شاید نامگذاری روزی خاص برای فراموش شدگان اصلی یک جامعه ، بی معناترین چیز باشد. بودن و دیده نشدن معلمان در این جامعه با تعیین روزی خاص جهت بزرگداشت و یا نکوداشت و یا گرامی داشت و.... یک ظرفی خالی است که همانند جملات جا خالی ، می توان با توجه به میل و اختیار خود آن را پر کرد. یعنی یک مقوله ای بی هویت که چیزی بیشتر از درستی یک جمله ارزش چندانی ندارد. تصور کنید به کودک سه سالۀ خود نکتۀ مهم و حسّاسی را می خواهید آموزش دهید و او گوش نمی دهد و یا یاد نمی گیرد و یا با لجبازی نمی خواهد دقت کند تا یاد بگیرد. داستان ما معلمان در این جامعه هم عین همین قصۀ کودک سه ساله است. در این جامعه هیچ کس نمی خواهد درک کند که فاکتورهای دردمندی فرهنگیان چیست ؟ یا مسئولان اصلا به حکایت دردمندی آنان گوش فرا نمی دهند ، و یا با لجبازی نمی خواهند روی خواسته های آنان دقیق شوند تا درک کنند و آنها را حل و فصل نمایند. در یک تعریف کوتاهی از معلم در این جامعه می توان گفت : بن بست انتخاب شغل ، معلمی است.
در جامعه ای که عدالت نیست و تبعیض در هر بُعدی غوغا می کند ، اصولا تَر و خشک با هم می سوزند. کسانی که از سر ناچاری و با بی میلی معلم شده اند و سی چهل درصد مابقی که با طرح و برنامۀ قبلی و با اشتیاق دوران کودکی و نوجوانی خود معلمی را پیشۀ خود ساخته اند ، آنان نیز با محرومیت از حقوق شغلی و فردی ، می سوزند و دیگر توان و پتانسیل ساختن را ندارند. از یک سو شور و شوق رفتن به مدرسه را داری تا در شرح وظایف خود غرق شوی و لذت معنوی ترا مباح سازد که گویی به زیارت خانۀ خدا رفته ای و یا حس و حال کسی را داری که با تاختن بر دل دشمن ، عشق و هوس شهادت دارد . از سویی دیگر دنیای نادانسته های دانش آموزان در هر سنی با آغاز حرکت و کلام تو ، رنگ دانایی به خود می گیرد. او سرچشمۀ معرفت است برای کسی که عاشق آموختن است. هر چند که امروز با سیاست های نپخته و یا شتاب زدۀ وزارت آموزش و پرورش که مسندنشینان آن کمتر سزوار تکیه زدن بر آن را دارند ، این عشق باریکه ای نحیف و شکننده گردیده است و با برون افکنی مسئولان خرد و کلان همۀ گناه ها به پای فضای مجازی انداخته می شود ، اما نقش تخریبی خانواده و مدرسه در این مهم را نمی توان نادیده گرفت. حاکمیت یک بحران اخلاقی و رفتاری و آموزشی .
دیروز ترجیح محرومان این سرزمین هم توسط والدین و هم فرزندان ، سعی و کوشش برای طی طریق آموزش رسمی و پا گذاشتن به دانشگاه و رسیدن به مَسندی بود که محرومیت زُدای زندگی خود و خانواده اش باشد ، اما امروز آنان نیز از سلامت و صلابت این طریق در تردید هستند و بیشتر تلاش می کنند تا عمر خود را برای احراز احتمالات ضعیف و سست بنیان هدر ندهند. چون دیگر حتی از سوی جامعه ، اجازۀ چنین اندیشه ای را ندارند که قادرند با تحصیل ، محرومیت خویش و خانواده را تخفیف دهند و یا آن را به کلی حذف کنند. اما در این بین بیشتر از هر کس و نهادی ، معلمان مذمت می شوند و گناه آنان در این بیخردیِ مداوم ، پررنگ تر است.
شاهد عینی در ترجیح گذشتۀ محرومان برای تحصیل و ادامۀ آن ، ریشۀ روستازادگی بسیاری از مسئولان دیروز و امروز است.
