با چند تا از همکاران دانشگاهی در ماشین نشسته بودیم و منتظر خرید بستنی بودیم. کنار پیاده رو چند جوان سرمست و خُرّم مردم را مسخره می کردند، چند تا ته سیگار هم پرت کردند. یکی از همکاران با شوخی رو کرد به من و گفت دکتر این تقصیر شما تعلیم و تربیتچی هاست که نسل های جدید را خوب تربیت نکردید. بقیه هم تایید کردند و خندیدند. واکنش لحظه ای من به این اظهار نظر ابتدا خنثی بود، لابد این مسئله تقصیر ما تعلیم و تربیتچی هاست.
بستنی هم رسید و مشغول خوردن بستنی شدیم. همزمان به فکر پاسخ درخوری برای همکاران بذله گویم بودم، و وقتی در مورد رشته های مختلف آن ها اندیشیدم نظرم تغییر کرد. آن ها هم وضعیت چندان درخشان تری از من در رشته ی خود نداشتند. اولی مهندس شهرسازی بود. دومی زراعت و سومی متخصص آموزش زبان انگلیسی. یکی یکی وضعیت آن ها را در کشور ایران مرور کردم.
تصور کردم این که خیابان ها و معماری شهرهای ما این قدر به هم ریخته است پس تقصیر مهندس شهرسازی همکار ماست. اینکه پس از سال ها و داشتن سرزمینی چهارفصل در تولید گندم خودکفا نشدیم تقصیر مهندس زراعت است. و اینکه کودکان ما حداقل شش سال در کلاس های انگلیسی حضور پیدا می کنند و انگلیسی نمی آموزند، پس مقصر، متخصص آموزش زبان انگلیسی است.ولی در نهایت مشکل هر سه به کار من یعنی تعلیم و تربیت بر می گشت. بنابراین چیزی به رویشان نیاوردم. کمی بعد توجهم به کارآیی دانش هایی جلب شد که این تخصص ها مدعی آن هستند.
به راستی، اگر حتی بخشی از دانش تعلیم و تربیت را در جامعه پیاده کنیم، جامعه ما فرهیخته خواهد شد ؟
اگر بخشی از دانش شهرسازی را عملا به کار گیریم شهرهای ما سامان می گیرند و زیباتر خواهند شد، اگر قسمتی از دانش زراعت را بتوان عملی ساخت در تولید گندم خودکفا خواهیم شد و اگر ایده های متخصص آموزش زبان انگلیسی در کلاس های درس پیاده شوند دانش آموزان قاعدتا بعد از شش سال زبان انگلیسی را به خوبی خواهند آموخت. پس مشکل کجاست ؟
آنچه بدیهی است این است که با آموزش و پرورش درست همه ی این کاستی ها مرتفع می شوند.
ناگهان توهم توطئه به من دست داد. ممکن است سیاست مداران نگذارند این دانش ها عملی شوند. ممکن است مردم در ایران قدر آموزش، دانش و تخصص را نمی دانند. یا جامعه ی ایرانی اساسا نسبت به دانش های تخصصی، دیگر احساس نیاز نمی کند.
بستنی ام داشت تمام می شد که برگشتم سر جای اول، و باز به انسانی که در ایران تربیت کرده ایم اندیشیدم. فهمیدم همه ما مقصریم چون مثل خوردن یک بستنی تعلیم و تربیت را در ایران سهل و ساده انگاشته ایم. همه ما مقصریم چون فرصت پرداختن جدی به مسائل تعلیم و تربیت را مثل آب شدن یک بستنی از دست داده ایم. همه ما به یک اندازه مقصریم چون به فکر تعلیم و تربیت فرزندان خود نبوده ایم یا اگر بوده ایم بعد از سیاست، بعد از اقتصاد، بعد از بهداشت و نهایتا بعد از خودمان.
قضیه از این قرار است:
سیاستمداری که دخل و خرج سیاست خارجی را ارزشمند تلقی می کند اما به جیب خالی معلمان توجه نمی کند مقصر است.
بودجه ریزی که از بودجه عمرانی آموزش و پرورش می کاهد مقصر است.
