ای برساند.
برای پاسخ دادن به این سؤال که حاکمیتی بودن آموزش و پرورش یعنی چه ؟ در راستای آن ایده ی اصلی خودم که معتقدم حل مسئله ی آموزش و پرورش جز از طریق بازنگری و بازتعریف نسبت حاکمیت با آموزش و پرورش امکان پذیر نیست ، پیشنهاد می کنم که در مفهوم حاکمیتی آموزش و پرورش این جور که من عرض می کنم درنگ کنید .
در حاکمیتی بودن آموزش و پرورش شکی نیست ولی چه جور حاکمیتی ؟ کدام حاکمیت ؟ نسبت آموزش و پرورش با حاکمیت مانند یک حلقه ی حاکمیتی بسته است یا یک حلقه حاکمتی باز ؟ من پیشنهادم این است که در مورد مفاهیم حاکمیتی باز بودن آموزش و پرورش یا حاکمیت بسته بودن تأمل کنیم.
حاکمیتی باز یعنی چه ؟ به نظر می رسد بسته است یعنی تحت سیطره حاکمیت است. یعنی مدیریت همه جانبه حاکمیتی از صفر تا صد. حاکمیتی بودن این گونه به نظر می رسد .
من می خواهم عرض کنم که این تلقی اولیه اگر مفهوم حاکمیتی را حفظ کرد ولی انگاره ی دیگری را مدنظر قرار داد که من می گویم انگاره ی حاکمیتی باز آموزش و پرورش به مثابه دستگاهی ست که به عنوان یک حلقه حاکمیتی باز با آن برخورد شود. منظورم این است که به ظاهر هم ممکن است غیر قابل جمع و پارادوکسی کال باشد یعنی ما نیازمند این هستیم که آموزش و پرورش را مدیریتش را حاکمیتی بدانیم اما نه الزاما به آن معنای صفر تا صدی که اسمش را گذاشتیم حاکمیتی بسته. کسی نمی تواند در حاکمیتی بودن آموزش و پرورش تردید کند ولی باید حاکمیت اراده کند آن آغاز جدیدی که می گوییم. اینجاست. آن نیروی جادویی که بعد از 40 سال تجربه باید جرأت و شجاعت آن ایجاد شود . حاکمیت باید حلقه ی بسته را باز کند. یعنی همه وجه حاکمیت حفظ شود و آموزش و پرورش مردمی بودن ، متنوع و متکثربودن ، مقبول بودن، چند صدایی را باید در آموزش و پرورش بپذیریم. باید بتوانیم در عرضه مدل های آموزش و پرورش ایده های مختلف داشته باشیم. این ها در واقع دیده و شنیده و به رسمیت شناخته شوند و پذیرفته شوند. ترکیب این دو به این صورت است که می تواند مفید باشد. اگر ما آموزش و پرورش را با اراده ی حاکمیتی باز و نه با انگاره حاکمیتی بسته اداره کنیم یعنی ما می توانیم شاهد اتفاقات تحولی باشیم . عرض می کنم منظورم اینجا دستکاری کردن مفهوم حاکمیتی آموزش و پرورش نیست و از آن عبورنکردم و اگر بخواهم توضیح دیگری بر آن اضافه کنم ، مواجهه از منظر یک امر حاکمیتی ولی در یک فرایند مدیریتی باز این است که ما حاکمیت را ورود و حکمش را بپذیریم اما قیمومیت مبتنی بر صغارت را در آموزش و پرورش نباید تحمل کنیم. یعنی کسانی که در آموزش و پرورش هستند خلاصه باید همه گوش به فرمان باشند . آنقدر رشد و بلوغ ندارند ، آن قدر فهم و درک ندارند که خودشان بتوانند بدون یک قیم جریان آموزش و پرورش را مدیریت کنند و خدمات آموزشی و تربیتی را در واقع به نحو مطلوب داشته باشند. به این ترتیب مدل حاکمیتی باز در نقطه ی عزیمت تحول در کیفیت یعنی ما نقش حاکمیتی را در آموزش و پرورش انکار نمی کنیم اما نباید حاکمیت نقش خود را قیمومیتی بداند. آموزش و پرورش باید به شکل مردمی اداره شود. در آموزش و پرورش چند صدایی باشد. پیشنهاد اساسی من چیست؟ خیلی ساده است. برگردیم به آنچه در سند تحول هم مورد تأکید بوده و آن هم این است که محقق کردن چرخش پیش بینی شده در زیر نظام تخصیص منابع مالی آموزش و پرورش که باید ان را از عرضه محوری به تقاضا محوری تغییر دهیم و به آن عمل کنیم.