آری ! تا من ، خویشتنِ خویش را باور نکنم و با اتکا به توانایی های خودم در پی خلق فرهنگ و ارزش و اخلاق برنیایم ، هیچ قدرت و نیرویی دیگر ، حداقل در جامعۀ ما قادر به انجام این رسالت سنگین نیست.
تبعیض در تحصیل و طبقاتی شدن تحصیل ، امروزه تمامی انگیزه ها و انگیزش های لازم برای تحریک و ایجاد رفتار مثبت را نیست و نابود ساخته است و قشر محروم با در جا زدن در همان نقطۀ تولد خود به تقویت قوای روحی – روانی بیمارگونۀ نسل خویش می پردازد و خفت و خواری تقسیم سهم از منابع طبیعی و غیرطبیعی هستی توسط بهتران جامعه ، آنان را به رذالت زباله گردی و مصرف مواد مخدر و قاچاق آن و قتل و جنایت و دزدی و...... گسیل می دارد. دیگر روستا زادگان کمتر راغبند تا در فصل کاشت و برداشت محصول ، بیش از بیست ساعت هم کار کنند و هم با تحصیل شبانه دود چراغ خورند تا شاید فردا نمایندۀ مجلس شوند و یا پزشک درمانگاه روستایشان و......
دیروز معلم در این جامعه تابویی نشکستنی بود و امروز او درختچۀ گلی کوچک در گوشه ای از چمنزار پارکی سرسبز است که درختان بزرگ با شاخ و برگ درهم تنیده ، اجازۀ دیده شدن به او را نمی دهند. بهرۀ او از نوازش باغبان کم و از آبیاری اختصاصی محروم است. شاخ و برگ خشکیدۀ آن را کسی بر تن نحیف او نمی چیند، لذا او زیبایی و جذابیت خود را روز به روز از دست می دهد!! او در حسرت نگاه خیره و مشتاق و تحسین برانگیز هر رهگذری است اما دریغ و صد افسوس !
دیروز معلم فقط با ظاهر زیبنده و قدوم استوار ناشی از اعتماد به نفس و عزت نفس اش ، دیده نمی شد بلکه چون با دَم عیسایی خود جاهلان مرده را زنده می ساخت ، ارزشمند بود ، حسرت نسبت به شغل او و پایگاه خردمندانۀ او با نقشی که جامعه آن را مقدس می شمرد ، ارزش زر را برای زرگران دو صد چندان می کرد. اما امروز نه او زر است و نه زرگران قابلی وجود دارد و نه حسرتی برای شغل او در جامعه موج می زند. او امروز بدون تعارف دیگر مقدس نیست. شاید جملات متظاهرانه عمده دلیل این سقوط ارزشی باشد. جملاتی چون : معلمی شغل انبیاست و یا هر کس کلمه ای به من بیاموزد مرا عبد خویش می سازد و...... چون گویندگان این جملات کسانی بودند که ضربات مهلکی بر پیکر نظام آموزشی وارد ساخته بودند و همچنین بر حریم حقوق شهروندی معلمان رسما تاخته بودند . جراحت روحی معلم از این تاخت و تاز ، آنچنان ریش ریش گردید که توان ترمیم و قدرت سرپا ایستادن و دفاع از حیثیت شغلی خود را نیز با بی نصیبی های مکرّر و متزاید ، دیگر ندارد. او همانند تنها سرباز زخمی جا مانده از یک گروه ضربتی بر دل دشمن است که علیرغم ناتوانی در ایستادن ، تلاش می کند تا پرچم وطن را در دستان خونین خود استوار نگه دارد و ثابت کند که شکست نخورده است.
