بسیاری از مردم فکر می کنند که آموزش سیاسی یعنی آموزش ایدئولوژیک یا حزبی. اینکه مثلا از افراد بخواهیم طرفدار لیبرالیسم یا مارکسیسم بشوند.
من دراین باره بر میگردم به کانت و اینکه چه شرایطی باید فراهم شود که افراد بتوانند جامعه را خودشان اداره کنند نه اینکه یک آقا بالاسر داشته باشند که او ارشادشان کند. جامعه باید به این درجه از مسئولیت و آگاهی برسد که خود را مرتب مورد سؤال قرار بدهد و مدام در آن واکنشهای دموکراتیک صورت بگیرد.
مسأله این نیست که کسی را به قدرت برسانید و بعد از مدتی سرنگوناش کنید. حرف اصلی این است که باید سیاست را از پایه ایجاد کرد و این تنها با آموزش جامعه ممکن میشود. به قول هگل، ما در اینجا با یک خودآموزی جمعی و تاریخی مواجه هستیم.
ما مدرنها، متأسفانه باور داریم که به گفته لایبنیتس در «بهترینِ جهانهای ممکن» زندگی میکنیم زیرا در تکنولوژی و صنعت مرزهای سابق را رد کردهایم و وضعیتِ امروز ما، غایتِ سعادت بشر است. این موضوع تبدیل به یک بینش جهانی شده که من شدیدا با آن مخالفم زیرا چنین بینشی اجازه نمیدهد که ما نگاه اجتماعی و سیاسیمان را اصلاح کنیم.
در وضعیت فعلی، به قول اسپینوزا ما نیاز به «اصلاح شعورمان» داریم.
نگرشی که انسان مدرن به جهان دارد نگرش دکارتی است یعنی اینکه انسان خود را مالک و سرور جهان می داند و همه چیز اطرافاش را برای لذتجویی شخصی مصرف میکند. دغدغههای چنین انسانی، میشود رسیدن به پول بیشتر و داشتن اُرگاسم طولانیتر و کسب قدرت نامحدود. از میان این وضعیت است که دونالد ترامپ بیرون میآید و می شود الگو برای بسیاری آدمها.
اما در نهایت هنوز هم مسأله اصلی، داشتنِ شفقت و همدلی است. وقتی ما در حوزهی عمومی شفقت و همدلی نداشته باشیم، به یک فلاکت عمومی و روزمرگی احمقانه دچار میشویم که گرفتاری اصلی دوران مدرن است.
اسیر روزمرگی شدن به معنای پایان پرسشگری و اندیشیدن است.
شبکه جامعهشناسی علامه
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.