گروه گزارش/
یوسف نوری وزیر آموزش و پرورش به تازگی برخی مدارس مانند مدارس «صدرا» و «راهیان کوثر» را الگوی مناسبی برای اجرای آزمایشی سند تحول بنیادین معرفی کرده است .
خبر را می خوانیم: ( این جا )
« یوسف نوری در دیدار با جمعی از مسئولان سازمان مدارس صدرا، که در سالن جلسات دفتر وزیر برگزار شد، با اشاره به این که سند تحول بنیادین، نقشه راه آموزش و پرورش است، اظهار کرد: بر اساس سند تحول بنیادین، هدف نهایی نظام تعلیم و تربیت، پرورش دانش آموزان واجد ساحتهای شش گانه است؛ لذا باید به گونهای برنامهریزی کنیم که خروجی مدارس، دانش آموزانی شش ساحتی باشد.
وی افزود: در اجرای سند تحول باید به طور دائم، نظارت، سنجش و ارزیابی صورت گیرد تا مشخص شود؛ اهداف این سند در هر مرحله تا چه اندازه در دسترس قرار گرفته و تا چه مقدار در اجرای آن، پیشرفت داشتهایم.
وزیر آموزش و پرورش خاطرنشان کرد: تا زمانی که جامعه، نمونهای از محقق شدن سند تحول را مشاهده نکند، اجرای آن را باور نمیکند؛ لذا باید بخشی از مدارس را به عنوان الگوی اجرای سند معرفی کنیم و در آن مدارس، برای تحقق سند تلاش کنیم. روشهای آموزشی ما در مدارس باید اصلاح شود تا بتوانیم زمینههای «خلاقیت» دانشآموزان را مهیا کنیم.
عضو کابینه دولت مردمی، تصریح کرد: در بحث سند تحول باید چند گروه از مدارس از جمله مدارس «راهیان کوثر»، «شاهد» و «صدرا» را انتخاب و در حوزه اجرای سند تحول، برای مدارس منتخب، برنامهریزی کنیم و پس از تحقق سند، آن مدارس را به سایر مدارس معرفی کرده و خروجیها را بسنجیم .
این که خروجی های مدارس فوق الذکر چه ویژگی های منحصر به فردی دارند و تا چه میزان به فرآیند حل مساله واقف بوده و مجهز به « تفکر انتقادی » و « فرهنگ گفت و گو » هستند سخنی به میان نیامده است اما پرسش « صدای معلم » از وزیر آموزش و پرورش این است که تصور می کند مشکل فقط در « روش ها » خلاصه شده و محتوا و سایر آیتم های نظام آموزشی در یک دیدگاه سیستمی نقشی ندارند ؟
پرسش این رسانه از وزیر آموزش و پرورش و سایر نهادهای قانون گذار و تصمیم گیر مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی ، مجلس شورای اسلامی ، شورای عالی آموزش و پرورش و... آن است که اگر کسی در این کشور نخواهد فرزندش با این سیستم آموزشی تربیت شود ، آیا حق انتخابی دارد ؟
آیا همه افرادی که تحت عنوان « دانش آموز » و فراگیر وارد چرخه آموزش می شوند باید مطابق تفسیر وزیر آموزش و پرورش و در بهترین حالت به « کارآفرین » تبدیل شوند ؟
در این مورد ، « مصطفی ملکیان » می گوید : ( این جا )
« آموزش و پرورش در کشور ایران، گویی یک هدف را در نظر دارد و بنا بر این، وقتی کودکان و نوباوگان را در مهد کودک یا کودکستان تحویل می گیرد، هدفش این است که آنان را به گونه ای تعلیم دهد تا در آینده دارای شغل و حرفه ای باشند. گویی که کسب درآمد مهمترین چیز در زندگی است و کسب درآمد بدون شغل و حرفه امکان پذیر نیست. گویی نظرشان بر این است که انسان ناگزیر است که حرفه ای را در یکی از مقولات علم، فن و یا هنر داشته باشد و چون حرفه ی بدون تخصص امکان پذیر نیست، هر یک از این نوباوگان باید برای تخصصی تعلیم داده شوند. با تاملی در آموزش و پرورش ایران، آنچه حاصل می آید پیش فرض هایی است که بیان شد.