وزیر دفاعی که تعلیم و تربیت ضعیف را در جامعه به عنوان تهدیدی بزرگ و خطر واقعی درک نمی کند مقصر است. یا وزیر دفاعی که بودجه نظامی او بیشتر از بودجه آموزش و پرورش است مقصر است.
وزیر کشوری که به فرمانداری ها و شهرداری ها دستور آبادانی اطراف مدرسه ها و اماکن آموزشی را نمی دهد مقصر است.
وزیر عمران و شهرسازی که در ساخت و سازهای جدید برای مدارس، زمین مرغوب و ساختمان عالی پیش بینی نمی کند مقصر است.
وزیر نیرویی که برق مدارس را به دلیل بدهی قطع می کند مقصر است.
وزیر اقتصادی که مهم ترین دغدغه اش تامین مسایل مالی آموزش و پرورش نیست مقصر است.
نماینده ی مجلسی که به استخدام معلمان آموزش ندیده رای می دهد مقصر است.
پس، آری بی کفایتی آموزش و پرورش مقصران زیادی دارد که متخصص تعلیم و تربیت فقط یکی از آن هاست.
پویش ملی دفاع از تخصص در تعلیم و تربیت
کانال نوفهمی در مطالعات برنامه درسی
نظرات بینندگان
مشکل در ما شاخ و برگها نیست. - مشکل در ریشه است - مشکل در نگرش مسیولان و سیاست گذاران آموزشی ست که بعنوان مثال زبان انگلیسی را همانند صنعت توریسم و یا همانند تعامل با دنیای آزاد نه تنها که تهدید بلکه سم مهلک می بینند. همیجا می گویم که اگر سکان داری وزارت آموزش و پ و یا حداقل تهیه و تدوین کتب درسی و یا حتی دپارتمان زبان آموزش و پ را به من دهند ظرف 10 سال ایران را تبدیل به آلمان خاور میانه می کنم. یک مقاله تحت عنوان "اگر به عنوان وزیر آموزش و پ انتخاب شوم...." به جناب پورسلیمان ارسال کرده ام که امیدوارم به زودی منتشر کنند.
بدترین درد ما برون افکنی و صِرف طرح
مشکل است. ما ایده جهت رهایی نداریم.
در مورد فقر ایده در آموزش و پرورش،
یادداشتی تقدیم کرده ام ، امید درج گردد.
ما قدرت دادن نظریه کاربردی نداریم ، چون
آقای دکتر ، استاد بزرگوار ، یک عمر نظربه های
کشورهای پیشرفته را اَزبر کرده ایم. باید از
حفظ کردن نظریات در دانشگاهها توسط
دانش آموزان امروز ، جلوگیری کنیم تا به دادن
نظریات کاربردی احساس نیاز کنیم. ما مسیر را
مدام اشتباهی تکرار می کنیم. چون مسئولان این
موارد را متوجه نیستند.چون سیاست در مسئولیت
از دانش در مسئولیت مهمتر است. ما همگی فقط
می گوییم و قشنگ و روشنفکر مآبانه هم
می گوییم.
باید دید متخصصان تعلیم و تربیت ، تا چه حد
اجازه و فرصت و شهامت عرض اندام داشته اند؟!
تا آنان را مقصر بدانیم.
بنده شدیدا مخالف دنبال مقصر گشتن هستم ، گذشته گذشت ، امروز من متخصص و یا مسئول باید چگونه بیندیشم و برنامه ریزی کنم که فردا ، مشکلات امروز و بدتر از آن را نداشته باشیم ؟
باید برای این مهم برنامه داشته باشیم. چهل سال
است که عوامل داخلی و خارجی ، دخیل و غیر دخیل را در هر حیطه ای مسبّب مشکلات معرّفی
کرده ایم، بس نیست ؟! تا کی دور باطل
روشن نمایی را باید طی کنیم ؟! حداقل متخصصان دیگر چنین نگویند و نکنند.
فعلا در پی رهایی گریختگان تعلیم و تربیت بی نفقص هستیم. به نظر شما بزرگ ترین استضعاف،
بیسوادی من نوعی و فقر عقلانیت نیست؟!
آقای دکتر از کاربردی بودن نظریه ها سخن گفته ام،
نه محبوس ماندن ایده ها.تشکر