گروه گزارش سخن معلم /
رضا کاکازاده
* جناب استاد شکیبایی عزیز، بسیار سپاسگزارم که بنده را به حضور پذیرفتید و فرصتی شاد و شاعرانه را برای ارتباطی هر چند کوتاه به ما و خوانندگان سایت سخن معلم دادید. جناب عالی سال ها در آموزش و پرورش ایران و نیزبه عنوان شاعری طنزپرداز و اندیشمند در مجلات معتبر و با مردم ارتباط داشته و برای اعتلای فرهنگ کشور تلاش های سازنده و ارزنده داشته اید و ضمناً اطلاع داریم که حتی در ماجرای اعتراضات معلمان کشور در سال 1340 که منجر به شهادت دکتر خانعلی گردید،حضور داشتید،مایلیم از زبان خودتان در رابطه با آن ماجرا و نیز وضعیت معلمان در آن دوران و اشعار طنزی که در این رابطه سروده اید ، برایمان بفرمائید. ضمناً لطف کنید در آغاز مختصری در معرفی خودتان بیان فرمائید.
با تشکر از حضور و توجه شما به بنده و ایجاد فرصت برای ارتباط با همکاران و معلمان عزیز، در 28اسفند سال 1310 در شهر بهبهان متولد شده ام. تحصیلات متوسطه را در بهبهان و اهواز گذرانیده ام و پس از اخذ دیپلم به عنوان آموزگار به استخدام وزارت آموزش و پرورش در آمدم و در مدارس شهرستان بهبهان مشغول به تدریس شدم. در تابستان سال1339 در کنکور دانش سرای عالی تهران پذیرفته شدم و اوایل مهرماه به تهران رفتم. چون از طریق اداره فرهنگ بهبهان معرفی شده بودم به عنوان معلم مأمور به تحصیل، صبح ها در دبیرستان سحاب تهران که در نزدیکی فروشگاه فردوسی بود ، مشغول به تدریس شدم. در پایان تحصیلات و پس از اخذ لیسانس زبان انگلیسی به شهرستان بهبهان و سپس به آبادان در استان خوزستان منتقل و در رشته ادبیات فارسی و تدریس زبان انگلیسی مشغول به کار شدم.
در بهار سال 1340 که معلمان برای بهبود وضعیت خود اقدام به تجمع مقابل مجلس شورای ملی نمودند، حضور داشتم تا بالاخره گویا در روز 12 اردیبهشت سال 40 و در اثر حمله نیروهای انتظامی به صفوف معترضان و شلیک گلوله، دکتر خانعلی به شهادت رسیدند. البته آن روز آن قدر صدای شعار و فریاد مردم و معلمان بلند بود که من اصلاً صدای شلیک گلوله را نشنیدم، لیکن واقعه اتفاق افتاده بود. روحش شاد باد...
* استاد، ظاهراً وضع معلمان در گذشته و در مقایسه با سایر اقشار جامعه و افراد حقوق بگیر بد نبوده است! خود ما آن روزها که دانش آموز بودیم، احساس می کردیم که معلمان مان در شأن بالا و شایسته ای قرار دارند و به همین جهت، شاید آرزو داشتیم ما هم معلم بشویم. در این صورت اعتراض شدید معلمان در آن روزگار برای چه بوده است؟
بله، این فقط یک احساس پاک وصادقانه بوده است! حقیقتاً هیچ گاه در کشور ما معلمان در سطح شایسته شأن خودشان قرار نداشته اند! البته این تصور و احساس دانش آموزانه که گمان می کردید معلمان خیلی عالی و متعالی هستند از جهت شرافت شغلی و منش معلمانه آنها بوده و هست و به قول معروف صورت خود را با سیلی سرخ نگه می داشته اند تا جایگاه اثرگذار و مهم خود را حفظ نمایند و نشان بدهند. و البته مقداری هم گمان آرمانی همه دانش آموزان به معلمان بوده و هست، لیکن آن دوران هم آن طور که باید و شاید به حق و حقوق معلم توجه نمی شده است.
* آیا اشعاری که گویای بیان اعتراض معلمان باشد سروده اید و آیا نمونه هائی قابل ذکر در خاطر دارید؟
بله، من اشعاری در بیان حال معلمان در مجلات فردوسی و سپید و سیاه و ... سروده و منتشر نموده ام. لیکن در زمینه ی طنز، فقط با نشریه فکاهی توفیق همکاری داشته ام. از جمله شعر بلندی با این مطلع:
معلمم بنده و دارم عیال از گشنگی گشته تنم چون هلال
من نمیگم پول و دلارم دهید معلمم شام و ناهارم دهید
و شعر"لطیفه معلم" با این ابیات یادگاری از آن دوران می باشند.