از سال 90 که سند تحول بنیادین تصویب شد و به تأیید شورای نگهبان رسید ، نهایتا مجموعه مفاهیم نظری و سندی که در آن راهکارها پیش بینی شده ، یک قدمی تکمیلی برداشته شده و ان این است که ما برای هر زیر نظام برنامه نوشتیم . سعی کردیم آنچه در ارتباط با هریک از این زیر نظام ها در سند تحول آمده تبدیل به برنامه کنیم. بنابراین الان به تازگی شورای عالی آموزش و پرورش نه شورای عالی انقلاب فرهنگی ، توانسته است برنامه این 6 زیر نظام را به تصویب و به امضای رییس جمهوری برساند. دوستانی که علاقه مند باشند بدانند برنامه های این زیر نظام ها که به اصطلاح تصویب شده است و ما را به اجرا نزدیک می کند، در سات شورای عالی آموزش بخش مصوبات همه ی اسنادش موجود است. بحث مورد توجه من اینجا سرنخش هست و آن چرخش از عرضه محوری به تقاضا محوری در امر تخصیصی منابع است.
از روی دو فقره از فراز ها اهدافی که در این برنامه است برایتان از رویش می خوانم. در بخش اهداف این زیر نظام به سه بُعد توجه شده و در سه بخش اهداف مطرح شده است.
تأمین منابع – تخصیص منابع – مصرف منابع
من از برای اهداف خودم تخصیصی منابع را دنبال می کنم و پیشنهاد اساسی خود را ردیابی می کنم. هفت هدف برا تخصیص منابع آمده که هدف شاره 3 چنین می گوید: " حمایت مؤثر منابع مالی تأمین شده توسط دولت با استفاده از ابزارهای مالی و بودجه ای و نتیجه محور بودن آثار تربیتی ( کیفی بودن تربیت نظام آموزشی ) "فراز هفتم قدری صریح تر به مورد پیشنهاد من پرداخته است. توزیع اعتبارات دولتی در میان مدارس با رویکرد رقابتی و تقاضا محوری ، همه سخن من این است والسلام.
چه ربطی دارد به الگوی حاکمیتی باز ؟ وقتی ما منابع تخصیص داده شده توسط دولت را می خواهیم به شکل رقابتی و تقاضا محور توزیع کنیم. ما منابع را اکنون بین مدارس تقسیم می کنیم. در حقیقت عرضه محوری ست تخصیص منابع ما. به صورت سرانه به هر مدرسه از بودجه دولت تعلق می گیرد. به جز هزینه های جاری آموزش و پرورش .
ما پیشنهاد دادیم این عرضه محور به تقاضا محوری تبدیل شود. تقاضا محوری زمینه ساز حاکمیت در تخصیص منابع دولتی که به آموزش و پرورش داده می شود. اینگونه ما حاکمیت بدون قیمومیت داشته باشیم . چه اتفاقی یعنی می افتد با این مدل ؟ اتفاقی می افتد ما منابع دولت را به دست متقاضی خدمت آموزشی. کسی که در خانه فرزند لازم التعلیمی دارد ، سهمی از بودجه دولت دارد و یک اعتباری برایش منظور می شود که برای خرید خدمت آوزشی می تواند از این اعتبار اختصاص داده شده استفاده کند. این یعنی چرخش از عرضه محوری به تقاضا محوری. رقابتی هم به خاطر این است که در اختیار مدارس نیست و در اختیار اولیای دانش آموزان است ، این جلب رضایت در رقابت جدی و جانانه در خواهد گرفت و علی الاصول جهت و سمت و سو به ارتقای کیفیت است.
در واقع مدرسه برای آنکه بتواند این منابع را از دست اولیا بگیرد و به سمت خودش جذب کند که آن ها فرزندان خود را در آن مدارس ثبت نام و انتخاب کنند که در این مدرسه باشند. طبیعتا تلاش می کنند بر پایه ی ارتقا و اعتلای کیفیت و افزایش خدمات بهتر ، مؤثرتر و نوآورانه تر آموزشی و تربیتی را باید در دستور کار خود قرار دهند.
