در روزگار کنونی؛ اوضاع جهان، سبک زندگی و نیازهای انسان به سرعت سرسام آوری هر روز در حال دگرگونی ست. شرایط اقلیمی، وضعیت زیستگاهها، منابع انرژی، زنجیره ها و شبکه های غذایی، توازن جمعیت جانداران در اکوسیستم های مختلف، توازن جمعیت شهری و روستایی، تعاملات میان ملل و مبادلات علمی و فرهنگی در میان مردمان محلی و منطقه ای و جهانی و تحولات شگرف در حوزهٔ فنآوری و صنعت و ... در طول چند دهه اخیر، بارها و بارها و بدون وقفه دستخوش تغییر شده و هر روز شاهد ظهور ابزار نو، محصول تازه و سبک زندگی جدید در محل زندگی خود هستیم.
لذا همه ملت ها و همچنان ما، به شدت نیازمند توجه به حوزهٔ آموزش و بروز سازی محتوای آموزشی و ایجاد چشم اندازی از نگرش ها و مهارتهای متنوع و تغییر پذیر و کمال یابنده در بستر آموزش و پرورش هستیم تا توان مقابله و سازگاری خود را با پیامدهای این همه ناپایداری ارتقاء بخشیم و در این تنازع همه جانبه، ریشه دار و سرفراز بمانیم. اما متأسفانه آنچه در حال وقوع در بستر آموزش و پرورش است، کاملاً مغایر با انتظارات و احتیاجات و ملزومات زندگی نسل کنونی و نیروی کار آینده بوده و ما نه تنها نتوانسته ایم توان و توجه خود به آموزش و پرورش را در حد چهل سال پیش حفظ کنیم، بلکه به طرز عجیبی از مسیر راستین آن دور شده و دچار عقب گرد شده ایم .
مدارس مان فرسوده و تهی از امکانات آموزشی شده اند. کارگاهها و آزمایشگاههای نیم بند به کلی از صحنه مدارس محو و حذف شده اند. کتب درسی بی محتوا و بی مایه شده اند. معلمان، فقیر و فقیرتر شده اند. کلاسها مملو از دانش آموز شده اند. کمبود معلم به مرز بحران رسیده است. کمبود مدرسه و کمبود معلم، مدارس بعد از ظهری را به وجود آورده است که زمان مناسبی برای آموزش و یادگیری نیست. جای کسری نیروی آموزشی در مدارس بعد از ظهری را معلمان خسته و پریشان پر کرده اند. ... با این وضع، در مدارس امروزی ما، واقعاً شاگردان از معلمان چه می آموزند؟
در کلاسهای پر جمعیت - که صحنه تنش و نزاع و گله و شکایت دانش آموزان است- معلم چه نقشی می تواند داشته باشد؟ آیا جز این است که در چنین کلاسهایی نقش معلم نیز خود به خود عوض می شود و او، ناخواسته از جایگاه آموزگاری به جایگاه پاسبان و قاضی نقل مکان می کند. پس، آموزشی در کار نخواهد بود و تمام اتفاقات کلاس، بر هم زنندهٔ تمرکز و ویران کنندهٔ فرایند یادگیری و بر علیه دانش آموزان خواهد بود.
از آنجایی که به دلیل کمبود شدید نیروی آموزشی و همچنین کمبود فضای آموزشی، عملا امکان تعدیل تراکم کلاسی دانش آموز در مدارس دولتی تا عدد معقول وجود ندارد و امیدی به کم شدن تعداد دانش آموزان کلاسهای پر جمعیت نیست، تنها اتفاقی که می افتد، هدایت برخی از دانش آموزان به مدارس غیر دولتی است که اغلب آن مدارس نیز از یک سو از مکان و فضای استاندارد برخوردار نیستند و از سوی دیگر بنا به ملاحظات اقتصادی، نیروی آموزشی تعلیم دیده و مجرب و متخصص را بعنوان آموزگار به کار نمی گیرند. پس نتیجهٔ آموزش در کلاسهای کم جمعیت مدارس غیر دولتی نیز بهتر از نتیجهٔ آموزش در کلاسهای پر جمعیت و فاقد امکانات مدارس دولتی نخواهد بود.اما علاوه بر آنچه گفته شد و گفته نشد، مسأله بدتر و مشمئز کننده تری نیز وجود دارد؛ نظام ارزشیابی در این سیستم معیوب به شدت نامنصفانه عمل می کند و عملاً به حیف و میل منابع مادی و معنوی می پردازد. تا جایی که تمام کارهای انجام شده در قالب امتحان و ارزشیابی تحصیلی از برگزاری آزمون تا تصحیح برگه های امتحانی و ثبت نمرات در لیستهای مربوطه و صدور کارنامه تحصیلی، همه و همه، اقداماتی صوری و نمایشی بوده و در نهایت، خوانده و نخوانده با یک کارنامه قبولی، راهی پایهٔ بالاتر می شوند! دانش آموزی که تمام فرایند آموزش را در طول سال تحصیلی به سخره گرفته و با بی اعتنایی و تساهل گذرانده با دانش آموزی که از هیچ تلاشی برای یادگیری فروگذار نکرده، باز هم در کلاس بالاتر در کنار هم می نشینند. در واقع این تشت رسوایی آموزش و پرورش و مدرسه و معلم است که از بام متزلزل مدرسه فرو می افتد و صدای شرم آورش به گوش همه دانش آموزان می رسد و صوری و الکی بودن آزمون و نمره و کارنامه برای همه دانش آموزان برملا می شود!
یکی از همکاران شاغل در پست معاونت اجرایی ماجرایی را تعریف می کرد که بازتاب اعتراض یک پدر به وضعیت آموزشی مدارس است. او می گفت؛ یک روز پدر یکی از دانش آموزان بعد از دریافت کارنامه پایان سال پسرش مصرانه مدعی شد که این کارنامه برای پسر او نیست. آن پدر با دیدن کارنامهٔ قبولی پسرش با آن نمرات درخشان و باور نکردنی، لب به اعتراض گشوده و گفته که پسر او اصلاً درس نخوانده که این نمره ها را بگیرد و حتماً نمرات یک دانش آموز دیگر در کارنامه پسرش درج شده است! یا یکی دیگر از دانش آموزان که در طول سال تحصیلی هیچ رغبت و اعتنایی به درس و
هیچ انس و الفتی با کتابهای درسی نداشته و در قطع ارتباط مطلق با جریان آموزش به سر برده بود و هیچ نمره قابل قبولی برای خود متصور نبوده و خانواده اش به این نتیجه رسیده بودند که او از رهگذر درس خواندن ره به جایی نخواهد برد و مصمم به ترک تحصیل و دنبال کسب و کار بود، بعد از مشاهده کارنامه قبولی معجزه آسای خود در خردادماه، سال بعد به مدرسه بازگشت و لذت مهمانی مدرسه را به زحمت و کسب و کار در خارج از مدرسه ترجیح داد.روش سهل گیرانه در برگزاری آزمونها و شرایط قبولی آسان و فشار مقامات برای قبولی صددرصدی دانش آموزان، معلمان را وادار به اعطای نمره به همه دانش آموزان می کند و در نهایت آنچه در ذهن دانش آموزان شکل می گیرد، این است؛ تلاش و زحمت برای کسب موفقیت معنی ندارد. ساعی و غیر ساعی، به یک چشم دیده می شوند و باهم برابرند. زحمتکش و تن پرور به نتیجه یکسانی می رسند. و به اشتباه می پذیرند که سخت کوشی شرط موفقیت نیست بلکه راههای راحت تری نیز برای برخورداری از بعضی امتیازات وجود دارد. حتی با توجه به اینکه همه -چه باسواد، چه بیسواد- مدرک می گیرند، عملا در موقعیت برابر قرار می گیرند و حتی اغلب، بیسوادان، سریعتر و راحت تر از باسوادها به بازار کار وارد می شوند و صاحب شغل می شوند.
عادی شدن این رویه در چند سال گذشته، دانش آموزان را به این باور عمومی رسانده که کار و تلاش و سخت کوشی و عمل به تکلیف، شرط موفقیت نیست بلکه ثبت نام و حضور فیزیکی و حفظ ظاهر، برای دریافت کارنامه قبولی کافیست. این است که با خیل عظیم دانش آموزانی مواجه هستیم که در پایه تحصیلی هشتم و نهم نشسته اند و خواندن و نوشتن بلد نیستند قطعاً با همین میزان از توان و شتیستگی، با رانت و رابطه، بر کرسی مناصب و مدیریتها نیز خواهند نشست!...
با این وضع، شاگردان امروزی از معلمان خود چه می آموزند جز بی عدالتی، جز مسامحه، جز نادیده گرفتن اصول و مقررات، جز زیر پا گذاشتن قوانین، جز ریاکاری، جز بی احترامی به سخت کوشی، جز بی حرمتی به حریم علم و آگاهی، جز بی اعتنایی به اصل شایسته سالاری، جز ...؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
یا سر توگوشی بودن معلمان
یا الفاط و جملات قصار و.....را !!!!!
نه بواسطه هوش وذکاوت ودرایت
فقط بخاطر اقا زاده بودن همین!هی تو تلاش کن ارباب از قبل آماده است مثل سلاطین ساسانی
برزگر زاده ها علیرغم دانایی راه بجای نخواهند برد
پس بهتر که به حرفه پدران خود بپردازند که فردا حداقل
بتوانند نانی بر سر سفره بیاورند
واین داستان در سایه سکوت معلمان ادامه خواهد داشت
آ.پ اخلاقیات را نابود کرده است
آ.پ اخلاقیات را نابود کرده است
به نکته بسیار مهمی اشاره کردید این ساختار فعلی آموزش و پرورش ،هیچ احترامی از نظر حقوق و شخصیت برای معلمان قائل نیست و معلمان مدام جه از طرف مدیر و معاون و اولیای دانش آموز و.... مورد آزار و اذیت روحی و روانی قرار می گیرند به اداره هم مراجعه می کنیم آنها هم هیچ کاری نمی کنند.
خلاصه این اوضاع فلاکت بار فعلی بر معلمان تحمیل شده و مقام آنها را تا حد مبصر کلاس پایین آوردند؟ تنها سلاح معلم که نمره بود را از او گرفتند و قوانین دریافت نمره آسان هر چند وقت به تصویب می رسد! با این سیستم آموزش وپرورش ،سواد و تربیت و اخلاق و تعهد و کار و تلاش نابود شده است و در نتیجه فرهنگ جامعه نابود شده حال چطور ممکن است که معلم در جامعه ما الگو شود؟؟؟؟؟
در تمامی دولت ها لااقل در زمینه معلمان یکسان عمل نموده حقوق ما بر اساس قانون کار و کارگری تصویب می شود در حالی که جنس کار ما باید با اساتید دانشگاه مقایسه شود.
در مورد پایین آمدن سطح علمی و آموزشی مدارس هم باید گفت حقیقت دارد ولی اولیا باید بدانند که تنها راه نجات فرزندانشان توجه به استعداد و علاقه آنها و مهارت آموزی است.