کیست آن موجود محرومی که اندر روزگار خاطری دارد نژند و پیکری دارد نزار
باغبانی می کند اما نه اندر بوستان جانفشانی می کند اما نه اندر کارزار
روزها گچ می خورد،گاهی هم از طفلی شرور نوش جان سازد مفصل فحش های آبدار
نیست عاشق، لیکن اندر راه ترفیع حقوق ظاهراً دارای نام و باطناً بی اعتبار
گر بخواهی نام این انسان محبوب و صبور آشکارا گویمت کس نیست جز "آموزگار"
این رباعی را هم به شما و همه معلمان گچ به دست تقدیم می کنم:
عمری به هوای این و آن گچ خوردیم یا نه، که برای آب و نان گچ خوردیم
خوردند تمام پول ها را بی گچ ما در غم پول بی زبان گچ خوردیم
* استاد عزیز، آیا تاکنون مجموعه ای از اشعار و آثارتان به چاپ رسیده است؟
بله، تاکنون هشت کتاب که بیشتر آنها مجموعه شعر بوده، منتشر کرده ام، هشت کتاب به ترتیب انتشار عبارتند از:
1- غرنگ(مجموعه داستان) 2- مرثیه ای برای دلم (مجموعه شعر) 3- الکی خوش (فکاهی) 4- لحظه های بارانی (مجموعه شعر) 5-بهاری در سوگ(مجموعه شعر) 6- صنوبر را بگوئید (مجموعه دوبیتی) 7- سنگ ام که می اندیشم(مجموعه شعر) 8- دوبیتی های بهبهانی
هم اکنون هم سه کتاب: رباعی- غزلیات و جلد اول شعرها و شهرها را آماده کرده ام که برای انتشار آن به دنبال ناشری سرمایه گذار می گردم. البته کتابی هم به نام "داهول" به معنی مترسک دارم که شامل اشعاری است طنز که سال های اخیر سروده ام که متاسفانه مجوز چاپ آن را اداره ارشاد صادر نکرده است تا ببینیم بعد چه می شود؟!
* استاد شکیبایی عزیز، سال 53 بود که من اولین بار با شعر بلند و شکوهمند"الا مادر" شما آشنا شدم و از آن زمان تا حال صدها بار آن را خوانده و همه فرازهای آن را از بردارم الحق آن شعر شما چیزی دیگری است! نمی دانم خود شما در چه حس و حالی آن را سروده اید؟ در این شعر، شور و شعور و شرف معلمانه ای را نشان داده اید که در عمق جان انسان اثرمی گذارد. اگر اجازه بدهید به چند فراز این شعر اشاره کنم و اگر مطلب خاصی در این باره دارید بفرمائید.
" الا مادر، به دورانی که در هر گوشه گیتی
سخن از جنگ و خونریزی است
و بر هر قلب پاکی دشنه ی تیزی است،
به دورانی که انسان می کشد انسان دیگر را،
و کودک های زخمی در عزای آشنایان اشک می ریزند
سخن از مرده ریگ خویشتن هرگز نخواهم گفت "
" الا مادر ، چه می گویی ز بی رنگی،
که خشت این سرای کهنه از رنگ است
در این دوران فضیلت، دوستی، دانش نهان در سکه سیم است
اگر زان سکه ها داری، کلید قفل ها را نیز خواهی داشت،
و حتی می توانی خویشتن را قهرمان عدل گردانی"
" الا مادر به دست زنگی مست اوفتاده تیغ
و آن نادیده خوان بر جنگل سرسبز گرد مرگ می پاشد
و می نوشد به شادی خون گنجشگان خوشخوان را
و هر جائی که می بیند می زند با تیر رد پای انسان را"
" الا مادر، رخم زرد است دلم آکنده از درد است،
تو آن جایی و من اینجا تو تنهایی و من تنها،
تو پنداری که اکنون در بهشتی می خرامم مست
و در قصری بلور آجین کنار اطلسی ها با رفیقان مست و مسرورم،
ولی افسوس که اینجا نیز چون آنجا فضای شهر پر دود است،
خیابانها پر از بیکار وبیمار است
کسی را نان گرم و آب سردی نیست،
نفس ها می فشارد سینه ها را سخت و مصنوعی است گلها
همچو لبخندی که بر لب نقش می بندد،
در اینجا نیز گر رخساره ای سرخ است از سیلی است "
" الا مادر، اگر من در بهشت خاطراتم غنچه های سرخ غربت را نگه کردم
اگر من زندگانی را تبه کردم،
خوشم اینجا که گمنامم،
خوشم اینجا که در خاموشی شبگیر درون ماتم ژرف ویتنامم"
* استاد شکیبایی واقعا به شما تبریک می گویم و خسته نباشید که طی 40 سال معلمی و حدود 60 سال شعر ، به خوبی و شیوایی زبان و بیان ارزش ها بوده اید و همواره اندیشه و قلم تان در خدمت به مردم و تقبیح زشتی و ستم بوده است. جامعه معلمان به وجود شما افتخار می نماید و امید است مشی و مرام معلمانه و مردمانه ی شما الگوئی ماندگار برای نسل های آینده معلمان میهنمان باشد.
متشکرم از شما و آفرین به حافظه ی شما که این شعر مرا این گونه حفظ کرده و خواندی و درک عمیقی از آن داری. بله، به هر حال شعری بود در وصف روزگاری که بر ما گذشت و آنرا سرودیم و از ما به یادگار نزد شما بماند.
در پایان من هم برای شما ، سایت سخن معلم و همه آن هائی که برای اعتلای فرهنگ جامعه و ساختن ایرانی آباد و آزاد از طریق ارتقاء سطح معیشت و منزلت معلمان تلاش می کنند آرزوی موفقیت دارم.
موفق باشید.
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.