لابد فراموش نکرده ایم انتخاب تحصیل در دانشگاه پردیس توسط پذیرفته شدۀ رتبۀ دوم رشتۀ علوم انسانی از خطۀ سیستان و بلوچستان آقای عبدالله رئیسی را که رسانه ها و وزیر و وکیل چقدر شادی کردند! دلیل شادی فقط انتخاب شغل معلمی توسط اوی برتر کنکور نبود ، اصلی ترین دلیل شادمانی جامعۀ فرهنگیان ، اتفاق ناب انتخاب این شغل توسط یک توانمند تحصیلی بود ، پدیده ای نادر که حداقل طی چهل سال ، رخ نداده بود. آری ، انتخاب این شغل توسط یک برگزیده خود دلیلی بر بن بستی این شغل در این جامعه است که شدیدا نسبت بدان ، بی اعتناست.
آری ؛ با وجود از دست دادن قوای مبارزه و ایستادگی ، معلم امروز با تلاش های جزیره ای ناهمگن ، بیرق عزت شغل خود را هنوز در دستان خود در اهتزاز دارد تا شاید مردی به نیک نامی او ، هدایت گر این کاروان شکست خوردۀ اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی گردد و آنان را به سر منزل مقصود رساند.
معلم امروز تلاش می کند در این آشفته میدان نظام آموزشی ، تعهد شغلی خود را به جا آورد ، او بر استواری و ایستادگی پرچم این صنف می افزاید و تلاش می کند تا جایی که جان در بدن دارد بر زمین نخورد. اما هیچ ماده و تبصره و قانونی ضامن این آهو نیست و او گاهی خود نیز با خستگی مفرط ، تصور می کند که آب در هاون می کوبد! او در این رزم ، گاه متهم به بی تفاوتی ، ناآگاهی ، انزواگزینی و عدم اتحاد ، عدم مطالبه گری ، فردگرایی در عمل و.... می شود. اما همۀ معلمان چنین نیستند و یا معلمان خواسته ، چنین نشده اند. مسیر کوش و تلاش آنان چنین هدایتی را محکوم گردیده است. آنان ناخواسته از معلم دیروز ، فرسنگ ها فاصله گرفته اند و عجیب آن که هنوز به جایی هم نرسیده اند. آنان برای رهایی از هر بن بستی ، خود را به آب و آتش می زنند اما سهم آنان بیشتر آتش سوزان است تا آب زلال حیات بخش.
معلم دیروز در عین ناتوانی اقتصادی ، سروی سربلند بود و معلم امروز علیرغم افزایش هر سالۀ دریافتی ، بیدی لرزان است. شاید چنین تشبیهات خود تزلزلی بر این شغل باشد ، ولی شاید عده ای با زبان تمثیل بهتر بتوانند بفهمند که با معلم چگونه معامله ای کرده اند!
معلم دیروز ، هیچ گاه مضحکۀ مردم با اخبار اختصاصی و صنفی از مصایب و دریافتی ها نبود و چون از امنیت خصوصی بودن اطلاعات شغل و وزارتخانه بهره مند بود ، بین مردم ارزشمند بود ، اما از وقتی که این دژ در هم شکسته شد و سد اعتبار و منزلت معلمان زیر آب رفت ، زندگی و حال و روز معلم شد سقز دهن هر سن و سالی و هر بالغ و نابالغی . حتی از ماجراهای تلخکامی معلمان ، عده ای هنرمند ! فیلم و نمایش ساختند تا سوژه خندیدن مردم قدری با واقعیت های جامعه همخوانی داشته باشد. زشتی عمق فاجعه ، وقتی بیشتر گردید که خود معلمان و زن و بچه های آنان با وزیر و نماینده مجلس و ...... همه با هم به این دردنامه ها خندیدند. صدای قهقهۀ پشت دیوار بلند منازل ایرانی ها در روز و ساعت پخش سریال تمسخر معلم و زندگی او ، بلندِ بلند بود . دیگر کسی نبود تا بر این افتضاحات خرده گیرد و با عصیان در مقابل آن ، از تخریب هر چه بیشتر فرهنگ و فرهنگ سازان کشور ، جلوگیری کند ، چون همه با هم برای زندگی معلم می خندیدند.