اینکه لفظ "گویی" استفاده می شود بدین خاطر است که آموزش و پرورش هنوز به گونه ای سامان نیافته است که حتی این غرض خود را هم به خوبی اظهار کند. لیبرالیسم آموزشی در ایران وجود ندارد و تمامی مدارس موجود، با همان سیستمی کار می کنند که از مرکز به آن ها دیکته می شود .
در اینجا دو نکته وجود دارد:
اول اینکه در طول تاریخ فرهنگ بشری، متفکرینی که در زمینه آموزش و پرورش فعالیت کرده اند، همگی بر این عقیده نیستند که هدف آموزش و پرورش، ارائه ی تخصص به کودکان و آماده سازی آنها برای ورود به بازار کار است. کنفسیوس چین باستان، و افلاطون و ارسطو یونان باستان، و کانت و جان و دیوئی، و متفکرین معاصری چون پائولو فِرِره (Paulo Freire) و ایوان ایلیچ از اندیشمندان بزرگ تعلیم و تربیت در طول تاریخ هستند و همگی اجماع ندارند که هدف تعلیم و تربیت، آماده سازی افراد برای تصدی مشاغل است.
پنج هدف بزرگ برای آموزش و پرورش توسط پنج مکتب ارائه شده است و تنها یکی از آنها، این است که آموزش و پرورش، وظیفه اش این است که نوباوگان را متخصص بار بیاورد. اما چهار دیدگاه رقیب نیز که بسیار جدی هستند، وجود دارند.
در کشورهای غربی امروز، یک نوع لیبرالیسم آموزشی وجود دارد و هر مدرسه، دیدگاه خود را دارد و والدین نیز، هر کدام از این دیدگاه ها را که صحیح بدانند فرزند خود را برای تعلیم و تربیت به دست آنان می سپارند.
در کشورهای پیشرفته مدارسی وجود دارند که با روش های مختلف رودولف اشتاینر، پائولو فرره و ایوان ایلیچ کار می کنند که به این مدارس، مدارس مدرسه زدایی هم گفته می شود. مدارسی وجود دارند که به روش رابیندرانات تاگور-اواخر قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم- عمل می کنند.
سوالی که وجود دارد این است که چرا آموزش و پرورش در ایران این هدف را انتخاب کرده است؟
همچنین لیبرالیسم آموزشی در ایران وجود ندارد و تمامی مدارس موجود، با همان سیستمی کار می کنند که از مرکز به آن ها دیکته می شود و اگر والدینی نخواهند که فرزندشان با این سیستم آموزشی، پرورش پیدا کند، مدرسه ای دیگر با سیستم آموزشی متفاوتی وجود ندارد که مطابق خواسته ی آنها باشد.
نکته ی دوم این است که فارغ التحصیلان دانشگاه ها ی ایران، نیازمند مشاور خانواده و روانشناس و روان کاو و مشاور روابط اجتماعی هستند.
در ایران، وقتی شخصی در اوایل دهه ی سوم زندگی خود مدرک دکتری خود را می گیرد، منصفانه که به خود می نگرد متوجه می شود که زندگی کردن بلد نیست!
در حالت آرمانی، این فرد مثلا در آزمایشگاه فیزیک همه کاری از دستش بر می آید، اما وقتی پا را از آن آزمایشگاه بیرون می گذارد، گویی که هیچ چیز نمی داند! زندگی کردن را نمی داند . »
شاید بهتر باشد وزیر آموزش و پرورش پیش از اظهار نظر در مورد موضوع پیچیده و دقیق تعلیم و تربیت اندکی با انبوه مشاوران و متخصصانی که دور تا دور او را احاطه کرده اند مشورت و هم فکری نماید .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.