عموم برنامه هایی که کاندیداهای وزارت آموزش و پرورش در چند سال اخیر ارائه کرده اند، یادآور انشایی تخیلی توسط دانش آموزی زیرک برای دریافت نمره وجبی از معلمی بی حوصله بوده است.
افق های رنگین، دورنماهای تخیلی، مدینه های فاضله، جایگاه زن، معیشت معلم، پژوهشگری، خلاقیت، تفکر آزاد و ... همه و همه در قالب عبارت های کلی، مبهم و غیرقابل سنجش درکنار هم چیده می شوند تا هم خلایی به نام «برنامه» پر شده باشد هم نمایندگانی که در لابی های راهروهای مجلس و توافقات پس و ییش پرده، کوپن رضایت و دستلاف حمایت، دریافت می کنند، سخنانی مجلس پسند برای دفاع از وزیر پیشنهادی داشته باشند.
دراین دست چکامه ها تلاش می شود تا در سایه آسودگی خاطری که فقدان سامانه ارزیاب به کاندیداها می دهد، با خلق آهنگ های متنوع، سلایق مخاطبان مختلف، اشباع شوند و برای هرطیفی، ارمغانی و سوغاتی خوش منظر در پوشش واژگان و عبارات دلنشین، ارائه گردد. آنچه دراین برنامه ها به اشتراک گذاشته می شود، غالبا به افعالی با وجه مصدری (درساخت یا مفهوم)، مختوم می شود که نهاد مشخصی ندارند. (باید بشود، لازم است افزایش یابد، ضرورت دارد ارتقا پیداکند، بایستی تغییرکند و ... ) حالا چه کسی، کی ، کجا و چگونه باید این امور را عملی کند، الله اعلم. گویی فعل های این قبیل گویه ها در صیغه ی آرزوکردن، صرف می شوند و آرزو هم از حیث مبانی حقوقی، جرم به شمار نمی آید. وقتی هم دوران وزارت شخص مورد نظر خاتمه یافت، ایشان می رود تا در سایه بندهایی که در دوران صدارت به قدر استطاعت گره زده است ، بر سر سفره موروثی قدرت، جایی تازه بیابد. نه پرسشی، نه بررسی عملکردی و نه ...
بارها دیده و شنیده ایم که افرادی برای دانشجویان، رساله هایی تالیف می کنند که سد سدید هر دفاعی را به راحتی درهم می شکند. دیدن برنامه های یکپارچه یا چهل تکه کاندیداهای سال های اخیر وزارت یتیم و کثیر المتولی آموزش و پرورش که هیچ ابزار، اراده یا قاعده ای برای سنجش تحقق یا عدم تحقق آنها وجود ندارد، ناخودآگاه این احتمال را به ذهن متبادر می کند که شاید به برکت کارآفرینی خلاقانه ای که زاییده همان هنر ما ایرانیان است، نوشتن برنامه برای وزرای پیشنهادی نیز در زمره مشاغل جدید قرارگرفته باشد. البته در این آفرینش خلاقانه که در آن عقل و عشق، عرفان و فلسفه و چپ و راست به اعجاز چشم اندازهای مشترک و فریبا درکنار هم قرار می گیرند، سهم عزیزانی که پاشنه اراده مبارکشان برای صید منصب و شکار جایگاه، کشیده شده، انکارناپذیر است. هرچند این بندگان خدا فقط به جبر تکلیف و به عشق خدمت!!!، نابرده گنج، رنج را درآغوش می کشند.
لطفا اهل فن (البته آنهایی که شکمی را برای سفره پیش رو صابون نزده اند) بفرمایند که این چشم اندازها و عبارت های نگارین و ویترینی، برنامه است یا انشا؟ راهکارهای تحقق این ایده آل ها چیست ؟ معیار سنجش تحقق یا عدم تحقق آنها چیست و چه سامانه ای برای این کار وجود دارد؟ آیا بستر سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مالی مناسبی برای عملی شدن آنها وجود دارد؟
آموزش و پرورش به کارگاهی بدل شده است که فاقد قابلیت لازم برای تولید و تربیت «شهروندان توانمند و جامعه پذیر» است. نهادی که باید خاستگاه و بسترساز تحولات پایدار و توسعه های بنیادین فرهنگی، اخلاقی، اجتماعی و ... باشد، چنان درخماخم خمودی، روزمرگی و استیصال فرورفته وآنگونه در لجه ی بیماری سیاست زدگی گرفتار شده است که خود بیش از هر مظلوم دیگری به فریادرس نیاز دارد.
پزشکی که باشد به تن، دردمند
ز بیمار کی بازدارد گزند؟
درد این نهاد محتضر، تغییر وزیر، ساختن مدرسه، تالیف انشای آرزوها، دست به دست شدن بین جناح های قدرت، عشوه های کلامی و ... نیست. این همه مدعی سینه چاک از سرزمین موعود اصولگرایی و اصلاح طلبی، زنار زرین وزارت بر کمر بستند و شعار تحول دادند. کجاست آن شاهد مطلوبی که در آشفتگی موجود، زنده به گور شده است؟
مرض مزمن و زخم ناسور این تن تبدار و جسم فرتوت، «غلبه نگرش های نادرست» و استیلای «نگاه ابزاری» برآن است.
آموزش و پرورش در گروگان️ اندیشه هایی است که توسعه انسانی را درک نمی کنند و با ماهیت پیچیده و پروسه ظریف و زمانبرآن بیگانه اند. اسیر پنجه های پولادین پاشنه کشیدگان قدرتی است که به خاطر دلخواسته های شخصی و جناحی، به جای باده ی نوشین منافع ملی، شوکران تزویر در جام و کام ملت می ریزند.
آیا کاندیدای جدید وزارت برای رهایی این گروگان، راهکاری دارد یا غرض ایشان هم ... ؟
گروه آموزگاران اندیشمند
نظرات بینندگان
یک و نیم میلیون نفر حقیقتا واقعا جدا
فرهیخته اند؟! ایران گلستان می شد اگر
چنین بود!!!!
استاد بیشتر بنویسید.استفاده می کنیم