سیلاب ناکامی ها برای معلمان با خنده های مستانه آغاز شد و آرام آرام با شکستن استواری معلم ، اخلاقیات نیز آسیب دید و دهان دانش آموز به گستاخی به سوی معلم رگبار نامهربانی و بی حرمتی شلیک کرد و خشم فرو خوردۀ معلم با زدن به سیم آخر ، در درازدستی به سوی ضرب و شتم دانش آموز به پا خاست. هر دو در یک کینۀ خفته در دل محرومیت ، بر هم تاختند ، جراحات روحی تبدیل به جراحات جسمی گردید و هر چه بدی و بدشانسی بود سهم معلم شد ، چون برای دولت کار می کند و از دولت حقوق می گیرد. عده ای چنین جریانِ زد و خورد را انتقام از تمامی عناصر مسبب حال و روز معلم می دانند ، عده ای افزایش چنین روالی را طالبند تا شاید معلمان در جامعه دیده شوند ، عده ای سرریزی مشکلات زندگی معلم را عامل این درگیری می دانند و عده ای دانش آموز امروز را نسلی سرکش و گستاخ می دانند که بجز با زدن آدم نمی شود.
آنچه که در این وسط در حال فراموشی است ، جایگاه ارزش و منزلت معلم و قربانی شدن اخلاق در جامعه است. باید اندیشید که چرا اخلاقیات در جامعه ما در حال شلاق خوردن است و کم رنگ شدن آن چه مضرات بنیانی در جامعه می گذارد و آیا این انحطاط ارزشی از خانواده به مدرسه سرایت می کند و یا بالعکس و و یا از جامعه بر هر دو اثر می گذارد و بالعکس.
فقط معلم و زندگی او و آموزش در خطر نیست ، فرهنگ رسمی و غیررسمی نیز شدیدا آسیب می بیند. با قربانی شدن ارزش و هنجار و اخلاقیات در جامعه ، فرهنگ قرار است چه چیزی را نسل به نسل و سینه به سینه به آیندگان منتقل کند ؟!
افزایش حقوق و بزرگنمایی آن به عنوان مشکل اصلی فرهنگیان ، آسیب جدّی به جایگاه و منزلت شغل معلمی و فرهنگ و آموزش کشور وارد می نماید. شاید جریان قطره ای این افزایش که در مسابقه با نرخ تورم همیشه بازنده بوده است ، خود دلیلی برای همین عقب نگه داشته شدن باشد. یک پدیدۀ پنهان با نیتی آگاهانه !! مَرهم این درد بزرگ جامعه نه افزایش حقوق در سطح فعلی است و نه طرح رتبه بندی و نه سند تحول و ...
من و شمای معلم قبل از هر کس دیگر ، می بایست در خلق ارزش بکوشیم و بر درستی فعل و گفتار بیفزائیم و حامی و پشتیبان یکدیگر باشیم. تا من ، خویشتنِ خویش را باور نکنم و با اتکا به توانایی های خودم در پی خلق فرهنگ و ارزش و اخلاق برنیایم ، هیچ قدرت و نیرویی دیگر ، حداقل در جامعۀ ما قادر به انجام این رسالت سنگین نیست.
بیایید خود کم بین نباشیم و بدانیم که می دانیم و با دانایی خود جهل و ظلم و ستم و تبعیض را به زانو در آوریم. چون هر روز زندگی به پدر و مادر و معلمان تعلق دارد و هر سه سازندگان جامعه و تربیت کنندگان افراد آن هستند لذا از صمیم قلب می گویم هر روزتان مبارک.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
نه معیشت و نه منزلت مناسب!!
البته آنچه که می گویید مشمول تمامی ابعاد
و مردم در جامعه می گردد ، منتهی متأسفانه محروم نگه داشته شدگان ، آسیب بیشتری متحمل
می شوند.تشکر
جناب آقای محمدی ، نفس عمل شما خود آغاز و یا
تقویت یک حرکت فرهنگی است. باید از جایی شروع کرد . و چون نیاز به چنین حرکاتی لازمه ی ایجاد تغییر فرهنگی است ، خود گواه بر وجود نقصان اطلاعاتی و باور عده ای در جامعه است. یعنی گویای آن است که شرایط فعلی ایده آل نیست و افرادی چون شما در پی تحقق آرمان اجتماعی غالب افراد جامعه هستید. چنین مقاومتی در برابر تفکر جدید به مثابه ی مقاومت دنیای عقب مانده در برابر پیشرفته است. وظیفه ی دانایان حرکت کردن و نومید نشدن است هر چند سنگ اندازی شوند و گر نه همه ی ما شبیه هم خواهیم بود. این زیباترین تفاوت در یک جامعه رو به تحول است. تشکر
مؤنث با شدت نگاه مذهبی، دور از انتظار و باور
نیست. جسارتا اولین تصور کوتاه اندیشانه ی آنان
اولویت استفاده جنسی است نه توانمندی های آنان.
