در اسناد تحولی ما ؛ وقتی این را می گویم منظور مصوبات نیستند .
هر سندی که مصوب شده است بخش هایی از خردورزی و ذهن باز حذف شده است !
در مبانی نظری سند تحول بنیادین حدود 75 بار در مورد « خردورزری » ، « نقادی » « پرسش گری » آمده است و فرد لازم است که به شایستگی برسد و موقعیت را درک کند و به قول دوستان به حیات طیبه برسد .
هر آن چه مصوب شده است یعنی سند برنامه درسی و سند تحول بنیادین که زمان آقای حاجی بابایی تصویب شد .
هر چه مصوب شده است و هر چیزی که در مورد خردورزی و نقادی و ذهن باز همه را حذف کرده اند ! در اصل آن هست اما در مصوبه ها نیست !
به آن می رسیم ...
آقای دکتر ذوعلم نسخه یا نگاشت چهارم سند برنامه درسی را در سال 1389 درست کرده است . در درون آن مباحثی مانند تفکر ، تعقل ، اندیشه ورزی و نقادی تعریف شده است اما در مصوبات این ها حذف شده اند .
در سند مصوب برنامه درسی ملی این ها همه حذف شده اند !
این سند مادر است یعنی در مبانی نظری سند تحول بنیادین هست ولی وقتی تصویب شده دیگر نیستند !
آقای ذوعلم که ما می گوییم ویرایش های خاصی دارد به این ها اعتقاد دارد اما در مصوبات حذف شده اند و به سه یا چهار بند به درد نخور محدود شده است !
البته آقایان لطیفی و همکارانشان در حال تلاش هستند که راهنمای برنامه درسی ملی را با رویکرد « ذهن باز » اصلاح و تدوین کنند .
البته موانع زیادی وجود دارند که شاید نتوانند انجام دهند .
این تجربه ی زیستی پژوهشگری مثل من است.
اعتقاد دارم با وجود تلاش های این دوستان که سند تحول و سند برنامه درسی ملی را با رویکرد ذهن باز اصلاح می کنند و ممکن است اشکالاتی هم داشته باشد ؛ تا تعلیم و تربیت ما بسته هست شدنی نیست !
چرا شدنی نیست ؟
این شاخص ها چگونه در تعلیم و تربیت ما رسوب کرده و ریشه اش کجاست ؟
از یک طرف شعار می دهیم : ذهن باز ؛ ذهن باز و از یک طرف بسته و بسته و همه چیز را می بندیم !
اینها با هم پارادوکس هستند تضاد پیدا می کنند.
تا کی باید دور این پارادوکس را تکرار کنیم ؟
دوازده سال است داریم تکرارمی کنیم . چرا؟
کی این بسته بودن باز می شود ؟
این تعلیم و تربیت بسته کی باز می شود ؟ یا باید آن طرف را ببندید و نگویید ما ذهن باز پرورش می دهیم و یا با همین سبک به جلو بروید.
یا باید این طرف را باز کنید که تعلیم وتربیت باز شود.
اگر اینها متضاد باشند و در تعامل پارادوکس داشته باشند ؛ به هیچ جا هم نمی رسیم.
یک عده می نشینند و در سازمان پژوهش تلاش می کنند بعد می بینند نمی شود !
اینجایش را بزنید ! آن جا را قطع کنید ....
این پارادوکس مان را باید حل کنیم. پارادوکس چگونه شکل گرفته است ؟
من می خواهم چیزهایی از پشت پرده بگویم . البته سیاسی می شود .
این که چگونه این تعلیم و تربیت بسته شده است ؟
به تدریج چپ گراهای اسلام گرا تعلیم و تربیت ما را بسته کرده اند. هر آن چه مصوب شده است یعنی سند برنامه درسی و سند تحول بنیادین که زمان آقای حاجی بابایی تصویب شد .
کنترل شدید و تمرکزیافته .
نظام تعلیم و تربیت بسته به رویکرد یا مدلی اشاره دارد که در آن کلیه فعالیت های سیاست گذاری ،اجرایی و آموزشی در یک محیط کامل کنترل شده براساس دیدگاه های خاص مراجع قدرت یا نهادهای تاثیر گذار انجام می شود.
الف ) برخی ویژگی ها و شاخص های مهم یک سیستم تعلیم و تربیت بسته در سیاست گذاری وفعالیت های ،اجرایی و آموزشی کلان :
-کنترل شدید و تمرکز یافته: فرآیندهای تصمیم گیری و سیاست های خرد و کلان آموزشی در یک سیستم بسته معمولا توسط یک مرجع خاص مانند یک دولت، نهاد یا سازمان کنترل می شود. به عبارت دیگرسیستم به شدت توسط یک مقام مرکز ی، مانند وزارت آموزش و پرورش دولتی، کنترل و نظارت می شود. این مرجع استانداردها، خط مشی ها و مقررات را برای تمام فعالیت های سیاست گذاری ،اجرایی و آموزشی تعیین می کند طوری که استقلال و انعطاف پذیری را در طراحی انواع فعالیت های اجرایی به ویژه در حوزه برنامه درسی، رویکردهای آموزشی و تجربیات یادگیری دانش آموزان محدود می کند.