یک سلسله اتفاقات در پس پیشنهاد من اتفاق خواهد افتاد ، اگر واقعا به همین مدل توزیع یا تخصیص منابع عامل باشیم و همین چرخش به ظاهر ساده و قابل فهم را بتوانیم در دستورکار آموزش قرار دهیم ، ادعای من این است که یک انقلاب کپرنیکی در آموزش و پرورش اتفاق خواهد افتاد.
کلا اکوسیستم نظام آموزشی از آن چیزی که هست ، یک چیز دیگر می شود. داستان اثر پروانه ای ست. که گفت در بحث های هواشناسی اگر یک پروانه ای در آمازون بالهایش را به هم بزند می تواند تبدیل به یک طوفان در یک جای دیگر از دنیا شود و همان طور که عرض کردم یک اثر دومینویی این چرخه ی ساده خواهد داشت. اگر ما جسارت و شجاعتش را داشته باشیم ، آغازی می تواند داشته باشد برای پایان بی کیفیتی و ضعف کیفیت در آموزش و پرورش می تواند اکوسیتم جدید را ایجاد کند. متقاضی سیستم آموزشی و عرضه کننده ی سیستم آموزشی می تواند عوض شود. متقاضی است که باید گوش به فرمان مدیر مدرسه باشد ، ولی در این شرایط جدید این رابطه کلا 180 در جه تغییر می کند. مدیر مدرسه ، باید گوش به فرمان اولیای دانش آموز باشد. با این تغییر ساده مدرسه به معنای دولتی نمی تواند وجود خارجی داشته باشد. من تا این بحث را مطرح می کنم همه می گویند من طرفدار خصوصی سازی هستم. همه بحث من این است یک تصمیم ساده بگیریم. منابع دولتی را به نحو دیگری با مدل تقاضا محوری توزیع کنیم. این خود انقلابی در آموزش و پرورش ایجاد می کند . مهم ترین انقلاب ها این است که مدیریت کردن یک مجموعه دولتی با ابهامات نمی تواند پایه گذاری شد همه چیز باید دولتی باشد و همه چیز مشخص باشد.
اما وقتی در حقیقت مدیر مدرسه باشید باید تلاش کنید که مدرسه پابرجا بماند . باید بتوانی ظرفیت موزشی و تربیتی خود را اعتلا و عرضه کنی تا متقاضی داشته باشی. یعنی ممکن است این توانایی را من داشته باشم ممکن است نداشته باشم. اگر تلاش حداکثری نداشته باشم ممکن است مدرسه من پا نگیرد و جمع شود. مدیر مدرسه دولتی که نمی تواند با یک چنین ادبیات سر و کار داشته باشد. بنابراین یکی از مهم ترین تبعات و چرخش منابع که منجر به اثر دومینویی و انقلاب کپرنیکی و به تعبیر دیگر اکوسیستم را به هم می ریزد. ما نمی توانیم مدرسه ی دولتی داشته باشیم. یعنی بازاندیشی نسبت حاکمیت با آموزش و پرورش.
یعنی حاکمیت در صفحه ی آموزش و پرورش و سطوح نظارت و ارزیابی می ماند اما در صفحه ی اجرا در مدرسه داری را ترک می کند. بیان شفاف تر این باز مهندسی نسبت حاکمیت با آموزش و پرورش در جهت اعتلای آن را داریم. والدین حق انتخاب دارند و مکلف نیستند در هر مدرسه ای ثبت نام کنند و از حق شهروندی خود استفاده می کنند . نقدی که من به حقوق شهروندی دارم ، چرا حقوق تربیتی شهروندی در آن تعریف نشده است ؟
معلم در این تغییر چه تکلیفی پیدا می کند ، وقتی می گوییم مدرسه دولتی نیست و مدیر دولتی باقی نمی ماند ، به نظر من معلم هم به همان اثر دومینویی می رسد . دیگر نمی تواند آن شأن معلم دولتی را داشته باشد ، به خاطر اینکه ما نمی توانیم بگوییم شرط بقای مدرسه خود را که باب میل اولیا و دانش آموزان باشد ، اجرا کن ولی معلمت را ما به تو می دهیم.