آنان نتایج را همانگونه می بینند که فکر می کنند و برای همین واقعیت غیرباور خود را درک نمی کنند.
خانم امامی بزرگوار هر روز شما هم
مبارک.
جناب آقای پورسلیمان ،
روز معلم شما هم مبارک . برای تمامی
زحمات تان تقدیر و تشکر.
ممنونم. بنده زیاد اهل تبریک گفتن نیستم چون
مخالف هر نوع نامگذاری روزی خاص برای برخی
مشاغل ، بدون ایجاد رفاه و امنیت شغلی برای
آنها هستم . اگر جمله ی آخر متن را دقت نمایید
بیشتر متوجه می شوید. اما باز سپاس.
سخن می گویید و به اصلاح و تغییر
آن اشارهمی کنید، ممنون می شوم اگر
به نمونه هایعینی رفتاراشاره کنید تا
من معلم نیزمتوجهعمل خودباشم.
فرهنگ چگونه تغییرمی یابد ویاچگونه
اصلاحمی شود؟
اتفاقا بعد این همه نوشتن مشکلات و تنگناهای
نظام آموزشی ، وقت آن رسیده که به مصادیق عینی تغییر رفتار و عادات بپردازم. نیاز به کار بیشتر و دقیقی دارد ، چون قرار است به
حساسیت های اخلاقی و اجتماعی مردم به عنوان ارزش ها و هنجارها و آداب و سنن و باورها ، بپردازم. امیدوارم بتوانم. ممنون از دقت نظر حضرتعالی.
چقدرظریف و واقعی!!
طبق معمول این هنر مدیر محترم سایت
می باشد که با دست چین توانایی رسانه ای
خود از متن ، آرایش یادداشت را برجسته
می سازند . از ایشان و همچنین شما برای
نگاه هنر ادبی تان سپاسگزارم.
رییسی انجام بدهد تا ببینیم باز مشتاق
است معلم شود و یا قادرهستند دانشگاه
فرهنگیان و یا آموزش و پرورش رانقد
کنند؟ ضعفهاوقوت های نظام آموزشی را
می دانند و یاهمه چیزعالی است؟
این اشتیاق را بنده هم دارم. آنچه که ایشان
را برجسته می کند ، فقر فرهنگی و اقتصادی
منطقه شان است ، اراده و تلاش بی امانشان
که بر این فقر مستولی گشته اند، تصمیم منحصر
به فردشان است و عزم و استواری شان برای حتما
معلم شدنشان. به کل کشور درس بزرگی دادند که
می توان با نمرات عالی هم معلم شد تا حواس دو
نهاد خانواده و مدرسه به این نکته حساس باشد.
اگر امروز همه دنبال مشاغلی غیر ازمعلمی هستند
نظام آموزشی در ایجاد این توقع، اصلی ترین
مجرم می باشد. امید حداقل در این هفته ی
خاص، چنین گفتگویی انجام بگیرد. فقط یک
تقاضا . تشکر
با پوزش از خوانندگان بزرگوار،
واژه ی " سزاوار " صحیح می باشد.
خانم امامی با سلام،وقتی برخی افراد مغرض در حراست قصاص قبل از جنایت میکنند و همکار فرهنگی شایسته ای را به جرم نوشتن مطلب انتقادی مورد تخطئه و تخریب قرار میدهند و یا از وبلاگ شخصی همکار چاپ می گیرند و بدلیل نگارش نامه ی انتقادی براش پرونده سازی میکنند!!دیگر چه حقوق شهروندی باقی میمونه؟!!کارشناس مسوولی در حراست اداره کل شهرستان ها(آقای الف.الف) برای بهترین نیروهای این استان مشکلات بسیاری را ایجاد نموده و سالهاست که از دوره ی دولت احمدی نژاد در این واحد باقی مانده تا به همکاران منتقد و صاحب قلم و صاحب اندیشه لطمه بزند با این شرایط چگونه میشود توقع تحقق مراعات حقوق شهروندی را داشت؟!
با اجازه به بعد سیاسی نظرتان نمی پردازم و فقط
موافقتم را با شما در مورد آثار تخریبی آقای احمدی نژاد اعلام می دارم. من هم ماندگاری مدیران زمان ایشان را در دولت فعلی ، اصلی ترین آفت می دانم و ضربات زیادی از این ناحیه خورده اند. از نوجوانی همیشه می اندیشیدم چرا با تغییر یک مدیر خرد و کلان ، مجموعه ی معاونت نیز عوض می شود؟ تجربه ی عملی اما تلخی از خلاف این
واقعیت برای کل کشور شد......
هنر انعطاف پذیری متأسی از زیبایی مسیریابی آب
از دل کوهها و سنگ ها و رسیدن به رودخانه هاست. من و شما هم بجای سرسختی و بیان مسأله
در ماهیت و شکلی علیرغم میل نظام سیاسی ، بهتر
است شکل و نوع بیان مسأله خود را تغییر دهیم.
این به منزله ی تسلیم یا انصراف از باورمان نیست،
خاصیت زندگی در یک نظام سیاسی است. تشکر
نادیده گرفته شدن ارزش ها و توانایی های فردی در جامعه ما هم نتیجه ی بیخردی ماست و هم
نتیجه ی کم سوادی ما و متأسفانه هم نتیجه ی حسادت و تنگ نظری ما. ما مهارت سبقت گیری از افراد شایسته و توانمند را با ضایع کردن حق اثرگذاری آنان بر دیگران و جامعه را با رفتارهای ناشایست داریم و.......
آسیب هایی که متحمل شده است ، نه وجود چنین
حریمی و یا رعایت محدوده ی آن.
جناب آقای پورسلیمان،
نقش بی بدیل حضرتعالی در امر فرهنگ سازی در این کشور از تلاش هر معلم و دبیر در یک یا چند کلاس درس ، بیشتر ، حساس تر و عمیق تر است.کلاس درس شما به وسعت مساحت ایران و برای تمام جمعیت کشور است.
ما همکاران قدر زحمات بی امان و مخاطره آمیز شما
را می دانیم و همیشه آن را قدر می نهیم . استواری
و ثبات شما در این سایت برای ما الگوی فرهنگی است تا برای رسیدن به ایده آل ها و آرمان اجتماعی جامعه ی فرهنگیان بیشتر بکوشیم.
پاسخگویی صبورانه شما ، انتشار مطالب جدید، درج نظرات همکاران ، دادن فرصت گفتگو ، پیگیری خواسته ها ، نقد مسئولان و... از کارکردهای نیکوی
فرهنگ سازی حضرتعالی است.
در تعقیب قدردانی و قدرشناسی از زحمات شبانه روزی آن مدیر مستقل و خردمند......
صمیمانه ای ، سنگینی معنوی مسئولیت بر
دوش معلمی تان را تخفیفی دوستانه و
همکارانه بدهیم و ابراز بداریم که از همراهی
چونشمایی مسرور و سعادتمندیم.
آرزوی سلامتی ، پایداری و توان روزافزون برایتان دارم و هر روز خردمندی تان را تبریک عرض
می نمایم. به امید تحقق مؤثرترین و ماندگارترین نقش برای حضرتعالی در تاریخ آموزش و پرورش کشور. عزت زیاد و سرافراز باشید.
خانم امامی
از محبت شما سپاسگزارم .
امید که جامعه ما به تدریج به سوی عقلانیت حرکت کرده و اندیشمندی و توجه به آینده این کشور بیش از پیش مورد توجه و مداقه قرار گیرد .
روز معلم خجسته باد .
