هر سال با پایان یافتن سال تحصیلی، میلیونها جلد کتاب درسی دور ریخته شده و در خوشبینانه ترین حالت راهی مراکز بازیافت می شود.امسال نیز بیش از ۱۳ میلیون دانش آموز در حالی با دهها میلیون جلد کتاب درسی وداع کردند که اغلب شان نه تنها کمترین دلبستگی و تعلق خاطر به آنها نداشتند، بلکه به طرز شگفت آوری از تک تک آنها خسته و منزجر نیز بودند. آنان بعد از هر امتحان، کتاب درسی خود را چنان بی تفاوت در کنج کلاس و گوشهٔ راهرو و کف حیاط مدرسه جا گذاشتند و رفتند که انگار ۸ ماه تمام - از اول مهر تا آخر اردیبهشت - برای چنین وداعی لحظه شماری کرده بودند!
وداع رهایی بخش و خوشحال کننده ای که هر سال با برگزاری امتحانات پایانی رقم می خورد و به ۸ ماه احضار و حضور همراه با اجبار و اکراه پایان می دهد و بچه ها را برای سه ماه از فضای بی روح و بی جاذبه و مشمئز کننده مدرسه آزاد می سازد!
محک زدن اینکه این همه کتاب و مدرسه و مادهٔ درسی تا چه اندازه مفید و مؤثر و آموزنده و احیاناً بیهوده بوده، بسیار ساده است. استفاده از ابزار آزمون برای این منظور از دیرباز مرسوم بوده و هست.
امروزه عمق فاجعه شکست آموزشی در آینهٔ امتحانات، انعکاس روشنی دارد؛
وجود انبوه اغلاط املایی عجیب و غریب و دست خط های ناخوانا و جملات بی معنی و عبارات بی ربط و پاسخهایی که هیچ ربطی به سئوالات مربوطه و محتوای کتب درسی ندارند، پرده از راز بزرگی بر می دارد و آن اینکه؛ فرزندانمان در سالهای مدرسه آنگونه که باید، به اهداف آموزشی تعیین شده دست نیافته اند و از نیل به خواسته های حداقلی هم باز مانده اند؛ خواندن، نیاموخته اند! نوشتن، نیاموخته اند! مهارت جمله سازی، محاسبه، حل مسئله، تجزیه و تحلیل و ... کسب نکرده اند! آداب معاشرت و رفتار اجتماعی هم همین طور!
این شکست آموزشی و فاجعهٔ تربیتی چه از سوی نهادها و دستگاههای مربوطه پذیرفته شود چه پذیرفته نشود، اغلب افراد جامعه، به شدت و وسعت این شکست پی برده اند؛
در خرداد ماه ۹۸ مادری بعد از دریافت کارنامه قبولی پسرش که پایهٔ هشتم بود، با جسارت تمام نسبت به قبولی وی اعتراض می کند و درخواست کتبی می نویسد که چون چیزی بلد نیست، نباید به پایهٔ بالاتر برود و بلکه باید بماند و تکرار پایه کند!
معلمان، از نزدیک شاهدند که اغلب دانش آموزان در دورهٔ اول متوسطه نوشتن بلد نیستند و خواندن نیز! و البته درک مطلب، هرگز! نه نوشتن آنچه که به آن فکر میکنند و یا در طول روز می بینند بلکه حتی نوشتن واژگان مندرج در کتب درسی و حتی نام و نام خانوادگی خود! عمق درماندگی و استیصال دانش آموزان در نوشتن را، در تک تک پاسخهایشان به سئوالات برگه های امتحانی می توان دید. اینکه دانش آموز نتوانسته محتوای ذهنی خود را در قالب جملات صحیح و معنی دار بیان کند، در مقابل یکایک سئوالات مشهود است. اما این تنها فاجعه مشهود و مستند در اوراق امتحانی نیست. فاجعه دردناکتر این است که اغلب پاسخهای دانش آموزان به سئوالات آزمونها، ربطی به محتوای کتب درسی مربوطه نداشته و چیزهایی شبیه پرت و پلا نوشتن است! این یعنی؛ دانش آموزان ما در طول سال تحصیلی، چندان ارتباط نزدیکی با کتاب های درسی برقرار نکرده و فقط بین منزل و مدرسه بارکشی کرده اند!
