قاعده بر این است که معلم باید فردی ؛ خونگرم ، هوشیار، متعهد ، منظم ، خلاق و با علاقه باشد.این ها فهرست خطرناکی از ویژگی هایی است که اگر چه بیشتر مناسب حال آموزگاران دبستان است اما با اندکی شدت و ضعف ، رفتار همه معلمان را شامل می شود. به بیان دیگر، معلم کسی است که باید برای دیگران کار فکری کند و به وضع آموزش بچه های مردم برسد و نگران پیشرفت درسی شان باشد و ضمنا مواظب حال و روز زندگی و بچه های خودش هم باشد و این در حالیست که تلاش در جهت حفظ این روحیه ایثارگری و خستگی ناپذیری با این اندازه درآمد در دنیای کنونی اگرنه غیرممکن که مشکل است. برای همین است که می گوئیم ، معلمی و به ویژه معلم دبستان، مثل هیچ یک از مشاغلی که می شناسیم، نیست و کار همه کس هم نیست. با این حال، بخش عمده ای از مردم جامعه، معلمند و به همراه اعضای خانواده هایشان، جمعیت زیادی را تشکیل داده اند.همچنین معلمان ، به طرز عجیبی نجیب و صبورند. در برابر این همه اختلاس و ارتشا و افتضاحی که در جای خالی عدالت ، بین برخی دستگاههای اجرایی شاهدیم، وزارت آموزش و پرورش هنوز تنها مرجع و ملجا پاک زیستی است که هنوز سودای سربلندی فرهنگ را در سر می پروراند و معلمانش عمری با دلی سربلند و سری سر به زیر زیسته اند و آبروی فقر و قناعت را نگاه داشته اند.
با این حال اگرچه تمام مزدبگیران مدرسه، معلمند اما تنها برخی از آنها واقعا معلمی می کنند.در واقع هنوز برخی هستند که تب تند تنهایی در انبوه جمعیت را دارند و فارغ از قیل و قال های صنفی و سیاسی سایر معلمان، بی سر و صدا سرکلاس می روند و صمیمانه با بچه ها می نشینند و می گویند و می شنوند و خستگی نمی شناسند. با احترام به ساحت این عده ولی باید گفت که متاسفانه در اقلیتند و چه بسا به تیر طعنه و تحقیر باقی معلمان رانده می شوند.
بخش اعظم معلمان اگرچه خاطرات روزهای اول استخدامی خود و حضور در روستا را به یاد می آورند که بی چشم داشت و فارغ از آفرین ها ونفرین های اداری، خالصانه تلاش می نمودند و در تابستان برای اول مهر خود را آماده می کردند و با آمادگی سرکلاس می رفتند و ... اما الان دیگرحس می کننند به سرزندگی دیروز نیستند و غم نان نمی گذارد تا به خانه تکانی روح و جان برسند.
معلم امروز، قبل از هر چیز، یک انسان مدرن است.انسانی که طرز زندگی اش بی سابقه است و در حصار اطلاعات و ارتباطات سریع و وسیع گرفتار افتاده است. انسانی که سخت سعی در فراهم کردن اسباب آسایش می کند و دیگرگونه با دیگران آمیزش می کند و به سبک خویش با خدا نیایش می کند و به طرزی تازه دوستانش را نوازش می کند و عجیب این که بازهم احساس آرامش نمی کند. معلم این جامعه نیز به سبک و سیاقی تازه آموزش می دهد. دیگر نه خود را شمع می داند و نه کارش را شبیه کار انبیا فرض می کند. او خود را درگیر حرفه ای می بیند که به شدت مهارتی و تکنیکی است.او می داند که در قبال کار فنی و تخصصی خویش ، باید دستمزد مناسب بگیرد ولی درآمدی ناچیز ی را دریافت می کند که تنها در لفافه ای از شعر و شعار زیبا در وصف و منقبت معلم پیچیده شده است.
چنین معلمانی علی رغم تمام توصیه ها در مراکز تربیت معلم، پس از اشتغال و در اثر برخی ناکامی ها، به راه خویش می روند. وقتی می بینند مجبورند در شرایط زیر ایده آل کار کنند،حتی اگر رویاها و آرمان هایشان را هم کنار نگذارند، ناچارند روی ایده آل هایشان معامله کنند . به طوری که در رفتارشان با بچه ها، به تدریج کودک محوری کم تر و محافظه کاری بیشتر پیشه می کنند. بچه هایی که برعکس کودکی خودش، تنها پشت نیمکت ساکت نشستن و گوش دادن، عادتشان نیست. بچه هایی که بسیار ولی در هم و برهم می دانند. بچه هایی که در فضای مجازی بیش از محیط واقعی سیر می کنند. بچه هایی که در کار با ابزار ارتباطی و اینترنتی از معلمها ماهرترند و معلمان می بینند چیز زیادی برای گفتن به آنها ندارند. در نتیجه این وضعیت است که معلم لازم نمی بینند خود را مثل پیش ترها برای اول مهر آماده کند. او حتی اگر بخواهد هم نمی تواند پا به پای پیشرفت های غیردرسی بچه ها راه بیاید. برای همین به راحتی و به عادت معمول سرکلاس می رود. می داند که بیشتر وقت او به جای فرایند آموزش ، صرف امر و نهی و تهدید و تشویق خواهد گذشت و لذا خود را با شرایط نامناسب مدرسه ، کمبود فضا و امکانات ، شلوغی کلاس ها و یا در هم بودن برنامه کلاسی وفق می دهد .
به خاطر همین تعارض هاست که معلمان حس می کنند شغلشان استرس زاست.همین که علی رغم آن همه بی اعتنایی و بی تفاوتی معنی دار کاربدستان در برابر اعتراضات صنفی شان، باید با حداقل امکانات ، حداکثر انتظارات اداره و اولیا را برآورده کنند؛ از یک سو باید با شاگردان، مدیر و سایر همکاران در تعامل جدی باشند. از طرفی باید نه فقط به بسیاری از والدین از خود راضی و ناراضی از مدرسه که به مدیران بالا دستی و مسئولان کلاس ندیده و گچ نخورده، جواب دهند.
قابل تامل این که در اوج این همه هجمه، همچنان باید در کسب معاش و تامین مایحتاج زن و فرزند خویش بکوشند. بنا براین در پایان هر روز فقط درب مدرسه محل کارشان بسته می شود اما دروازه دهن آشفته شان همچنان باز می ماند تا چگونه باز از بین برزخ های وجدان خود و سازمان مربوطه و بازار نابه سامان جامعه ، گلیم خویش را بیرون بکشند و... نقطه، سرخط!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
و افسوس
با۲۳سال سابقه تربیت معلمی و معلمی علاقه کلاس رفتن مثل اون سالها رو ندارم
چرا....؟؟؟؟؟!!!
بخاطر عدم توانایی در نگهداشت نیروی انسانی وپرداخت نشدن دستمزد کافی وسایر مزایا افراد شایسته جذب آموزش وپرورش نمی شوند.
وتا وقتی که افراد توانمند جذب آموزش وپرورش نشود موفق به انجام رسالت مهم که تربیت انسان وآینده جامعه است موفق نخواهد شد.
توجه به نیرو وچشم انداز مثبت شغلی= جذب نخبگان=کارایی واثربخشی
عدم توجه=پذیرش وجولان بی سوادها =عدم تحقق اهداف.