پایدار باشید .
کارمند نشسته و ارباب رجوع ایستاده !
به جز کلاس درس ...
که ارباب رجوع نشسته و معلم ایستاده است.
روزتون مبارک بزرگان بی ادعا
دختر نازنین دیروز و لابد مادر توانمند امروز.
ممنونم کاش نام تان را ذکر می کردید بیشتر
خوشحال می شدم.
جمله ی زیبایی مرقوم نمودید. معلمان همچون
بیرق افتخار و سربلندی یک ملت همیشه استوارند.
می بوسمتان و باز سپاس از مهربانی ات.
وزرای وقت ،یکی پس از دیگری
از معلم دیروز فاصله گرفت.
معلم امروز با پایمال شدن
حقوق فردی و قانونی خود
از معلم دیروز فاصله گرفت.
و.........
امروز وظیفه من و شما بسیار خطیرتر از گذشته است. امروز هیچ اشتباهی از سوی هیچ معلمی
در به مخاطره افتادن حرفه ی معلمی ، قابل قبول
نیست و همچنین امکان جبران خطا اصلا وجود
ندارد. حداقل ما حواس مان جمع باشد که موارد
اختیاری را جامه ی عمل نپوشانیم. کلاس درس
محل ثبات عزت و منزلت معلم است. دقایق آموزش
را دریابیم. تشکر
1- چگونه یک تفکر اقتصادی داشته باشیم ؟
2-از اوضاع احوال این روزها چگونه برای فرزندانمان ایجاد شغل کنیم ؟
3- و ...
اگر فقط با پیشنهاد من و شما قرار بر برون رفت از این مصیبت نامه هست ، طی چهل سال با شعار مقام رهبری در آغاز سال نو و پرسش مهر رؤسای جمهور، تا حال مشکلی بر زمین باقی نمانده بود.
اشاره به انتقاد بنده و پیچاندن مسایل نموده اید ، اگر همین حساسیت ها را برای جلوگیری از شداید
بیشتر را از دست بدهیم ، معلوم نیست چه فرجامی خواهیم داشت.
حریم معلمان در این کشور همانند مرز یک کشور هر دایم در حال تعدّی اغیار زورمدار ، فقط در حال آسیب دیدن است. من و شما سرباز این حریم هستیم.
در یادداشت های گوناگون ، تا جایی که عقل و تجربه یاری می دهد ، پیشنهاد هم داده می شود....
جناب آقای شهرام ،
مشکل آموزش و پرورش ما با طرح و اجرای یک دو
پیشنهاد ، هرگز متحول نخواهد شد. این مشکلات بیشتر ساختاری و زیربنایی است. سیستم آموزشی ما باید تغییر یابد. دست سیاست از آن قطع شود.
یکسان آموزشی صورت بگیرد ، کتب درسی زیر و رو شود ، نحوه انتخاب معلم تغییر یابد و......تشکر از عنایت حضرتعالی.
مگر در این جامعه بجز تفکر اقتصادی ، سوگیری دیگری هم وجود دارد؟ این ملت نخبه ی تفکر اقتصاد منفعت طلبانه ی فردی است نه ملی.
سئوال دوم : تنها دغدغه ی نگران کننده این جامعه که فکر هر دلسوزی را مخدوش می سازد، آینده ی فرزندان است در هر بعدی ، آموزش و تحصیل،
اشتغال و ازدواج و مسکن و حتی سلامتی روحی و روانی و جسمی .
امروز ظاهرا ما در یک سونامی اقتصادی ، بجز نگرانی برای آیندگان ، کاری از دست مان بر نمی آید.
تحریکات منطقه و جنگ با آمریکا ، شوخی دلچسبی
نیست .
به نظر شما این کشور با نقد و بزرگنمایی ، بیشتر حال می کند و یا با طرح صرف پیشنهاد ؟!!
ظرفیت پیشنهاد غیرعملی ، خیلی وقت است در این کشور از سر گذشته است....
برای انتصاب های اخیر حوزه پژوهش و تألیف دروس، از سوی ریاست جمهور ، درمان خواهد شد؟