معلم مهم ترین عنصر توسعه کیفیت است. این هم خوانی ندارد که مدرسه را به این صورت مدیریت کنیم و معلم با ساعات موظف تدریس و شأن کارمندی باشد. خیر معلم تبدیل می شود به یک عنصر حرفه ای که در سایه ی خدماتی که به وی داده می شود او نیز ارج می بیند و اجر می گیرد. اگر خدماتی که ارائه می کند ، کیفیت نداشته باشد نه ارجی می گیرد و نه اجری می گیرد و برعکس آن خدمات او مورد توجه قرار می گیرد.
نقش سازمان نظام معلمی که بارها و بارها ، مطرح هست در یک چنین اکوسیستمی بسیار برجسته می شود. سازمانی متشکل از خود معلمان است. آنان خود ارزیابی معلم و صلاحیت های حرفه ای معلمان را از طریق خود معلمان تعیین می کنند و به آنان گواهی اعطا می کنند. ستاد و سقف در آموزش و پرورش در این اتفاق کوچک می شود و بخش عمده ای از نیروهایی که امروز به عنوان عائله آموزش و پرورش در سطوح سقف و ستاد هستند ، نیاز به حضورشان نخواهد بود. مگر آنانی که در حوزه ی برنامه ریزی و نظارت باید حضور داشته باشند.
محتوای درسی در آموزش و پرورش طبق سؤال حضرت عالی ( یکی از حضار ) سه بُعد دارد . بخش تجویزی – نیمه تجویزی و غیر تجویزی . آنچه که به عنوان فضای رقابتی مطرح می شود ، بخش غیر تجویزی ست که این هم یکی از دلالت های دیگر است برای مدل مدیریت آموزش و پرورش. اگر قرار باشد همه تحت تأثیر کتاب های درسی و محتوای واحد باشند ، هم چنان که در مورد معلم گفتم در جریان رقابت به مدارس و مدیر مدرسه تحمیل می کنیم. حتما برنامه ریزی درسی و تولید محتوا هم تعیین کننده است. نقطه عزیمت ، سیاستی که منتظر هیچ پیشنهاد دیگری نباید بماند و لازم نیست بماند ، هیچ پیش نیازی ندارد. این نقطه عزیمت مهم است . ما هر بار در این 40 سال صحبت از تحول کردیم ، دستگاه آموزش و پرورش درصد بیشتری از بودجه ی دولت را زا آن تولید ناخالص ملی مطرح می کند. این یعنی اینکه اگر قرار باشد تحول نگاه افزایشی یا چند برابر شدن بودجه ی دولت به آموزش و پرورش تعریف شود این یعنی هیچ. یعنی به تعلیق و تعطیلی در آوردن تحول . این نمی تواند نقطه ی عزیمت باشد. چون تحول را موکول می کند به یک پیش نیاز . مثلا سهم ما از دولت 20 درصد افزایش یابد ، الان 11 درصد است یا از GMP سهم ما 5 درصد است الان زیر 2 درصد داده شده است. اشتباه نشود من اصلا مخالف افزایش سهم دولت از آموزش و پرورش نیستم . من از افزایش سهم دولت در آموزش و پرورش دفاع می کنم و دولت را موظف و مکلف می داتم به این که در واقع این سیاست را دنبال کند . اما بعد از 40 سال معطلی و تجربه ، می خواهیم از این دور باطل خارج شویم .
هر موقع در آموزش و پرورش صحبت از تحول می شود می گوییم منابع بیشتر. ما در حال در جا زدنیم به خاطر وصل شدنش به منابع بیشتر. من به دنبال یک راه فرار و شکستن این دور باطل هستم. این کار مستلزم این نیست که بودجه ی دولت از آن چیزی که هست افزایش پیدا کند ، بلکه در سایه ی فهم بیشتر خیلی مهم است که اصلاحگران و مدیران ما برای خروج آموزش و پرورش از این وضعیت راه حلی ارائه کنند که متوقف بر افزایش منابع مالی و سهم دولت نباشد. برای رسیدن به نقطه عزیمت در تحول کیفیت نیاز نیست منتظر تخصیص منابع بماند . این فقط یک شهامت می خواهد که در واقع سهم از آثار این تصمیم باید به صورت پایلوت و آزمایشی انجام شود. الزاما پیشنهاد من این نیست که کل آموزش و پرورش ناگهان به این سمت و صورت برود. بی عدالتی را در این تغییر چگونه می توانیم حل کنیم؟
من فکر می کنم در این عملیاتی کردن تخصیص تقاضا محوری منابع این توزیع منابع بین متقاضیان و عرضه کنندگان آموزشی است. تقاضا محوری را یعنی همان اعتباری که می خواهیم به هر خانواده بدهیم و بگوییم خودت برو و خرید خدمات انجام بده و مدرسه مورد نظرت را پیدا کن ما این کوپنی که به خانواده ها می دهیم تناسب داشته باشد با موقعیت اقتصادی اجتماعی آن ها و پیشنهاد من این است که عکس دهک های اقتصادی این منابع را توزیع کنیم و اگر ما با فرمول عکس دهک اقتصادی منابع آموزش و پرورش در حقیقت می توانیم کسانی که در دهک های بالا هستند میزان کمتر و به کسانی که در دهک های بچه های محروم جامعه و پایین تر هستند ، سهم قابل توجهی اختصاص دهیم. تا جایی که نه تنها عامل برخورداری از خدمات آموزشی تربیتی و رفاهی در مدرسه برایشان فراهم شود بلکه در واقع سر زیر کند و اضافه هم بماند تا در خانه بتواند از خدمات آموزشی و امکاناتی که برای غنی سازی آموزشی در خانه لازم باشد. استفاده کنند. اینگونه جلوی نظام طبقاتی آموزشی و اقتصادی در جامعه گرفته می شود .
اگر از ما سؤال کنند که نقطه عزیمت برای جلوگیری از بازتولید جامعه طبقاتی و گسترده تر شدن فاصله طبقاتی چیست ، من می گویم که از آموزش و پرورش شروع کنید و در آموزش و پرورش این پیشنهاد را اجرا کنیم و منابع را با فرمول تقاضا محوری توزیع کنیم و در تقاضا محوری هم سعی کنید با ملاک هایی که به عدالت نزدیک تر است سهم خانوارها را تدوین و تعیین می کنیم تا فرصت های بیشتر برای خانواده ها و نسل جدید ما در مناطق محروم زیست می کنند و فراهم نیست ، رشد پیدا کند.
از نقطه آموزش و پرورش به فاصله ی فاحش طبقاتی در جامعه خود که واقعیت جامعه ی امروز ماست هم کمک کنیم.
سپاسگزام از همه .
شماره همراه مرا یادداشت کنید و می توانید در اختیار همکاران قرار دهید که اگر سؤالی مورد نظر هست با پیامک و تلگرام و واتساپ با من در میان بگذارید.
گفتنی است ، در این جلسه به خبرنگار صدای معلم اجازه طرح پرسش داده نشد .
تهیه خبر ، پیاده سازی و ویرایش : نرگس کارگری
پایان گزارش/
نظرات بینندگان
راستی این اشخاص به صدای معلم آلرژی
دارند؟چون همیشه فرصت سوال داده نمی شود!
دارید؟ تا حال هم تقاضا محوری بوده منتهی با
ترجیح بعد مالی . از تحولات کیفی و توسعه محور
خبری نبوده است و گر نه اوضاع این نبود.
درصدی حاکمیت بوده و ده درصد منوط به توان
و پتانسیل و خلاقیت معلم در کلاس بوده است.
ابتدا به استقلال حتمی آ.پ برسید بعد حاکمیتی برای آن تعریف کنید. از وزیر تا متون کتاب و
نقش های موجود در آ.پ در اطاعت حاکمیت ، توانایی های خود را از دست داده است.
متاسفانه برخی مسئولان پرورش انسان را با اداره ی یک کارگاه صنعتی اشتباه می گیرند انسان ها همه یک شکل نیستند که بتوان آن ها را در کارگاه مدرسه ریخت ودر نهایت یک محصول کیفی به جامعه تحویل داد
انسان ها موجوداتی منحصر به فرد هستند ونمی توان دوانسان کاملا شبیه به هم پیدا کرد حتی همشکمان یکسان هم تفاوت های معناداری دارند پرورش انسان نیاز به امکانات بسیار بالا وافراد توانمند دارد پس نمی توان فرار از این مسئولیت را با تقاضا محوری درست کرد مدارس ما نیاز به امکانات بالا ومعلمانی توانمند دا رند تا بتوانند در سایه آرامش به تربیت متناسب افراد با توجه به طبیت شان بپردازند
به آمریکا وفنلاندبنگرید که آ.پ دولتی وموفقی دارند