هر روز صبح یا ظهر کوله پشتی خود را پر کرده و از خانه تا مدرسه و از مدرسه تا خانه حمل نموده اند بدون اینکه بدانند باری که جابه جا می کند چیست و چه محتوایی دارد! در طول روز هم در کلاسهای تنگ و تاریک مملو از جمعیت، بر روی نیمکت های زبر و خشن و محدود کننده، نشسته و صفحات گنگ و غیرقابل کاربست کتابهای درسی را ورق زده و در نهایت، خسته و ملول از این تکرار، سال را به شب امتحان و روز انتقام رسانده اند! و این تعبیر درستی است اگر بگوییم دانش آموزان ما فقط طبق دستورِ دست اندرکاران دستگاه بیمار تعلیم و تربیت در حیف و میل میلیونها تن کاغذ مشارکت داشته اند و دیگر هیچ!
اما علل و عوامل زیادی در ایجاد این فجایع دخیل اند که برخی از آنها بسیار جدی ترند. معدودی از این عوامل بسیار جدی از این قرارند؛
۱) تعداد کتب درسی زیاد است و چاپ این همه کتاب برای با سواد کردن و تربیت بچه ها لازم نیست؛ به عنوان نمونه پایه سوم ابتدایی ۷ جلد، پایه ششم ابتدایی ۹ جلد، پایه نهم ۱۴ جلد و پایه دوازدهم تجربی ۱۳ جلد کتاب دارند که به جرأت می توان گفت یک سوم از این تعداد کتابها اضافه بوده و هیچ کمکی به آموزش و تربیت نمی کنند. چاپ و تخصیص این همه کتاب به پایه های تحصیلی هم موجب اتلاف وقت و انرژی دانش آموزان است و مصداق بارز اسراف و اتلاف اقتصادی.
۲) تشکیل کلاسهای پر تراکم و بی کیفیت، با معلمان ناراضی و بی انگیزه، مجال و حوصله ای برای پرداختن به آن همه مواد درسی و مبحث و موضوع زمینی و آسمانی و تکرار منجر به آموزش و تربیت باقی نمی گذارد.
۳) آزمونهایی که برای تعیین صلاحیت ارتقاء دانش آموزان به پایه های بالاتر برگزار می شوند، اغلب، صوری بوده و تصحیح و نمره گذاری برگه های امتحانی، دقیق و جدی نیست.
حال، چند سئوال:
چرا در تجویز مواد درسی و تعدد کتب درسی تجدید نظر نمی شود؟ مگر بچه های ما چند تخصص را یک جا میتوانند یاد بگیرند؟
اگر قرار است به نتایج امتحانات بها داده نشود و همهٔ دانش آموزان صرف حضور در لیست مدرسه و بدون توجه به شایستگی های علمی و مهارتی شان به پایه های بالاتر ارتقاء یابند، چرا هزینهٔ برگزاری امتحان به جامعه تحمیل می شود؟
مسئولیت شرعی و قانونی این رویه های غلط با کیست؟ تا کی باید به این کارهای ناصواب ادامه دهیم؟ تا کی باید در توهم خود برتربینی به سر بریم و ضعف های خود را نپذیریم؟
چه خوب است که بدون ملاحظات سیاسی و ایدئولوژیکی و با اتکاء به راهبردهای کاملاً علمی و فنی نسبت به نجات کشتی در حال غرق آموزش و تربیت اقدام شود و بدون هیچ تعصبی، عوامل تزاحم و موانع تعالی آموزش از سر راه نهاد آموزش و پرورش برداشته شود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت داریداین آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید">
نظرات بینندگان
خروجی سالانه معلمان را در برابر ورودی اعلام کنند شفاف و باصداقت...
خواهیم دید که در آینده تراکم دانش آموز در کلاسهای درس بیشتر خواهد شد و قطعا افت کیفیت خواهیم داشت.
وضعیت زندگی و معیشت معلمان نیز نیاز به توضیح ندارد و معلمی که هر لحظه با قسط وام، کرایه خونه و...سر کند هیچ گاه نمی تواند برای تدریس تمرکز و انگیزه لازم را داشته باشد.
همکار عزیر من هدف آموزش و پرورش نیست بلکه منظور گوسفند پروری است که نتیجه آن برگشت جامعه به صدها سال قبل و غارت کشور است.
آری هر بار مغول جدیدی به کشور حمله می کند اما با تغییر شیوه که این بار ما آنرا جنگ نرم یا تهاجم فرهنگی می نامیم.