-دیدگاه های همگن:
سیستم آموزشی بسته مجموعه از دیدگاه ها، ایدئولوژی ها یا هنجارهای فرهنگی را ترویج کرده ؛ فاقد تنوع در بازنمایی فرهنگ ها، باورها یا پس زمینه های اجتماعی-اقتصادی مختلف و پیچیده جهان اس.
-برنامه درسی ثابت مقید به ایدئولوژی خاص:
یک سیستم آموزشی بسته- تمایل به داشتن یک برنامه درسی ثابت کاملا محدود دارد که فضای کمی برای انعطاف پذیری یا انطباق با نیازها وحل مسایل فراروی نظام آموزشی باقی می گذارد.-
فقدان نوآوری :
یک سیستم آموزشی بسته اغلب در برابر پذیرش رویکردهای نوآورانه، فن آوری ها یا تحقیقات نوظهور مغایر با ایدئولوژی خاص مقاومت کرده یا آن را محدود می کند .
عدم استقلال در سطح مدرسه یا نهاد:
در یک سیستم بسته، چون قدرت تصمیم گیری در سطوح بالاترمانند ارگان های دولتی یا مقامات تصمیم گیرنده رده بالا متمرکز است ، مدارس یا مؤسسات استقلال محدود ی برای تصمیم گیری.در فعالیت های سیاست گذاری ،آموزشی و اجرایی دارند.
مواجهه محدود با دیدگاه های متنوع:
در سیستم های بسته، شدیدا تلاش می شود ایده ها و دیدگاه های ارائه شده به دانش آموزان یکسان باشد. دیدگاه های جایگزین، تفکر انتقادی و مواجهه با فرهنگ ها، تاریخ ها و ایدئولوژی های گوناگون ممکن است محدود باشد. تمرکز اغلب بر روی انطباق و پای بندی به.باورها یا استانداردها ی از پیش تعیین شده است.
کاهش دسترسی به منابع خارجی:
سیستم های بسته ممکن است دسترسی به منابع خارجی مانند پلتفرم های آنلاین، فن آوری های آموزشی، کتابخانه ها را به جای نظارت قانونی کاملا محدود یا متوقف کنند.لذا ممکن است برای ادغام فن آوری یا استفاده از منابع خارجی برای افزایش تجارب آموزشی و یادگیری پشتیبانی محدودی وجود داشته باشد.
خودمختاری محدود برای کاوش اطلاعات :
در چنین سیستم هایی، مربیان و دانش آموزان ممکن است استقلال محدودی برای کشف موضوعات فراتر از برنامه درسی تجویز شده یا انجام تحقیق آزاد داشته باشند، که هر دوی این ها برای توسعه ذهن باز ضروری هستند.
-عدم تأکید بر تفکر انتقادی و تحقیق:
سیستم های بسته ممکن است تأکید کمتری بر پرورش مهارت های تفکر انتقادی، تحقیقات مستقل و تحقیق باز و غیر دستوری داشته باشند که همه اینها برای پرورش ذهن باز ضروری هستند.
ب ) برخی ویژگی ها و شاخص های مهم یک سیستم تعلیم و تربیت بسته در حوزه برنامه درسی :
در این سیستم، برنامه درسی مبتنی بر متون و محتوای از پیش تعیین شده است به این معنا که برنامه درسی حول مجموعه ای خاص از کتاب ها و مواد متمرکز که مبتنی بر یک ایدئولوژی ثابت و پیش تعیین شده است می باشد لذا از دانش آموزان انتظار می رود که آن ها را با استفاده از روش های تفکر تجویز شده یاد بگیرند و درک کنند. استفاده از دیگر منابع دیگر ناهمسو با ایدئولوژی ثابت محدود است. یکی از مؤلفه های اساسی یک آموزش کلی نگر، پرورش توانایی ارزیابی انتقادی و تجزیه و تحلیل منابع مختلف اطلاعات است. با محدود کردن دانش آموزان به مجموعه ای محدود از منابع از پیش تعیین شده و ممانعت از هرگونه نقد یا دیدگاه های جایگزین، سیستم آموزشی رشد فکری دانش آموز و توانایی تفکر مستقل را محدود می کند.
از آنجا که در این سیستم به چالش کشیدن یا انتقاد از منابع تعیین شده متناسب با ایدئولوژی ثابت تشویق نمی شود لذا نقش تفکر به جای درگیر شدن در خردورزی و پرسشگری انتفادی بیشتر بر1) درک و درونی کردن اطلاعات تجویز شده و 2) خواندن عمیق و تحلیلی منابع از پیش تعیین شده محدود می شود .
مساله آن چیزی است که خودش مشخص می کند .
من برای سال ها در آموزش و پرورش بوده ام .
در پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش کار کردم .
وظیفه من پژوهشگر بود که مسئله شناسی کنم. مسئله را تبیین کنم.
وزارتخانه مسئله نمی شناسد . وزارتخانه مشکلات را می شناسد. نشانه های مشکلات را می شناسد. ولی وظیفه من این است که این نشانه ها و این چالش ها را چگونه بگیرم ، تبدیلش کنم و بگویم مسئله چیست.
این مشکلات را باید من پژوهشگر در پژوهشگاه بنشینم تحلیل و تبیین و تحقیق کنم بعد بگویم مسئله اینجاست.
( ادامه دارد )
پیاده سازی و ویرایش : زهرا قاسم پور دیزجی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان